عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱۴
من عاشق روی تو ز دیری گاهم
در عشق تو نیست هیچ کس همراهم
گر خلق جهان شادی عشقت خواهند
تا جان دارم من غم عشقت خواهم
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱۶
گر ماه نه زیر میغ میداشتیی
بس سر که بر تو تیغ میداشتیی
در درد و دریغ جاودان ماندی دل
گر درد ز دل دریغ میداشتیی
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱۹
ای بس که دلم بر در تو خون بگریست
و آواز نیامد ز پس پرده که کیست
گر در من دلسوخته خواهی نگریست
گر خواهم مرد جاودان خواهم زیست
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۱
جانم، ز میان جان، وفای تو کند
دل ترک دو عالم از برای تو کند
بر تارک خورشید نهد پای از قدر
هرذره که لحظهای هوای تو کند
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۷
از بس که شدم ز عشق تو دور اندیش
اندیشه ندارم از دو عالم کم و بیش
در هر چیزی که بنگرد این دل ریش
آن چیز ز پس بیند و روی تو ز پیش
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳۱
در عشق تو اسبِ جان بسر خواهم تاخت
پروانه صفت پای ز پر خواهم ساخت
جان و تن ودین و دل و ملک دوجهان
در باختم و چیز دگر خواهم باخت
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳۳
افتان خیزان در ره تو میپوییم
چیزی که کسی نیافت ما میجوییم
بر خاک درت روی به خون میشوییم
هم با تو ز تو واقعهای میگوییم
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳۴
بی روی تو چشم بر چه خواهم انداخت
بیآرزوی تو سر چه خواهم انداخت
هر تیر که در جعبهٔ وُسْعِ ما بود
انداخته شد دگر چه خواهم انداخت
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳۶
ای بی سر و بن گشته جهانی از تو
نامانده سالم دل و جانی از تو
گرچه نتوان یافت نشانی از تو
غایب نتوان بود زمانی از تو
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۰
سر با تو ببازم، کلِه من اینست
پیش تو بمیرم، شرهِ من اینست
گر ملک دو عالمم مسلم گردد
جز خون نخورم زانکه رهِ من اینست
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۳
هر روز مرا با تو حسابی دگرست
هر لحظه ترا تازه عتابی دگرست
بی یاد تو از خلق دل پُر خونم
هر دم که برآورد حجابی دگرست
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۴
جانا! جانم ز قعر دریای حضور
دُرّی عجب است غرق چندینی نور
گرچه تن من ز کار دورست ولیک
یک لحظه نهیی ز خاطرِ جانم دور
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۵
سر در سر سودای تو خواهم کردن
در حجرهٔ دل جای تو خواهم کردن
برگیر ز رخ پرده که در عالم جان
دل غرق تماشای تو خواهم کردن
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۷
تاکی باشم بستهٔ هستی بی تو
افتادهٔ هشیاری ومستی بی تو
گر نالیدم ز تنگدستی بی تو
قارون شدهام به زر پرستی بی تو
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۸
دل را ز غمت بی سر و پا میدارم
وز خلق جهان چشم ترا میدارم
در شادی و غم چون به غمم شادی تو
هر غم که به من رسد روا میدارم
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۵۰
جانا! همه راه، بر زبانم بودی
در هر منزل مژده رسانم بودی
ای جان و دلم! گر ز تو غایب گشتم
هر جا که بُدم در دل و جانم بودی
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۴
دوش آمد و گفت: چندم آواز دهی
من دور نیم تو دوری آغاز نهی
دیوار حجاب است چو برخاست ز پیش
این خانه و آن یکی شود باز رهی
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۹
دوش آمد و گفت: گردِ تو حلقه کنیم
پیراهنِ خونینِ دلت خرقه کنیم
ما تخت میان دل ازان بنهادیم
تا طالبِ خویش را به خون غرقه کنیم
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۱۵
دوش آمد و گفت: روز و شب غمناکی
تا بنشستی بر درِ ما بی باکی
دستی که به دامن وصالت نرسد
در گردنِ خاک کن که مشتی خاکی
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۱۶
دوش آمد و گفت: در جنون میفکنیم
جان میسوزیم و تن به خون میفکنیم
بنشین تو برون که در درونت ره نیست
تا هرچه درونست برون میفکنیم