عبارات مورد جستجو در ۹۶۷۱ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷۵
آنسرو قدان که گلرخ و ماه وشند
با سنبل زلف و نرگس چشم خوشند
پیوسته نه بر دل کسان داغ نهند
خود نیز چو لاله گه گهی داغ کشند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۳
هر صحبت مستیی خماری دارد
هر باغ خزانی و بهاری دارد
گنجیست چمن ز گل پر از زر لیکن
در هر بن خار خفته ماری دارد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۹
پیری که ز خستگی تنش تاب خورد
سودش ندهد اگر چه جلاب خورد
برگی که بموسم خزان زرد شود
ریز دز درخت اگر چه صد آب خورد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۲
شیراز که گل درو بصد لون بود
مثلش نتوان گفت که در کون بود
مصرست ولیک با عوانان چکند
مصری که در او هزار فرعون بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۸
آورد پری از گل من باد خبر
دی گشت ز آب دیده صد نرگس تر
امروز در آتشم چو گلنار ز غم
فردا که دمد لاله ز خاکم بنگر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۲
رویت چمن است صد گل آورده به بار
چشم از همه چون گوشه نشین کرده بیار
آن نرگس خوابناک و خار مژه ات
آهو بچه ایست خفته در سایه خار
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۱
ای قطره آب از منی و ما بگذر
بنگر که شدی از چه ممر در چه ممر
محبوس کجا شدی چو خونها خوردی
و آخر بچه شکل آمدی باز بدر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۶
ساقی قدحی که شد در گلشن باز
کوه از گل لعل کرده پر دامن باز
در آتش نیم کشته لاله نگر
کز باد چگونه میشود روشن باز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۲
ایسرو سهی درآ در آغوش چو گل
با ما بحضرو باده مینوش چو گل
اندیشه مکن ز غیبت غیر که ما
دو چشم چو نرگسیم و صد گوش چو گل
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۵
ایمه که رخت گرفته صد خرده بگل
از سنبل خط کشیده صد پرده بگل
در پیرهن حریرت ای شخص لطیف
بادام مقشریست پرورده بگل
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۶
آب و گل ما که دشمانند بهم
از دولت عشق مهربانند بهم
تا همنفسند جان و تن باده بنوش
کین همنفسان « بسی » نمانند بهم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۴
در خانه تن مشو دلا خانه نشین
گر خانه پر از گل است چون خلد برین
گلریزی جام خانه از خورشیدست
از خان برون خرام و خورشید ببین
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۰
خوش نیست بهار گلشن دهر از آن
کین چهره سرخ میکند برگ رزان
گلزار جهان بین که ز بد مهری چرخ
در عین بهار نرگسش دیده خزان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۸
خوش وقت بهار و بانگ مرغان حزین
گل سایه فکند و سبزه ها سایه نشین
ایام بهار و رونق عهد شباب
خوش بودی اگر همیشه میبود چنین
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳۸
برخیز و مکن تکیه به عمر گذران
می خور که وفا نیست در اطوار جهان
در باغ جهان ز مهر و بیمهری یار
صبح است گل آفتاب و زردست خزان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۸
آن گل که بنازکی ندارد بدلی
بر دامن او مباد خار و خللی
روزی سوی من آید و روزی سوی غیر
هر روز برآید آفتاب از محلی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۳
گفتی ز زبان سبزه زار و لب جوی
کز آب حیات عمر جاوید مجوی
این باد هواست در پی باد مپوی
می آب بقاست میخور و هیچ مگوی
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۶۳۲
خوش گفت به باغ بلبل نغمه سرای
حرفی ز جفای عالم عشوه نمای
فریاد که یاد فتنه از باغ جهان
گلها همه بر دو خار و خس ماند بجای
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۲۵ - حمید
گل شکفت و کوه و صحرا سبز و خرم گشت هم
از چمن بیحد سه برگه خاسته وز دشت هم
اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۳۷ - سیفی
نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند
بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند