عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۷۵
ای دوست که دل ز دوست برداشته‌ای
نیکوست که دل ز دوست برداشته‌ای
دشمن چو شنیده می‌نگنجد از شوق
در پوست که دل ز دوست برداشته‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۷۶
ای عشرت نیست گشته هستک شده‌ای
وی عابد پیر بت‌پرستک شده‌ای
غم نیست اگرچه تنگ‌دستک شده‌ای
از کوزهٔ سر فراخ مستک شده‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸۳
با صورت دین صورت زردشت کشی
چون خر نخوری نبات و بر پشت کشی
گر آینه زشتی ترا بنماید
دیوانه شوی بر آینه مشت کشی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸۶
تو می‌خندی بهانه‌ای یافته‌ای
در خانهٔ خود دام و دغل باخته‌ای
ای چشم فراز کرده چون مظلومان
در حیله و مکر موی بشکافته‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸۹
در باغ درآب با گل اگر خار نه‌ای
پیش آر موافقت گر اغیار نه‌ای
چون زهر مدار روی اگر مار نه‌ای
این نقش بخوان چو نقش دیوار نه‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۱
گر با همه‌ای چو بی منی بی‌همه‌ای
ور بی‌همه‌ای چو با منی با همه‌ای
در بند همه مباش، تو خود همه باش
آن دم داری که سخره‌ای دمدمه‌ای
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
با نااهلان اگر چو جانی باشی
ما را چه زیان تو در زیانی باشی
گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۵
با یار به گلزار شدم رهگذری
بر گل نظری فکندم از بی‌خبری
دلدار به من گفت که شرمت بادا
رخسار من اینجا و تو بر گل نگری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۶
بد می‌کنی و نیک طمع می‌داری
هم بد باشد سزای بدکرداری
با اینکه خداوند کریم و است و رحیم
گندم ندهد بار چو جو می‌کاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰۷
بیخود باشی هزار رحمت بینی
با خود باشی هزار زحمت بینی
همچون فرعون ریش را شانه مکن
گر شانه کنی سزای سبلت بینی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰۸
بیرون نگری صورت انسان بینی
خلقی عجب از روم و خراسان بینی
فرمود که ارجعی رجوع آن باشد
بنگر به درون که به جز انسان بینی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱۲
تا چند ز جان مستمند اندیشی
تا کی ز جهان پرگزند اندیشی
آنچه از تو ستد همین کالبد است
یک مزبله گو مباش چند اندیشی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱۳
تا خاک قدوم هر مقدم نشوی
سالار سپاه نفس و آدم نشوی
تا از من و مای خود مسلم نشوی
با این ملکان محروم و همدم نشوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۲۵
جان در ره ما بباز اگر مرد دلی
ورنی سر خویش گیر کز ما بحلی
این ملک کسی نیافت از تنگ دلی
حق می‌طلبی و مانده در آب و گلی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳۴
چون خار بکاری رخ گل می‌خاری
تا گل ناری بر ندهد گلناری
فعل تو چو تخم و این جهان طاهون است
تا خشت بر آسیا بری خاک آری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳۹
چون مست شوی قرابه بر پای زنی
با دشمن جان خویشتن رای زنی
هم باده خوری مها هم نای زنی
این طمع مکن که هر دو یک جای زنی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴۰
چون ممکن آن نیست اینکه از بر ما برهی
یا حیله کنی ز حیلهٔ ما بجهی
یا بازخری تو خویش و مالی بدهی
آن به که دگر سر نکشی سر بنهی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴۴
حیف است که پیش کر زنی طنبوری
یا یوسف همخانه کنی با کوری
یا قند نهی در دو لب رنجوری
یا جفت شود مخنثی با حوری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴۵
خواهی که حیات جاودانه بینی
وز فقر نشانهٔ عیانی بینی
اندر ره فقر بد مرو تا نرود
مردانه درآ که زندگانی بینی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴۶
خواهی که در این زمانه فردی گردی
یا در ره دین صاحب دردی گردی
این را به جز از صحبت مردان مطلب
مردی گردی چو گرد مردی گردی