عبارات مورد جستجو در ۱۰۹۸ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۶۵
ز بی دردی پر و بال طلب از کار می ماند
ز پای خفته دامن در ته دیوار می ماند
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۶۹
ز ماه نوگشاد عقده دلها نمی آید
گره وا کردن از یک ناخن تنها نمی آید
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۳۰
از شهد جهان جز غم و تشویش چه خیزد؟
از زاده زنبور به جز نیش چه خیزد؟
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۳۵
طول امر از دل چه خیال است برآید؟
این ریشه ازین خاک محال است برآید
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۳۶
زنگ از دل ما آن خط شبرنگ زداید
زنگار که دیده است ز دل زنگ زداید؟
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۷۴
عمر گویی است سبک، قامت خم چوگانش
که به یک زخم برون می برد از میدانش
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۸۴
ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگران بردن
تمتع بیش از فرزند مردم می توان بردن
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۶۰
ما در جهان قرار اقامت نداده ایم
چون سرو سالهاست به یک پا ستاده ایم
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۸
به گرد دامن منزل کجا رسی صائب؟
چنین که عزم ترا پای سعی در بندست
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۲۰
تلاش بیهده ای می کند سر خورشید
ستاده (فتاده؟) است بلند، آستان حضرت دوست
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۶
آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد
ورنه با شعله خوی تو که بس می آید؟
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۷۰
می تواند چنگ در فتراک زد خورشید را
از تعلق هر که چون شبنم سبکبار آمده
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۴۳
آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را
جوید برای خفتن خود خوابگاه را
از عین اعتبار ببینم به گلرخت
زیرا قیاس نیست درازی راه را
ای سرفراز، تیغ اجل در قفا رسید
سر راست دار، کج چه نهادی کلاه را
مردم همه نگون شده جستند زیر خاک
قامت ازان نکوست سپهر دو تاه را
چون رستن گیاه ز خونهای مردم است
من خون دهم ز مردم دیده گیاه را
من ماه را طلوع نخواهم به خاک، از آنک
گم کرده ام به خاک رخی همچو ماه را
خسرو چو بخت خویش جهان را کند سیاه
راه ار برون دهد ز جگر دود آه را
فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳
از حسن رای تست که گیتی سرای تست
گیتی سرای تست ز کیماک تا خزر
فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۹
هوازی مرا گوید آن شکرین لب
که ای شاعر اندر سخن ژرف بنگر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۱
دل بیش کشد رنج چو دلبر دو شود
سر گردد رنجور چو افسر دو شود
مستی آرد باده چو ساغر دو شود
گردد کده ویراه چو کدیور دو شود
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
بر هم زده بود عشقت اسباب خرد
در دفتر باز یافتم باب خرد
بنشستم معتکف به محراب خرد
بر آتش عاشقی زدم آب خرد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۹
ای چرخ مدور خسیس بی باک
صد پیرهن وفای من کردی چاک
آزاده هر آنچه بود کردی تو هلاک
از گردش تو کنون چه ترسست و چه باک
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۷
این چرخ بسی بدل کند نوها را
بدخوست از آن بدل کند خوها را
هم زشت کند به طبع نیکوها را
هم ضعف دهد به قهر نیروها را
ابن حسام خوسفی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸
لاله زدم باد صبا می خندد
گویی لب و لعل دلربا می خندد
ای دوست بگویم که چرا می خندد
بر کوتاهی عمر ما می خندد