۸۵ بار خوانده شده

بخش ۱۹۵ - فرقه من المتعرفین

یکی اندر لباس عارفانست
ولی بی‌نور قلب و ذوق جانست

دهد بر خود به تنها دادن عرفان
که آیم از قیاس آباد عرفان

منم آبکس که عارف بوسعید است
کمالم در جنید و با یزید است

کدامین عارف او از من فزون بود
مرا عقلست و ذوالنونرا جنون بود

چنان وارسته و بی‌بند و بارم
کز ابراهیم ادهم هست عارم

زنم گر یک نفس در حالت شور
درآید از دهانم صد چو منصور

رساند نفس دونش تابجائی
که غیر از خود نمی‌بیند خدائی

بخود گوید ترقی کرده عالم
توئی از اولیا افزون و اقدم

پیاده هم نبرد صد سواری
بعرفان واحدی بیش از هزاری

سبیلت گر کم است از ریش چندی
بآن پیوندکن از ریش خندی

سکوت و سبلت و چشم خمارت
بود همواره در عرفان بکارت

نبوده عارفی را در زمانی
چنین گیرنده رخسار و بیانی

بود شأنت فزون از اینکه عارف
تو را خوانند ارباب معارف

غرض بینی چندانش در تعریف
که گوئی خاص او باشد تصوف

مثال غوره نارس که بگذشت
ز انگور و بخم نارفته می‌گشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۹۴ - التعرف
گوهر بعدی:بخش ۱۹۶ - و من المتعرفین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.