عبارات مورد جستجو در ۵۴۵۲ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲
از چرخ که کامی به مرادم ننهاد
وز بخت که بندی ز امیدم نگشاد
پیروز شه طغان تکین دادم داد
پیروز شه طغان تکین باقی باد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹
ای شاه زمین دور زمان بی‌تو مباد
تا حشر سعود را قران بی‌تو مباد
آسایش جان ز تست جان بی‌تو مباد
مقصود جهان تویی جهان بی‌تو مباد
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴
هم ابر به دست درفشانت ماند
هم برق به تیغ جان ستانت ماند
هم رعد به کوس قهرمانت ماند
هم ژاله به باران کمانت ماند
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹
دستت به سخا چون ید بیضا بنمود
از جود تو در جهان جهانی بفزود
کس چون تو سخی نه هست نه خواهد بود
گو قافیه دال شو زهی عالم جود
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۶
هم توسن چرخ زیر زین را شاید
هم گوهر خورشید نگین را شاید
تا ظن نبری که آن و این را شاید
پیروز شه طغان تکین را شاید
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۹
ای ماه رکاب خسرو گردون رخش
وی ملک‌ستان سکندر گیتی‌بخش
در ملک خدای ملک چون بلخ تو نیست
برگرد و به بنده بخش ویرانهٔ وخش
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۹
ای جاه تو چون سماک و عالم چو سمک
یک شقه ز نوبتی جاه تو فلک
یک چند ترا رکاب بر دست ملوک
یک چند ترا غاشیه بر دوش ملک
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۲
من بنده که کمتر سگ کویت باشم
این بس باشد که مدح‌گویت باشم
اقبال نیم که سال و ماه و شب و روز
واجب باشد که پیش رویت باشم
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۷
بوطالب نعمت ای همه دولت و دین
در خود نگر و جمله جهان نیک ببین
کز همت و جود آفتابی و سحاب
وز رفعت و حلم آسمانی و زمین
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۰
ای امر تو ملک را عنان بگرفته
فتراک تو دست آسمان بگرفته
روزی بینی سپاه تازندهٔ تو
پیروز شد و ملک جهان بگرفته
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۸
در مرتبه از سپهر پیش آمده‌ای
وز آدم در وجود بیش آمده‌ای
نشکفت که سلطان لقبت داد ملک
تو خود ملک از مادر خویش آمده‌ای
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸
شاهی ز غلام خویش یاد آوردست
ما را به سلام خویش یاد آوردست
نشگفت که نام ما بلندی گیرد
ما را چو به نام خویش یاد آوردست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱
زلف تو، اگر فزود، اگر کاست خوشست
قد تو اگر نشست، اگر خاست خوشست
پیوسته حدیث قامتت میگویم
زیراکه مرا با سخن راست خوشست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶
ای بدر فلک گرفته از رای تو رنگ
لالای ترا ز بدر و از لل ننگ
کار تو عطای بدره باشد شب بزم
شغل تو غزای بدر باشد گه جنگ
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۶
ای خاک تو آب سبزه زار صافی
تابوت تو سرو جویبار صافی
تا عمر مراغه بود هرگز ننشاند
مانند تو سرو در کنار صافی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
آن روح که بسته بود در نقش صفات
از پرتو مصطفی درآمد بر ذات
واندم که روان گشت ز شادی میگفت
شادی روان مصطفی را صلوات
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
آن شه که ز چاکران بدخو نگریخت
وز بی‌ادبی و جرم صد تو نگریخت
او را تو نگوی لطف، دریا گویش
بگریخت ز ما دیو سیه او نگریخت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸
آن نور مبین که در جبین ما هست
وان ض یقین که در دل آگاهست
این جملهٔ نور بلکه نور همه نور
از نور محمد رسول‌الله است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵۲
چون شاه جهان نیست کسی در دو جهان
نی زیر و نه بالا و نه پیدا و نهان
هر تیر که جست از آن سخت کمان
هر نکته که هست هست از آن شهره بیان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۲
زان خسرو جان تو مهر شاهی بستان
وانگاه ز ماه تا به ماهی بستان
ای آنکه مراغه می‌کنی و از حیرت
تبریز بگوی و هرچه خواهی بستان