عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۹
با کجروی خلق جعلق خوش باش
با کشمکش گنبد ازرق خوش باش
دی با سیه و سفید اگر خوش بودی
امروز به کابینه ابلق خوش باش
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۲
در بیشه دهر، شیر با دندان باش
هم پیشه پنجه هنرمندان باش
گر شام کند خار چمن خون به دلت
چون غنچه صبحدم دمی خندان باش
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۴
هنگام جوانی به خدا پیر شدم
از گردش آسمان زمینگیر شدم
ای عمر برو که خسته کردی ما را
وی مرگ بیا ز زندگی سیر شدم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۵
عمری به هوس گرد جهان گردیدم
از دشمن و دوست خوب و بد بشنیدم
سرمایه زندگی همین بود که من
با دیده بسی ندیدنیها دیدم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۷
من حسرت آب زندگانی نخورم
وز خوان جهان جز کف نانی نخورم
چون زندگیم غم جهان خوردن بود
مردم که دگر غم جهانی نخورم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۸
من حسرت آب زندگانی نخورم
در خوان جهان جز کف نانی نخورم
چون زندگیم غم جهان خوردن بود
مردم که دگر غم جهانی نخورم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
دارم سر آنکه عیش پاینده کنم
جبران گذشته را در آینده کنم
بگذارد اگر باد حوادث چون گل
یک صبح به کام دل خود خنده کنم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۴
تا بر سر حرص و آز خود پا زده ایم
لبخند به دستگاه دنیا زده ایم
با کشتی طوفانی بشکسته خویش
شادیم از آنکه دل بدریا زده ایم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۹
یک عمر چو باد دور دنیا گشتیم
چون موج هزار زیر و بالا گشتیم
با آنکه ز قطره ای نبودم افزون
خون خوردم و متصل به دریا گشتیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۰
آن روز که ما و دل ز مادر زادیم
دایم ز فشار درد و غم ناشادیم
در لجه این جهان پر حلقه و دام
آزاد ولی چو ماهی آزادیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۱
یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم
نفرین به اساس زندگانی کردیم
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
یکچند به مرگ سخت جانی کردیم
رخساره به سیلی ارغوانی کردیم
عمری گذراندیم به مردن مردن
مردم به گمان که زندگانی کردیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۸
یک عمر به بند آز پا بسته شدیم
بر اهل هوس قائد و سردسته شدیم
اینک پی مرگ ناگهانیم دوان
از بسکه ز دست زندگی خسته شدیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۹
بس جان ز فشار غم به دوران کندیم
پیراهن صبر از تن عریان کندیم
القصه در این جهان بمردن مردن
یک عمر به نام زندگی جان کندیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۸
ما یکسر مو به کس دوروئی نکنیم
با راست روان دروغگوئی نکنیم
چون پیش کنیم خورده گیری اما
با لحن درشت عیبجوئی نکنیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۱
ما قاعده متانت از کف ندهیم
ما گوش به گفتار مزخرف ندهیم
با پند صحیح رفقا گاه مثال
ما پاسخ هر ناقص و اجوف ندهیم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۲
امروز به هر طریق ما راه رویم
آهسته و بی سروصدا راه رویم
تا باز به پای خود نیفتیم به چاه
از روی خرد دست و عصا راه رویم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۵
تا چند کسل از غم بیهوده شویم
تا کی به هوای نفس آلوده شویم
در زندگی آسوده نگشتیم چو ما
مردیم که از دست غم آسوده شویم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۸
با نخل خوشی همیشه پیوند بزن
می با دل شاد و جان خرسند بزن
گر بر تو زمانه یک دمی سخت گرفت
دندان بجگر گذار و لبخند بزن
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۹
یک عمر در این محیط گریدم من
وین بوالهوسان را همه سنجیدم من
فهمیدنم این بود که از این مردم
در هیچ زمان هیچ نفهمیدم من