عبارات مورد جستجو در ۹۶۶۸ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۵
گل چو ز صبا حدیث رویت بشنود
لبخند یی از سر رعونت بنمود
تا لاجرمش صبا چنان زد بر روی
کش گشت همه لب و دهن خون آلود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۹
تیغ تو گیاهیست که مردم درود
وز زخم زبان برو خطایی نرود
در رنگ بسان برگ حنی آمد
سبزست و بهر جا که رسد لعل شود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۱
خورشید اگر چه در جهان فرو برد
ز آمد شدنش دلی پر از درد بود
هم وقت بر آمدن دمش سرد بود
هم وقت فرو شدن رخش زرد بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۶
خاک طبرستان ز طرب دلکش بود
خاراش همه سبزۀ دیباوش بود
هر کس که نبود پوشش ار زقصب
از ابر همیشه بر سر او رش بود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۰
چون نرگس نیم خفته بیدار شود
بر یک قدمش دو سر پدیدار شود
چون مشعلۀ دو سر که بفروزندش
وز جنبش باد سر نکونسار شود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۲
گر باد در آن طرّة دلخواه شود
از بس خم و پیچ و تاب گمراه شود
وان هم ز شکستگی اندام بود
کوگاه دراز و گاه کوتاه شود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۵
وقتست که گل حریف پیمانه شود
بلبل ز کرشمه هاش دیوانه شود
با خرقه کلاه پنبه آگین دراد
و آمد که مرید پیر خم خانه شود
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۲
چون کیسۀ غنچه را صبا پر زردید
غمّازی کرد و پرده بروی بدرید
در زخم شکنجه اش چنان تنگ کشید
کش ازین ناخنان همه خون بچکید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۴
باغ از گل و لاله ار چه می آراید
بی روی تو دل دمی کجا آساید
کز خیمۀ لاله دود بر می خیزد
وز گنبد گل آب فرو می اید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۵
این مردم چشم من همی نا ساید
در جستن تو جهان همی پیماید
روز از هوست گرد جهان می گردد
پس شب بسر آب فرو می آید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۸
گل را همه ساز و رنگ و بومی باید
با یار منش آب بجو می باید
سر تا قدمش روی نکو می باید
کو را همه روز روی او می باید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۹
می خوارگی اندر مه دی می باید
همدم همه ساله نای و نی می باید
روی زمی از برف سپیداب گرفت
گلگونه اش از جرعۀ می می باید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۱
هر سال که غنچه را قبا تنگ آید
سرمایه اش آن عارض گل رنگ آید
هم رنگ رخ تو دست گیری کندش
هر گاه که پای لاله در سنگ آید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۹
دی گفت صبا که گل بنزدیک رسید
باور کردم که رنگ آن بود پدید
زیرا که چو چشمهای نرگس می جست
می دانستم که روی گل خواهد دید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۰
گر در همه عمر خویش فرصت جوید
نا با من خسته دل حدیثی گوید
ناگاه ستیزۀ مرا چشم رقیب
چون دیدۀ نرگس از زمین بر روید
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۸
بستند گرو با نفس مشک تتار
بوی گل و باد سحر وزلف نگار
هستند بر غم یکدگر گوهر بار
چشم من و لعل یارم و ابر بهار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۴
آمد دی و دستهای فرو بست از کار
هر کاره که بود خلق، بنشست از کار
دست من و جام می کنون کز سرما
هم کار بشد ز دست و هم دست از کار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۵
تا دست بسر و بن بر آورد چنار
صد گونه بساط عیش گسترد چنار
با سرو قدان عشق کهن از سر گیر
اکنون که بباغ دست نوکرد چنار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۶
این پیش نیاز کرده از زر دیوار
خورشید حیات دشمنت بسر دیوار
از جود توام امید چیزیست که آن
چون روی حسود روی تو بود در دیوار
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۶
زلفش دیدم بجنبش باد اندر
همچون حرکت بشاخ شمشاد اندر
در جامۀ کار زار می تافت رخش
همچون گوهر بمغز پولاد اندر