عبارات مورد جستجو در ۶۷۰۷ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۸
آنها که درین راه فلاحی باشند
کی یار می و جفت صراحی باشند
گر خلوت و عزلت از اباحت باشد
پس جملهٔ انبیا مباحی باشند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۶
هرگه کآید زبحر ربّانی سیل
دیگر نکند این سگ نفسانی میل
حقّا که به لب رسید این روح عزیز
زین سگ که هزار خوک دارد در خیل
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۶
گر عاشقی ای سرزدهٔ عشوه پرست
از عربده ها کو که کند عاشق مست
بر سر چه زنی دست اگرت دردی نیست
سر بر کف نه چه سرزنی بر کف دست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳۲
آن کس که به سالوس و هوس مغرور است
از حضرت عشق بی گمان مهجور است
مسکین عاشق که صبر از وی دور است
بیچاره به هر چه می کند معذور است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷۱
آن کس که صریح با صراحی نبود
در مذهب اهل عشق صاحی نبود
اول قدم از عشق مباحی شدن است
عاشق نبود هر که مُباحی نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸۱
در کوی تو هیچ کس ره آسان نبرد
جز شیفتهٔ بی سر و سامان نبرد
و آن کس که به دام عشق تو پای نهاد
تا سر ندهد زدست تو جان نبرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹۲
تا چند حدیث قامت و زلف و عذار
تا کی باشی تو طالب بوس و کنار
گر زانک نئی دروغ زن عاشق وار
در عشق آویز و آرزو را بگذار
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۹
با عشق اگرت رای بود همرازی
باید که دل از مراد وا پردازی
هر چیز که بر مراد طبع تو بود
خواهیش نماز گیر و خواهش بازی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۴
در عشق نگر که قصد هستی نکنی
ناخورده می وصل تو مستی نکنی
گیرم که به ترک سر ندانی کردن
آخر کم از آنک تن پرستی نکنی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۸
درمان چه کنی اگر تو درمانی سوز
حاصل طلب ار طالب درمانی سوز
سوز است که ساز عالم است ای مسکین
تو سوخته نیستی کجا دانی سوز
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۹
در عشق حمول و حمله کش می باشم
وندر صف عاشقان کش می باشم
با نیک و بد جهان مرا کاری نیست
با آنک خوش [است] و نیک خوش می باشم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۲۷
ای خواجه یقین را به گمان می طلبی
وز نکتهٔ آن اگر نشان می طلبی
با قید طمع صید فراغت مطلب
برخیز ازین اگر تو آن می طلبی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۳۰
ای دل چو نصیب تست سرگردانی
از طالع شوم خود چه سرگردانی
چون رزق تو این است کز اوّل دادند
پس جهد تو هیچ است دلا نادانی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۷۰
از جام هوس بادهٔ مستی تا کی
ای نیست شونده لاف هستی تا کی
وای غرقهٔ بحر غفلت ار ابر نئی
تر دامنی و هوا پرستی تا کی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲
گل آمد و توبهٔ خلایق بشکست
گفتم مشکن که نیست لایق به شکست
در کورهٔ آتشین همی سوزد گل
کاو توبهٔ صد هزار عاشق بشکست
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۱۰
ای خورده شراب از قدح مشتاقی
وقت است که معصیت کنی در باقی
بگذر زمی تلخ و حریف مُدبر
با خواجه حریف باش و با حق ساقی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۴۱
جنبیدن درویش مجازی نبود
جز بی طمعی و بی نیازی نبود
من نشناسم تواجد از وجد ولی
دانم به یقین سماع بازی نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۴۵
ای دل تو ز نی نالَه و افغان بشنو
در هفت نوا رموز پنهان بشنو
ای صوفی صفّهٔ صفا یعنی دل
برخیز و بیا نکتهٔ جانان بشنو
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۹
گفتم که دلم گفت پریشان باشد
ویران زبرای چه برین سان باشد
گفتا که دل تو وقف اندوه من است
رسم است همیشه وقف ویران باشد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۴
ماییم [و] حدیث زهد و طامات امشب
شب روز کنیم در خرابات امشب
بگذر تو ز زهد وز کرامات امشب
تا برگذریم بر خرابات امشب