عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
قاسم انوار : مقطعات
شمارهٔ ۳
قاسمم، قاسم انوار، که اسرار ازل
نیست پوشیده ز من، خلق چه دانند مرا؟
همه دانم، بخدا و همه دانم او را
همه دانند که اندر همه دانند مرا
قاسم انوار : مقطعات
شمارهٔ ۱۸
صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر بدوام
نا تمامان جهان را بکند کار تمام
صورت معرفة الله بود صمت ولیک
در سهر معرفة نفس کند بر تو سلام
جوع باشد سبب معرفت سلطانی
دانش دینی از عزلت گردد بنظام
اصل این جمله کمالات بخرم شد نیست
صدر صاحب دل کامل صفت بحر آشام
والی دین نبی کاشف اسرار رسل
محیی جان و جهان ماحی آثار ظلام
قاضی مسند تحقیق، امام الثقلین
عارف کعبه مقصود مراد اسلام
قاسم انوار : مقطعات
شمارهٔ ۱۹
تجلی می کند شاهد پس از چندین عجب بر ما
ولی از کثرت پرده کماهی دیدنش نتوان
ورای پرده قاسم را بحق راهیست پنهانی
که می بیند بفضل حق ازل را با ابد یکسان
قاسم انوار : رباعیات
شمارهٔ ۸
یک لحظه دلم را سر هشیاری نیست
با هشیاران مرا سر یاری نیست
باریست مرا،که پیل مستش نکشد
وین بار بجز عنایت باری نیست
قاسم انوار : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
ما را ز عنایتش جمیلست جمال
عالم همه تشنه اند و ما آب زلال
ما اهل کمالیم وز ما هر نفسی
صدگونه تحیتست بر اهل کمال
قاسم انوار : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
هرچند ترا از اهل ایمان دارم
در معنی این مسئله برهان دارم
گر عشق خدانباشدت در دل و جان
من کافرم،ار ترا مسلمان دارم
قاسم انوار : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
آن کس که ز یار خود بریدست منم
آن کس که ز زهر غم چشیدست منم
آن کس که مراد دل ندیدست منم
وآن کس که ز دل بجان رسیدست منم
قاسم انوار : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
بودیم درین عالم فانی رفتیم
زین ملک بملک جاودانی رفتیم
گشتیم ز ملکت تن خود بیزار
از ملکت تن بملک جانی رفتیم
قاسم انوار : ملمعات ترکی
شماره ۱
ال یار عزیز ابله که: جان با دینه دور
مسجد دسار و باردم که بوکن آینه در
مسنددن جماعت سوردی که: شیخ آدینه در
دیدم نه سوره سیر که هیچ آدینه در
قاسم انوار : انیس العارفین
بخش ۲۰ - در معرفت صفات القلب
مخزن اسرار ربانی دلست
محرم انوار روحانی دلست
خانه دل معدن صدق و صفاست
مظهر انوار ذات کبریاست
دل چه باشد؟ کاشف اطوار روح
دل چه باشد؟ قابل امطار روح
زهد و تقوی،قربت و خوف و رجا
اعتبار و صدق و اخلاص و صفا
فقر و تفویض و تفکر،نور فکر
نور عقل و نور خشیت،نور ذکر
جملگی اوصاف دل گردد ترا
گرکنی پاکش ز شرک ماسوا
ای اسیر درد بی درمان دلت
غرقه در دریای بی پایان دلت
دل بدست دیو مگذار،ای پسر
باز ازو بستان وباز آر،ای پسر
دیو را بیرون کن از دیوان دل
مدتی مردانه شو دربان دل
قاسم انوار : انیس العارفین
بخش ۲۵ - فایده درین باب
آن همایون طایر فرخنده فال
روح انسانی،انیس ذوالجلال
چون نهاد از عالم علوی قدم
در قفس،بیچاره،ازحکم قدم
خاکدانی دید مستوحش مقیم
داشت حزنی بهر اوطان قدیم
تا بدان غایت که در وقت ظهور
ظاهر از اجرای طفل آمد نفور
دست برسر،سر بزانو از غمش
هر دو بازو بردو پهلو محکمش
در زمان چون گردد ازمادرجدا
آید از درد جدایی در بکا
این همه تأثیر حزن معنویست
ماتم هجران حسن معنویست
پیش ازین مستغرق دیدار بود
از وصال یار برخوردار بود
این زمان با درد هجران گشت یار
درد یار خویشتن،دور از دیار
قاسم انوار : مقامات العارفین
بخش ۴ - قسم بدایات
از بدایات اولست سخن
بشنو و بعد از آن تأمل کن
یقظه و توبه و محاسبه دان
پس تفکر بود برای عیان
بعد ازین خود تذکرست،آنگاه
اعتصام و فرار تا الله
پس ریاضت،سماع بی اشباه
در بدایت تمام گردد راه
قاسم انوار : مقامات العارفین
بخش ۵ - قسم ابواب
قسم ابواب هم ده آمده است
داند آن کس که بر ره آمده است
حزن و خوفست،بعد ازان اشفاق
پس خشوعست، بی سبیل نفاق
بعد از آنست منزل اخبات
پس ازان زهد میکنند اثبات
پس ورع،پس تبتلست و رجا
بعد ازان رغبتست منزل ما
قاسم انوار : مقامات العارفین
بخش ۶ - قسم معاملات
پس کنم در معاملات شروع
باتو گویم همه اصول و فروع
اول آن رعایتست بدان
پس ترا در مراقبه است مکان
بعد ازان حسرت آمد و اخلاص
که طریق سلامتست و خلاص
پس بتهذیب و استقامت رو
بعد ازان بر در توکل شو
بعد ازاین هست منزل تفویض
پس ثقة باشد،ای رفیق مفیض
پس ازین سر بر آری از تسلیم
تا بیاسایی از عذاب الیم
قاسم انوار : مقامات العارفین
بخش ۹ - قسم اودیت
پس ازان قسم اودیت می دان
اولش هست منزل اجسان
علم و حکمت،بصیرت و آنگاه
پس فراست،که جان بود آگاه
هست تعظیم، بعد ازان الهام
پس سکینه است، ای بزرگ انام
پس طمانینه است و همت پاک
برهاند ترا ز خطه خاک
قاسم انوار : مقامات العارفین
بخش ۱۰ - قسم احوال
قسم احوال بعد ازین باشد
هر که دانست مرد دین باشد
اول آن محبتست، بدان
پس ازان غیرتست و شوق ز جان
پس قلق،پس عطش بود،ای دل
بعداز آن وجد دید شد منزل
هیمانست و برق و ذوق تمام
ختم شد این درود کرد و سلام
قاسم انوار : مقامات العارفین
بخش ۱۱ - قسم ولایات
بعد ازین قسمت ولایاتست
داند آن کس که در مقاماتست
لحظه و وقت،پس صفا و سرور
سر و نفسست و غربت از خود دور
غرق و هیبت،تمکن و آنگاه
بعد ازین بر حقایق آمد راه
قاسم انوار : مقامات العارفین
بخش ۱۳ - قسم نهایات
معرفت،پس بقای جان باشد
پس فنا ملک جاودان باشد
پس بتحقیق میشود مشهور
پس بتلبیس می شود مستور
پس وجودست و بعد ازان تجرید
هست تفرید و جمع،پس توحید
قاسمی یار آنکه دین دارد
هرکه دین داشت محض این دارد
صلوات خدای بر احمد
بر روان صحابه امجد
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۵
بی غنچه و لاله داغ پیدا
بی نقش قدم سراغ پیدا
از چشمه طور می خورد آب
پیداست ز چشم داغ پیدا
عشق است نهان و آشکارا
کی می شود از چراغ پیدا
در زاویه های خاک پنهان
در آینه های داغ پیدا
شد باده شور در سرما
بی ساقی و بی ایاغ پیدا
شد کعبه اسیر در ره دل
بی رهبر و بی سراغ پیدا
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۷
روشنگر چشم و دل ما کن شب ما را
صیقل نزند تیره دلی مطلب ما را
دل شکر تو را از قلم شکوه نویسد
باور نکند ساده دلی یا رب ما را
شاید که تو یکبار ندانسته بخوانی
آیینه کند نقش نگین مطلب ما را
گفتند سویدای دل صبح امید است
دیدند چو در سوختگی کوکب ما را
خاکستر پروانه سرشتند ز شبنم
کردند بنا در دل ما مکتب ما را
مستی گل تقوی و ورع موج شراب است
نشناخته تا مشرب ما مشرب ما را
از گلبن کثرت گل توحید بخندد
گر آب کند نقش جبین مذهب ما را
دیوانه اسیر از ته دل شکر خدا کن
افزود ز صدق تو جنون مذهب ما را