عبارات مورد جستجو در ۶۷۰۷ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۶
هرچند دریغ صدهزار است هنوز
زین بیش دریغ بر شمار است هنوز
هر روز هزار بار خود را کشتم
وین کافر نفس برقرار است هنوز
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۱۱
از آتش شهوت جگرم میسوزد
وز حرص همه مغز سرم میسوزد
چون پاک شود دلم چو این نفس پلید
هر لحظه به نوعی دگرم میسوزد
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۱۴
از جان سیرم ازانک تن میخواهد
بی یوسفِ مهر، پیرهن میخواهد
موری که به سالی بخورد یک دانه
انبار به مُهرِ خویشتن میخواهد
عطار نیشابوری : باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود
شمارهٔ ۱۵
گاهم ز سگ نفس مشوش بودن
گاهم ز سر خشم بر آتش بودن
گفتی: «خوش باش» چون مرا دست دهد
با این همه سگ در اندرون خوش بودن
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۲۶
در قلزم عشق تو که دیار نماند
تا غرقه شوم ز خود بسی کار نماند
بس زیر و زبر که آمدم تا آخر
ناچیز چنان شدم که آثار نماند
عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۷
ای دل هر دم غمی دگرگون میخور
گردن بنه و قفای گردون میخور
وانگاه سری که گوی ره خواهد شد
بر زانوی اندوه نِه و خون میخور
عطار نیشابوری : باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن
شمارهٔ ۸
ای دل شب و روز چند جوشی، بنشین
تا چند چخی و چند کوشی، بنشین
چون راز تو در گفت نخواهد آمد
در قعر دلت بِهّ ار بپوشی، بنشین
عطار نیشابوری : باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن
شمارهٔ ۱۳
چون لوح دل از دو کون بستردم من
دو کون به زیر پای بسپردم من
ای بس سخنی را که سرم کردی گوی
آمد به گلویم و فرو بردم من
عطار نیشابوری : باب هفدهم: در بیان خاصیت خموشی گزیدن
شمارهٔ ۲۳
تا چند زنی منادی، ای سر که فروش!
بیزحمت لب شراب تحقیق بنوش
تا چند زنی ای زن برخاسته جوش
در ماتم این حدیث بنشین و خموش!
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۲
گر جان ببرد عشق توام جان آنست
ور درد دهد جملهٔدرمان آنست
هر ناکامی که باشد این طایفه را
میدان به یقین که کام ایشان آنست
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۱۳
چون من مگسم سایهٔ طوبی چکنم
با عَقْبَهْ نفس، عزم عقبی چکنم
گویند درین راه چه خواهی کردن
نه دل دارم نه دین نه دنیی چکنم
عطار نیشابوری : باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن
شمارهٔ ۳۱
هر روز ز دل بر سرِ آتش میباش
خاکِ کفِ پای خلقِ سرکش میباش
هر شب ز جگر نواله درهم میپیچ
درخون میزن نواله و خوش میباش
عطار نیشابوری : باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۶۸
آن شد که دلم را غمِ جانانی بود
دل خون شد و یاوه گشت اگر جانی بود
هر دم که زدم ز عمر تاوانی بود
آن نیز فرو گذشت و درمانی بود
عطار نیشابوری : باب بیست و چهارم:درآنكه مرگ لازم وروی زمین خاك رفتگانست
شمارهٔ ۲۲
بس داغ که چرخ بر دلِ ریش کشید
بس جان که به رای سوختن بیش کشید
بس شخصِ شریف و سینهٔ بی غصّه
کاین خاکِ نهنگ در دمِ خویش کشید
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۱۴
آن دل که سراسیمهٔ عالم بودی
یک ذرّه ندید از همه عالم سودی
هر سودایی که بود بسیار بپخت
حاصل نامد زان همه سودا دودی
عطار نیشابوری : باب سی و دوم: در شكایت كردن از معشوق
شمارهٔ ۲۷
هر کاو نه به جان کناره جوید از تو
در روز همی ستاره جوید از تو
هر چاره که جستم از تو بیچاره شدم
بیچاره کسی که چاره جوید ازتو!
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۶
دوش آمد و گفت: «در درون ما را باش
در خاک نشین و غرقِ خون ما را باش»
بر من میزد تاکه ز من هیچ نماند
چون هیچ شدم گفت: «کنون ما را باش!»
عطار نیشابوری : باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق
شمارهٔ ۴۲
دل دادم و ترکِ کفر ودینش کردم
گمراهی و مفلسی یقینش کردم
چون نامِ تو نقشِ دلِ من بود مدام
در حلقهٔ زلفِ تو نگینش کردم
عطار نیشابوری : باب چهلم: در ناز و بیوفائی معشوق
شمارهٔ ۱۱
گر از تو مرا کفر و اگر ایمان است
چون از تو به من رسد مرا یکسان است
آن دوستییی کز تو مرا در جان است
گر نیست چنانکه بود صد چندان است
عطار نیشابوری : باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۲۰
عمری به هوس در تک و تاز آمد دل
تا محرم راز دلنواز آمد دل
پس رفت به پیش باز و جان پاک بباخت
انصاف بده که پاکباز آمد دل