عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰
رنگی ز رخ چو لاله زارم بفرست
بویی ز دو زلف مشکبارم بفرست
چون دست نمی‌دهد که دستت بوسم
دستارچه‌ای به یاد گارم بفرست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱
زلف تو، اگر فزود، اگر کاست خوشست
قد تو اگر نشست، اگر خاست خوشست
پیوسته حدیث قامتت میگویم
زیراکه مرا با سخن راست خوشست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
ما را تو چنین ز دل بر آری نیکست
وانگه بدو زلف خود سپاری نیکست
زلفت که به فتنه سر بر آورد چنان
او را تو چنین فرو گذاری نیکست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴
بر گوشهٔ چشم تو، که شوخ و شنگست
آن خال تو دانی به کدامین رنگست؟
موریست که بر کنار بادام نشست
پیداست که در لب تو شکر تنگست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶
رویت، که به خوبی گل خندان منست
آرامگهش دل چو زندان منست
نیکش بگزدیدند به دندان، گر چه
گفتم که: همین نیک به دندان منست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۷
جانا، دلم از فراق رویت خونست
چشمم ز غمت چو چشمهٔ جیحونست
آن خال که بر رخت نهادست، دمی
بر روی منش نه، که ببینم چونست؟
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸
زلفت چو شب و چهره چو روزی نیکوست
من روز و شبت ز بهر آن دارم دوست
آن کو ز رخت روز و ز زلفت شب ساخت
پیوسته نگهدار شب و روز تو اوست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
دلدار چو در سینه دل نرم نداشت
آزرد مرا و هیچ آزرم نداشت
بی‌جرم ز من برید و در دشمن من
پیوست به مهر و ذره‌ای شرم نداشت
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۰
دل بندهٔ بند سنبل پست تو باد!
جان شیفتهٔ دو نرگس مست تو باد!
زلف طرب و طرهٔ دستار مراد
مانندهٔ دستارچه در دست تو باد!
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
ای ماه، غمت جامهٔ دل در خون برد
نادیده ترا رخت دل ما چون برد؟
آن خال که بر گوشهٔ چشمست ترا
خال لب خوبان به زنخ بیرون برد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
خالت که به شیوه کار ده گیسو کرد
عیش از دل غمدیده من یکسو کرد
در زیر لبت سیاه کارانه نشست
تا آن لب ساده دل ترا سوسو کرد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
زلف تو، که صد سینه ز دل خالی کرد
بر قامت همچون الفت دالی کرد
گفتم: کشمش ببند، متواری شد
سر در کمرت نهاد و که مالی کرد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۸
خالی که رخ تو آشکارش پرورد
لعل تو به نوش خوش گوارش پرورد
در خون لبت رفت و در آنست هنوز
با آنکه لب تو در کنارش پرورد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۹
گل بار دگر لاف صفا خواهد زد
در عهد رخت دم از وفا خواهد زد
رویت سر برگ گل ندارد، لیکن
زلف تو بنفشه را قفا خواهد زد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۱
کی ماه به حسن چون تو والا باشد؟
یا چون سخنت لل لالا باشد؟
گر زیر فلک به راستی چون بالات
گویند که: هست؛ زیر بالا باشد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۴
زلف تو ز بالای تو مهجور نشد
جز در پی قامت تو، ای حور، نشد
با این همه آرزو که در سر دارد
بنگر که ز آستان تو دور نشد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷
لعلت که پر از گوهر ناسفت آمد
چون طاق دو ابروی تو بی‌جفت آمد
من عشق ترا نهفته بودم در دل
چون کار به جان رسید در گفت آمد
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۹
مه روی ترا ز مهر مه میداند
کز نور تو شب رهی بده میداند
سیب ذقنت متاز، گو: اسب جمال
کان بازی را رخ تو به میداند
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۱
دلها همه از شرح جمالت مستند
نادیده ترا به مهر پیمان بستند
گر بگشایی دو زلف جانها بردند
ور بنمایی دو رخ ز غمها رستند
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
از مشک سیه سه خال کت بر سمنند
نزدیک به چشم تو و دور از دهنند
از گوشهٔ چشم ار نظریشان نکنی
بر خال زنخها چه زنخها که زنند؟