عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸
این روزه چو غربال به بیزد جان را
پیدا آرد قراضهٔ پنهان را
جانی که کند خیره مه تابان را
بی‌پرده شود نور دهد کیوان را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
چو نزود نبشته بود حق فرقت ما
از بهر چه بود جنگ و آن وحشت ما
گر بد بودیم رستی از زحمت ما
ور نیک بدیم یاد کن صحبت ما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۴
در جای تو جا نیست به جز آن جان را
در کوه تو کانیست بجو آن کان را
صوفی رونده گر توانی می‌جوی
بیرون تو مجو ز خود بجو تو آن را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۴
عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا
با هشیاری غصهٔ هرچیز خوریم
چون مست شویم هرچه بادا بادا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
گر جان داری بیا و جان باز آنجا
آن جای که بوده‌ای ز آغاز آنجا
یک نکته شنید جان از آنجا آمد
صد نکته شنید چون نشد باز آنجا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱
گر در طلب خودی ز خود بیرون آ
جو را بگذار و جانب جیحون آ
چون گاو چه میکشی تو بار گردون
چرخی بزن و بر سر این گردون آ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۴
کوتاه کند زمانه این دمدمه را
وز هم بدرد گرگ فنا این رمه را
اندر سر هر کسی غروریست ولی
سیل اجل قفا زند این همه را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۵
گویم که کیست روح‌افزا مرا
آنکس که بداد جان ز آغاز مرا
گه چشم مرا چو باز بر می‌بندد
گه بگشاید به صید چون باز مرا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۶
گه می‌گفتم که من امیرم خود را
گه ناله‌کنان که من اسیرم خود را
آن رفت و از این پس نپذیرم خود را
بگرفتم این که من نگیرم خود را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۴
نور فلکست این تن خاکی ما
رشک ملک آمدست چالاکی ما
که رشک برد فرشته از پاکی ما
که بگریزد دیو ز بیباکی ما
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۶
یک چند به تقلید گزیدم خود را
نادیده همی نام شنیدم خود را
در خود بودم زان نسزیدم خود را
از خود چو برون شدم بدیدم خود را
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۸
آن لقمه که در دهان نگنجد به طلب
وان علم که در نشان نگنجد به طلب
سریست میان دل مردان خدای
جبریل در آن میان نگنجد به طلب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۳
اندیشه مکن بکن تو خود را در خواب
کاندیشه ز روی مه حجابست حجاب
دل چون ماهست در دل اندیشه مدار
انداز تو اندیشه گری را در آب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۴
اندیشه و غم را نبود هستی و تاب
آنجا که شرابست و ربابست و کباب
عیش ابدی نوش کنید ای اصحاب
چون سبزه و گل نهید لب بر لب آب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
دانیکه چه میگوید این بانگ رباب
اندر پی من بیا و ره را دریاب
زیرا به خطا راه بری سوی صواب
زیرا به سال ره بری سوی جواب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳
شب گردم گرد شهر چون باد و چو آب
از گشتن گرد شهر کس ناید خواب
عقل است که چیزها از موضع جوید
تمییز و ادب مجو تو از مست و خراب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
علمی که ترا گره گشاید بطلب
زان پیش که از تو جان برآید بطلب
آن نیست که هست مینماید بگذار
آن هست که نیست مینماید بطلب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
آب حیوان در آب و گل پیدا نیست
در مهر دلت مهر گسل پیدا نیست
چندین خجل از کیست خجل پیدا نیست
این راه بزن که ره به دل پیدا نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
آسوده کسی که در کم و بیشی نیست
در بند توانگری و درویشی نیست
فارغ ز غم جهان و از خلق جهان
با خویشتنش بدرهٔ خویشی نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۱
آنجا که توئی همه غم و جنگ و جفاست
چون غرقهٔ ما شدی همه لطف و وفاست
گر راست شوی هر آنچه ماراست تراست
ور راست نه‌ای چپ ترا گیرم راست