عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۵۸
همواره خوشی و دلکشی نامیزد
هشدار مکن کژ که قدح میریزد
در عالم باد خاک بر سر کردن
شک نیست که هر لحظه غباری خیزد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۴
یک لحظه اگر نفس تو محکوم شود
علم همه انبیات معلوم شود
آن صورت غیبی که جهان طالب اوست
در آینهٔ فهم تو مفهوم شود
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۶۷
آن ساقی روح دردهد جام آخر
این مرغ اسیر بجهد از دام آخر
گردد فلک تند مرا رام آخر
وز کرده پشیمان شود ایام آخر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۱
اندیشهٔ دهرت ز چه بگداخت جگر
طبع تو مزاج دهر نشناخت مگر
پندار که نطفه‌ای نینداخت پدر
انگار که گلخنی نپرداخت قدر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۴
بالا منشین که هست پستی خوشتر
هشیار مشو که هست مستی خوشتر
در هستی دوست نیست گردان خود را
کان نیستی از هزار هستی خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۵
با همت باز باش و یا هیبت شیر
در مخزن جان درآی با دیدهٔ سیر
رو زود بدانجا که نه زود است و نه دیر
بر بالا رو که خود نه بالا است نه زیر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۸
دست و دل ما هرچه تهی‌تر خوشتر
و آزادی دل ز هرچه خوشتر خوشتر
عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن
از حشمت صد هزار قیصر خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۴
سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر
آغاز پری نهاد پیمانهٔ عمر
خوش باش که تا چشم زنی خود بکشد
حمال زمانه رخت از خانهٔ عمر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۷
گر جان داری بیار جان باز آخر
آنجای که برده‌ای ز آغاز آخر
یک نکته شنید جان از آنجا آمد
صد نکته شنید چون نشد باز آخر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۲
گر رنگ خزان دارم و گر رنگ بهار
تا هردو یکی نشد نیامد گل و خار
در ظاهر خار و گل، مخالف دیدار
بر چشم خلاف دید، خندد گلزار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۳
گفتی که: بیا که باغ خندید و بهار
شمعست و شراب و شاهدان چو نگار
آنجا که تو نیستی از اینهام چه سود؟
و آنجا که تو هستی خود از اینها بچه کار؟
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۹
من دم نزنم از این جهان دمگیر
من در طربم همه جهان ماتم گیر
بیدق ببری ز ما ولی شه نبری
ما و رخ شه هزار بیدق کم گیر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۳۶
ای ذره ز خورشید توانی بگریز
چون نتوانی گریخت با وی مستیز
تو همچو سبوئی و قضا همچون سنگ
با سنگ مپیچ و آب خود را بمریز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵۸
گر بکشندم نگردم از عشق توباز
زیرا که ز چنگ ما برون شد آواز
گویند مرا سرت ببریم به گاز
پیراهن عمر خود چه کوته چه دراز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵۹
گر در ره عشق او نباشی سرباز
زنهار مکن حدیث عشقی سرباز
گر روشنی میطلبی همچون شمع
پروانه صفت تو خویشتن را در باز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶۲
مائیم و دمی کوته و سودای دراز
در سایهٔ دل فکنده دو پای دراز
نظاره‌کنان بسوی صحرای دراز
صد روز قیامت است چه جای دراز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۷۶
از حادثهٔ جهان زاینده مترس
وز هرچه رسد چو نیست پاینده مترس
این یکدم عمر را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸۰
چون روبه من شدی تو از شیر مترس
چون دولت تو منم ز ادبیر مترس
از چرخ چو آن ماه ترا همراه است
گر روز بگاهست وگر دیر مترس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸۱
دارد به قدح می حرامی که مپرس
یک دشمن جان شگرف حامی که مپرس
پیشم دارد شراب خامی که مپرس
می‌خواند مرمرا به نامی که مپرس
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸۴
رو مرکب عشق را قوی ران و مترس
وز مصحف کژ آیت حق خوان و مترس
چون از خود و غیر خود مسلم گشتی
معشوق تو هم توئی یقین دان و مترس