عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۳
با ابر همیشه در عتابش بینم
جویندهٔ نور آفتابش بینم
گر مردمک دیدهٔ من نیست چرا
چون چشم گشایم اندر آبش بینم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۷
چوبی بودم بود به گل در پایم
در خدمت مختار فلک شد جایم
در خدمت او چنان قوی شد رایم
کامروز ستون آسمان را شایم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۹
چون می دانی همه ز خاک و آبیم
امروز همه اسیر خورد و خوابیم
در تو نرسیم اگر بسی بشتابیم
سرمایه تویی سود ز خود کی یابیم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۰
یک چند در اسلام فرس تاخته‌ایم
یک چند به کفر و کافری ساخته‌ایم
چون قاعدهٔ عشق تو بشناخته‌ایم
از کفر به اسلام نپرداخته‌ایم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۲
از دیده درم خرید روی تو شدیم
وز گوش غلام های و هوی تو شدیم
بی روی تو بر مثال روی تو شدیم
بازیچهٔ کودکان کوی تو شدیم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۶
تا ظن نبری که از تو آگاه‌تریم
ما از تو به صد دقیقه گمراه‌تریم
هر چند به کار خویش روباه‌تریم
از دامن دوست دست کوتاه‌تریم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۹
ای روی تو پاکیزه‌تر از کف کلیم
آنرا مانی که کرد احمد به دو نیم
تا آن رخ یوسفی به ما بنمودی
ما بر سر آتشیم چون ابراهیم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۰
قائم به خودی از آن شب و روز مقیم
بیمت ز سمومست و امیدت به نسیم
با ما نه ز آب و آتشت باشد بیم
چون سایه شدی ترا چه جیحون چه جحیم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۲
هستیم ز بندگیت ما شاد ای جان
زیرا که شدیم از همه آزاد ای جان
گر به شودی ز ما ترا نا شادی
خون دل من مبارکت باد ای جان
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۳
اکنون که ز دونی ای جهان گذران
استام ز زر همی زنی بهر خران
از ننگ تو ای مزین بی‌خبران
منصور سعید رست وای دگران
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۴
عقلی که خلاف تو گزیدن نتوان
دینی که ز شرط تو بریدن نتوان
وهمی که به ذات تو رسیدن نتوان
دهری که ز دام تو رهیدن نتوان
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۷
آزار ترا گرچه نهادم گردن
غم خورد مرا غمم نخواهی خوردن
از محتشمی نیست مرا آزردن
تو محتشمی مرا چه باید کردن
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۹
در بند بلای آن بت کش بودن
صد بار بتر زان که در آتش بودن
اکنون که فریضه‌ست بلاکش بودن
خوش باید بود وقت ناخوش بودن
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۰
تا چند ز سودای جهان پیمودن
واندر بد و نیک جان و تن فرسودن
چون رزق نخواهدت ز رنج افزودن
بگزین ز جهان نشستن و آسودن
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۱
ای دیده ز هر طرف که برخیزد خس
طرفه‌ست که جز با تو نیامیزد خس
هشدار که تا با تو کم آمیزد خس
زیرا همه آب دیده‌ها ریزد خس
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۴
تا با خودی ارچه همنشینی با من
ای بس دوری که از تو باشد تا من
در من نرسی تا نشوی یکتا من
اندر ره عشق یا تو گنجی یا من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۱
ای یار قلندر خراباتی من
با من تو به بند دامن اندر دامن
من نیز قلندرانه در دادم تن
هر دو به خرابات گرفتیم وطن
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۷
بختی نه که با دوست درآمیزم من
عقلی نه که از عشق بپرهیزم من
دستی نه که با قضا درآویزم من
پایی نه که از میانه بگریزم من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۲
در جنب گرانی تو ای نوشتکین
حقا که کم از نیست بود وزن زمین
وین از همه طرفه‌تر که در چشم یقین
تو هیچ نه و از تو گرانی چندین
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۳
بهرام دواند هر دو جویندهٔ کین
آن قوت ملک آمد و این قوت دین
هر روز کند اسب سعادت را زین
بهرام فلک ز بهر بهرام زمین