عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۸۴
بسیار برفتند و به جایی نرسیدند
ارباب فنون با همه علمی که بخواندند
توفیق سعادت چو نباشد چه توان کرد؟
ابلیس براندند و برو کفر براندند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۹۲
آسیا سنگ ده هزار منی
به دور مرد از کمر بگردانند
لیکن از زیر به زبر بردن
به هزار آدمیش نتوانند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۹۹
آدمی‌سان و نیک محضر باش
تا تو را بر دواب فضل نهند
تو به عقل از دواب ممتازی
ورنه ایشان به قوت از تو بهند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۲
هیچ فرصت ورای آن مطلب
که کسی مرگ دشمنان بیند
تا نمیرد یکی به ناکامی
دیگری دوستکام ننشیند
تو هم ایمن مباش و غره مشو
که فلک هیچ دوست نگزیند
شادکامی مکن که دشمن مرد
مرغ، دانه یکان یکان چیند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۶
چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت
چه رنجها بکشیدند و دیگری آسود
به تازیانهٔ مرگ از سرش به در کردند
که سلطنت به سر تازیانه می‌فرمود
نفس که نفس برو تکیه می‌کند بادست
به وقت مرگ بداند که باد می‌پیمود
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۰
هزار سال به امید تو توانم بود
اگر مراد برآید هنوز باشد زود
اگر مراد نیابم مرا امید بسست
نه هر که رفت رسید و نه هر که گفت شنود
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۱
هر که بر روی زمین مهلت عیشی دارد
ای بسا روز که در زیر زمین خواهد بود
کشتی آرام نگیرد که بود بر سر آب
تا جهان بر سر آبست چنین خواهد بود
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۵
گر خردمند از اوباش جفایی بیند
تا دل خویش نیازارد و درهم نشود
سنگ بی‌قیمت اگر کاسهٔ زرین بشکست
قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۶
هر که بینی مراد و راحت خویش
از همه خلق بیشتر خواهد
و آن میسر شود به کوشش و رنج
که قضا بخشد و قدر خواهد
ای که می‌خواهی از نگارین کام
با نگارش بگوی اگر خواهد
دختر اندر شکم پسر نشود
گرچه بابا همی پسر خواهد
تیز در ریش کاروانسالار
گر بدان ده رود که خر خواهد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۳۰
به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن
زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
تبرک از در قاضی چو بازش آوردی
دیانت از در دیگر برون شود ناچار
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۴۲
دل منه بر جهان که دور بقا
می‌رود همچو سیل سر در زیر
پیر دیگر جوان نخواهد شد
پیریش نیز هم نماند دیر
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۴۳
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز
که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
تو راستی کن و با گردش زمانه بساز
که مکر هم به خداوند مکر گردد باز
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۵۱
شجر مقل در بیابانها
نرسد هرگز آفتی به برش
رطب از شاهدی و شیرینی
سنگها می‌زنند بر شجرش
بلبل اندر قفس نمی‌ماند
سالها، جز به علت هنرش
زاغ ملعون از آن خسیس‌ترست
که فرستند باز بر اثرش
وز لطافت که هست در طاووس
کودکان می‌کنند بال و پرش
که شنیدی ز دوستان خدای
که نیامد مصیبتی به سرش؟
هر بهشتی که در جهان خداست
دوزخی کرده‌اند بر گذرش
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۵۴
مشمر برد ملک آن پادشاه
که وی را نباشد خردمند پیش
خردمند گو پادشاهش مباش
که خود پاشاهست بر نفس خویش
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۵۶
پیدا شود که مرد کدامست و زن کدام
در تنگنای حلقهٔ مردان به روز جنگ
مردی درون شخص چو آتش در آهنست
و آتش برون نیاید از آهن مگر به سنگ
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۵۸
چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند
میان عالم و جاهل تألفست محال
وگر به حکم قضا صحبت اتفاق افتد
بدانکه هر دو به قید اندرند و سجن و وبال
که آن به عادت خویش انبساط نتواند
وز این نیاید تقریر علم با جهال
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۶۵
طبیب و تجربت سودی ندارد
چو خواهد رفت جان از جسم مردم
خر مرده نخواهد خاست بر پا
اگر گوشش بگیری خواجه ور دم
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۸
پسران فلان سه بدبختند
که چهارم نزاد مادرشان
این بدست آن بتر به نام ایزد
وان بتر تر که خاک بر سرشان
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۸۶
نه نیکان را بد افتادست هرگز
نه بدکردار را فرجام نیکو
بدان رفتند و نیکان هم نماندند
چه ماند؟ نام زشت و نام نیکو
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۸۷
زمان ضایع مکن در علم صورت
مگر چندان که در معنی بری راه
چو معنی یافتی صورت رها کن
که این تخمست و آنها سر به سر کاه
اگر بقراط جولاهی نداند
نیفزاید برو بر قدر جولاه