عبارات مورد جستجو در ۱۰۶۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۷
فارغ منشین ز راه و اندر ره باش
غافل زتو نیست کردگار آگه باش
آن باش که هستی و جز آنگه باشی (؟)
لیکن تو بدان که چیستی آنگه باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۳۶
ای دل به وصالش به تمنّا نرسی
تا در خاکی به اوج اعلا نرسی
تا سر بنیفکنی نباشی زنده
از لا چو بنگذری به الّا نرسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۴۵
ره رَو اگر او زراه رَو آگه شد
آن کس که زخود برون شد او گمره شد
از پای توَست راه تو تا سر تو
سر زیر قدم درآر و ره کوته شد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۱
باید که اگر دلت زخود برگردد
گرد لب خشک دیدهٔ تر گردد
پا بر سر آرزو[ت] نه [تو] دو سه روز
تا کام دو عالمت میسّر گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۴
پا بر سر نفس خود نه و سرور باش
خرسندی خوی کن و توانگر می باش
خواهی که توانگران گدای تو شوند
در وقت سحر گدای آن در می باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۹
زین مرتبه و قاعدهٔ بَردابَرد
ایمن منشین ز دولت کرداکرد
دل شاد بزی به کام دل مردامرد
چیزی که کنی کزو شوی مردامرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۹۷
جهدی بکن ای خواجه درین عالم دون
بیرون افتی که نیست این جای سکون
ور زانک به اختیار بیرون نشوی
دست اجلت کند به سیلی بیرون
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۸
چندین گفتم دلا که از خود برخیز
زآن پیش که کاریت بیفتد برخیز
کاین منزل پرشور به نزدیک خرد
والله که نشستنش نیرزد برخیز
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۲
تا هست غم خودت نبخشایندت
تا با تو توی هست بننمایندت
تازن نکنی بیوه و فرزند یتیم
این در مزن ای دوست که نگشایندت
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۲۵
ای دل چه نشسته ای درین ویرانه
نزدیک آمد که پر شود پیمانه
امروز بکن چاره وگرنِه فردا
سودت نکند ندامت و افغانه
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۳
از حاصل کار این جهانی کردن
می کن ز بهی آنچ توانی کردن
بودی چو نبودی و نباشی فردا
پیداست که امروز چه دانی کردن
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۶
خواهی که تو را هرآنچ نیکوست بود
بدخواه تو جمله بی پی و پوست بود
چون بر خلقیت سروری داد خدای
آن کن که به طبعت همه کس دوست بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۳
بیشی مطلب زهیچ کس بیش مباش
چون مرهم و موم باش و چون ریش مباش
خواهی که به تو زهیچ کس بد نرسد
بدخواه و بدآموز و بداندیش مباش
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۱
ای دل باید که تو جفاکش باشی
خاک پی خلق را تو مفرش باشی
در وقت خوشی هم کسی خوش باشد
باید که به وقت ناخوشی خوش باشی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۶
گر قرب خدا می طلبی خوش خو باش
وندر حق جمله خلق نیکو گو باش
خواهی که چو صبح صادق القول شوی
خورشید صفت با همه کس یک رو باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۷
نفس تو و خوی بد اگر برگردد
مقصود دو عالمت میسّر گردد
هرگه که تو آفتاب گردی به صفت
از نور تو سنگ لعل و گوهر گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۴۰
می باید ساختن گرت برگ صفاست
با نیک و بد و خرد و بزرگ و کژ و راست
با آتش و آب و باد باید بودن
وندر حرکت چو گرد برباید خاست
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۴۴
هرگه که نظر از سر سودات افتد
لابد حرکتهات نه برجات افتد
چون تو زسر شهوت خود پرهیزی
هر جای که شاهدی است درپات افتد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۶۲
یاری که به وقت کار در کار آید
وی را چو طلب کنی دل افگار آید
این یار که بار تو کشد کم یابی
گر بار کشی جمله جهان یار آید
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۲۷
در دهر هر آنک تخم خدمت پاشد
رخسار دلش به خار غم نخراشد
مخدوم شدی از آنک خادم بودی
مخدوم شود کسی که خادم باشد