عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۳
با دل گفتم اگر بود جای سخن
با دوست غمم بگو در اثنای سخن
دل گفت به گاه وصل با یار مرا
نبود ز نظاره هیچ پروای سخن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۵
باغست و بهار و سر و عالی ای جان
ما می نرویم از این حوالی ای جان
بگشای نقاب و در فروبند کنون
مائیم و توئی و خانه خالی ای جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۶
بیدل من و بیدل تو و بیدل تو و من
سرمست همی شدیم روزی به چمن
عمریست که من در آرزوی آنم
کان عهد به یادآوری ای عهد شکن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۷
تو شاه دل منی و شاهی میکن
نوشت بادا ظلم سپاهی میکن
بر کف داری شراب و جامی که مپرس
آن را بده و تو هر چه خواهی میکن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵۳
چندین به تو بر مهر و وفا بستهٔ من
ای خوی تو آزردن پیوستهٔ من
من صبر کنم ولیک ننگت نبود
یک روز تو از درد دل خستهٔ من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶۳
در چشم منست ابروی همچو کمان
من روح سپر کرده و او تیر زنان
چون زخم رسید زخم از پرده دران
او نازکنان کنار و من لابه‌کنان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۰
دل برد ز من دوش به صد عشق و فسون
بشکافت و بدید پر زخون بود درون
فرمود در آتشش نهادن حالی
یعنی که نپخته است از آنست پر خون
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۳
دوش آنچه برفت در میان تو و من
نتوان بنوشتن و نه بتوان گفتن
روزیکه سفر کنم ازین کهنه وطن
افسانه کند از آن شکنهای کفن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۴
دوشست دیدم یار جدائی جویان
با من به جفا و کین جدا شو گریان
امروز چنانم که جدا گشته ز جان
رخسارهٔ خود به خون فرقت شویان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۸
رفتی و نرفت ای بت بگزیدهٔ من
مهرت ز دل و خیالت از دیدهٔ من
میگردم من که بلکه پیشم افتی
ای راهنمای راه پیچیدهٔ من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۱
روزیکه گذر کنی به خر پشتهٔ من
بنشین و بگو که ای به غم کشتهٔ من
تا بانگ زنم ز خاک آغشته به خون
کای یوسف روزگار و گمگشتهٔ من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۵
شاخ گل تر بر سر عنبر میزن
وز تیغ مسلمان سر کافر میزن
چون نای توان بگوش من درمیدم
چون دف توام بروی من بر میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۶
شب رفت و نرفت ای بت سیمین برمن
سودای مناجات غمت از سر من
خواب شب من توئی و نور روزم
نه روز و نه شب چون تو نباشی بر من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۱
طبع تو چو سنگست و دلت چون آهن
وز آهن و سنگ جسته آتش سوی من
سنگت چو در آتش است ای ماه ختن
خرمن باشم که دل نهم بر خرمن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۵
فرخ باشد جمال سلطان دیدن
جان زنده شود ز روی جانان دیدن
من سلسلهٔ عشق تو دیدم در خواب
یارب چه بود خواب پریشان دیدن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۸
گر شادم و گر عراق و گر لورستان
روشن شده زانچهرهٔ چون نورستان
با منکر و با نکیر همدستی کن
تا دست زنان رقص کند گورستان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰۸
مجموع جهان عاشق یک پارهٔ من
چاره‌گر و چاره‌ساز بیچارهٔ من
خورشید و فلک غلام سیارهٔ من
نظاره‌گر دو کون نظارهٔ من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰۹
معشوق من از همه نهانست بدان
بیرون ز کمان هر گمانست بدان
در سینهٔ من چو مه عیانست بدان
آمیخته با تنم چو جانست بدان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱۱
من بیرخ تو باده ندانم خوردن
بی‌دست تو من مهره ندانم بردن
از دور مرا رقص همی فرمائی
بی‌پردهٔ تو رقص ندانم کردن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۱۲
من بینم آنرا که نمی‌بینم من
وز قند لبش نبات می‌چینم من
هر چند چو سین میان یاسینم من
یاسین نهلد دمی که بنشینم من