عبارات مورد جستجو در ۶۶ گوهر پیدا شد:
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۱
ای دزد هجا و مدح دیوان پدر
گوئی که شدم سوار میدان پدر
من رستم شعرم و تو سهراب منی
از خنجر من جان نبری جان پدر
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰۹
صیت حسنم که به آفاق به جنگ آمده‌ام
پی تسخیر دو عالم ز فرنگ آمده‌ام
چهرة حسن غیورم که ز سرحدّ غرور
تا به اقلیم حیا رنگ برنگ آمده‌ام
خرمن خندة گل می‌دهم امشب بر باد
غنچة شوخم و از شرم به تنگ آمده‌ام
ملک تسلیم شدن گوشة امنی دارد
به امیدیست که در کام نهنگ آمده‌ام
نخل گمنامیم آخر ثمر شهرت داد
رفته بودم پی نام و همه ننگ آمده‌ام
مژده ای دوست که دیگر نتوان بست مرا
شیشة نازکم و سخت به سنگ آمده‌ام
با تو گفتم سپر عجز به سرکش فیّاض
تیغ افکنده‌ام و با تو به جنگ آمده‌ام
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱
در دیده مور اگر روم چون عنقا
گم سازم از فراخی جا خود را
با این تن بالیده و این نشو نما
زین سفله سحاب می‌کشم منتها
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۱۹۵ - فرقه من المتعرفین
یکی اندر لباس عارفانست
ولی بی‌نور قلب و ذوق جانست
دهد بر خود به تنها دادن عرفان
که آیم از قیاس آباد عرفان
منم آبکس که عارف بوسعید است
کمالم در جنید و با یزید است
کدامین عارف او از من فزون بود
مرا عقلست و ذوالنونرا جنون بود
چنان وارسته و بی‌بند و بارم
کز ابراهیم ادهم هست عارم
زنم گر یک نفس در حالت شور
درآید از دهانم صد چو منصور
رساند نفس دونش تابجائی
که غیر از خود نمی‌بیند خدائی
بخود گوید ترقی کرده عالم
توئی از اولیا افزون و اقدم
پیاده هم نبرد صد سواری
بعرفان واحدی بیش از هزاری
سبیلت گر کم است از ریش چندی
بآن پیوندکن از ریش خندی
سکوت و سبلت و چشم خمارت
بود همواره در عرفان بکارت
نبوده عارفی را در زمانی
چنین گیرنده رخسار و بیانی
بود شأنت فزون از اینکه عارف
تو را خوانند ارباب معارف
غرض بینی چندانش در تعریف
که گوئی خاص او باشد تصوف
مثال غوره نارس که بگذشت
ز انگور و بخم نارفته می‌گشت
نهج البلاغه : حکمت ها
علت بی اثر بودن موعظه
وَ قَالَ عليه‌السلام بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ اَلْغِرَّةِ
نهج البلاغه : حکمت ها
علت بی اثر بودن موعظه
وَ قَالَ عليه‌السلام بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اَلْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ اَلْغِرَّةِ