عبارات مورد جستجو در ۱۱۸۹ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۰
از بوی حسد هرکه دماغش فردست
رشکش نبود، وگر بود بی‌دردست
رنگ حسد از روی دو رویان پیداست
زان رو بن گوش گل رعنا زردست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
شاه آلو را به نیک و بد نتوان داد
در کشمیرش سبد سبد نتوان داد
هرچند که در عزیزی‌اش نیست سخن
صد را به یکی، یکی به صد نتوان داد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
زرّاق کجا گرد حقیقت گردد؟
پیوسته در آرایش صورت گردد
پوشیده نگشت عیب شیاد به ریش
کی بز را دم پوشش عورت گردد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۳
آن را که فلک به دوستی بردارد
جا در همه دل، چو مهر دلبر دارد
سرور شود آن کس که گزینندش خلق
آری گل چیده، جای بر سر دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۹
بد کرد زبانم و بد بی حد کرد
خوی تو، مکافات یکی را صد کرد
گفتی سوی من مبین که بد حرف زدی
چشمم چه گنه داشت، زبانم بد کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۹
چرخ آب همیشه زیر کاه اندازد
یک کار به صد حیله به راه اندازد
مهرست که عیب چرخ را پوشیده
رسواست چو کل ز سر کلاه اندازد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۸
درویشی جو، گر همه یک دم باشد
تا سلطانی بر تو مسلم باشد
چون باطن خم گر نشود صاف دلت
از ظاهر آیینه چرا کم باشد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۰
نازک‌خاطر، کم آرزو می‌باشد
رو سخت، شریر و فتنه‌جو می‌باشد
آیینه شیشه را بود روی یکی
آیینه فولاد، دورو می‌باشد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
آن قوم که بر خوان سخاوت نمکند
در زیر فلک نی‌اند، گویا ملکند
همت که بود پیشه مردان، مطلب
از طایفه‌ای که زیر دست فلکند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۴
از حادثه گر چرخ شود زیر و زبر
نقصان نپذیرد هنر اهل هنر
از فیض هنر بود که هرگز نشود
از شورش بحر، تیره‌دل آب گهر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۶
قدسی ز بتان حسرت دیدار مدار
سر در پی چشم خویش زنهار مدار
معشوق تو در دل است، نتوان دیدش
بر هرچه نظر کار کند، کار مدار
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۹
ای دوست چنین ز دوست‌داران مگذر
چون سیل که بگذرد بهاران، مگذر
هرچند گذشتگی عنان تو گسست
از خود بگذر ولی ز یاران مگذر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۷
خوش نیست زبان رمز را قصه دراز
این نغمه خوش است، لیک در پرده ساز
بگذار که پوشیده بود گوهر راز
نقصان صدف بود دهن کردن باز
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۲
بس تجربه کردیم درین عالم خاک
نیکان، نیکی کنند تا وقت هلاک
بد سر نزند ز نیک طینت هرگز
آری اصل نهال می‌باید پاک
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۵
گردون زند از کین تو هر صبحی دم
روزی کند از عمر تو هر شامی کم
اختر کند از برای خاکت از هم
آری دندان رنج کشد بهر شکم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۰
تا راز دلت ز دل نیاید به زبان
از خلق، بد و نیک تو باشد پنهان
از خم چو به شیشه منتقل گشت شراب
ناصافی و صافی شودش زود عیان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۸
شاهنشهی است خدمت درویشان
بس مغتنم است صحبت درویشان
فیض از در و بامشان فرو می‌بارد
خوش انجمنی‌ست خلوت درویشان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۸
بگذار حدیث جزو و کل در مستی
آسان نتوان رفت ز پل در مستی
با عشق، ز جسم عنصری دست بدار
زیر آی ز اسب چارجل در مستی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۱
ای غم نتوان گرفت هر دم یاری
چون شعله مباش گرم با هر خاری
جز بر سر قدسی مرو ای اختر عشق
حیف است این گل بر سر هر دیواری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴۹
با رستم گُرد اگر هماورد تویی
یا در صف کینه‌آوران فرد تویی
مردی نبود برآمدن با چو خودی
با نفس خود ار برآمدی، مرد تویی