عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۰
ای دل چو فسرده‌ای غمی پیدا کن
وی غنچه تو داغ ستمی پیدا کن
خواهی که به ملک دل سلیمان باشی
از صافی سینه خاتمی پیدا کن
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۱
دل خون شد و آتش زده دارم ز درون
پیش آرمیی چو خون که هست آتش‌گون
می آتش و خون است فرو ریزم خون
آتش به سر آتش و خون بر سر خون
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۳
در کوی تو خاطری ندیدم محزون
زاهد از عقل شاد و عاشق ز جنون
ساقی سر گرم باده، مطرب خواهند
کل حزب بما لدیهم فرحون
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۰
مجلس ز می دو ساله گردد روشن
چشم طرب از پیاله گردد روشن
پژمرده بود گل قدح بی می ناب
از آب چراغ لاله گردد روشن
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۴
گر خاک ز من به اشک خون پالودن
نالید، منال کو گه آسودن
زینسان که فراق خواهدم فرسودن
بر خاک ز من سایه نخواهد بودن
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۰
خاقانی ازین کوچهٔ بیداد برو
تسلیم کن این غمکده را شاد برو
جانی ز فلک یافتهٔ بند تو اوست
جان را به فلک باز ده آزاد برو
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۱
کو آن می دیرسال زودافکن تو
محراب دل من ز حیات تن تو
میخانه مقام من به و مسکن تو
خم بر سر من، سبوی در گردن تو
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۳
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل کانکه دلش می‌گوئی
یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۵
خاقانی عمر گم شد، آوازش ده
دل هم به شکست می‌رود، سازش ده
جان را که تو راست از فلک عاریتی
منت مپذیر، عاریت بازش ده
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۶
خاقانی را خون دل رز در ده
دل سوخته را خام روان پز در ده
آن آب دل افروز دل رز در ده
صافی شده را درد زبان گز در ده
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۷
ای کرده ز نور رای تو دریوزه
از قرص منیر رای تو هر روزه
در زیر نگین جودت آورده فلک
هرچه آمده زیر خاتم فیروزه
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۹۹
خواهی که شود دل تو چون آئینه
ده چیز برون کن از میان سینه
حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت
بغض و حسد و کبر و ریا و کینه
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۰۳
در تیرگی حال من روشن به
می دوست به هر حال و خرد دشمن به
اکنون که عنان عمر در دست تو نیست
در دست تو آن رکاب مرد افکن به
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۶
نفسم جنب غرامت است ای دلجوی
کو تیغ که غسل‌ها توان کرد بدوی
جلاد منا!به آب آن تیغ دو روی
یک راه ز من جنابت نفس بشوی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۹
از کبر مدار در دل خود هوسی
کز کبر به جائی نرسیده است کسی
چون زلف بتان شکستگی پیدا کن
تا صید کنی هزار دل هر نفسی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۱
چون مجلس عیش سازی استاد علی
جان تو و قطرهٔ می قطربلی
چون باز به طاعت آئی از پاک دلی
یحیی‌بن معاذی و معاذ جبلی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۴
ترسا صنمی کز پی هر غم‌خواری
بر هر در دیری زده دارد داری
ز آن زلف صلیب شکل دادی باری
یک موی کزو ببستمی زناری
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۹
گر یک دو نفس بدزدم اندر ماهی
تا داد دلی بخواهم از دل‌خواهی
بینی فلک انگیخته لشکرگاهی
از غم رصدی نشانده بر هر راهی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۱
من بودم و آن نگار روحانی روی
افکنده در آن دو زلف چوگانی گوی
خصمان به در ایستاده خاقانی جوی
من در حرم وصال سبحانی گوی
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۶
گر کشتنیم چنان کش از بهر خدای
کز بنده شنوده باشی از روح افزای
زان میگون لب و زان مژهٔ جان فرسای
مستم کن و آنگه رگ جانم بگشای