عبارات مورد جستجو در ۳۱۴۱ گوهر پیدا شد:
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۵
گر من ز فلک شکایت کنمی
هرچ او کندی جمله حکایت کنمی
افسوس که دست من بدو می‌نرسد
ورنه شر او جمله کفایت کنمی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲۹
ای چرخ جز آیت بلا خوانی نی
بر کس قلمی ز عافیت رانی نی
چیزی ندهی که باز نستانی نی
ای کوژ کبود خود جز این دانی نی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۰
در ملک چنین که وسعتش می‌دانی
با شعر چنین که روز و شب می‌خوانی
آبم بشد از شکایت بی‌نانی
کو مجدالدین بوالحسن عمرانی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹
دلدار مرا در غم و اندوه بکاست
یک روز برم به مهر ننشست و نخاست
گفتنم: مگر این عیب ز دل سختی اوست؟
چون میبینم جمله ز بدبختی ماست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
ما را تو چنین ز دل بر آری نیکست
وانگه بدو زلف خود سپاری نیکست
زلفت که به فتنه سر بر آورد چنان
او را تو چنین فرو گذاری نیکست
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
دلدار چو در سینه دل نرم نداشت
آزرد مرا و هیچ آزرم نداشت
بی‌جرم ز من برید و در دشمن من
پیوست به مهر و ذره‌ای شرم نداشت
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
تا کی ستم سپهر جافی بینم؟
وین دور مخالف منافی بینم؟
برخیز و روان در لب صافی بنگر
تا سرو روان در لب صافی بینم
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹
ای چرخ ز مهر زیر میغت برده
گیتی به ستم اجل، به تیغت برده
پرورده به صد ناز جهانت اول
و آخر ز جهان به صد دریغت برده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸
ای چرخ فلک به مکر و بدسازیها
از نطع دلم ببرده‌ای بازیها
روزی بینی مرا تو بر خوان فلک
سازم چون ماه کاسه پردازیها
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۵۵
یکبار به مردم و مرا کس نگریست
گر بار دگر زنده شوم دانم زیست
ای کرده تو قصد من ترا با من چیست
یا صحبت ابلهان همه دیگ تهیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۷۶
در گریهٔ خون مرا شکر خند تو کرد
بی‌بند مرا از این جهان بند تو کرد
می‌فرمائی که عهد و سوگند تو کو
بی‌عهد مرا نه عهد و سوگند تو کرد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲۴
هر دم دل خسته‌ام برنجاند یار
یا سنگدلست یا نمیداند یار
از دیده به خون نبشته‌ام قصهٔ خویش
می‌بیند و هیچ بر نمیخواند یار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۱
طبع تو چو سنگست و دلت چون آهن
وز آهن و سنگ جسته آتش سوی من
سنگت چو در آتش است ای ماه ختن
خرمن باشم که دل نهم بر خرمن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۲۹
سه چیز ز من ربوده‌ای بگزیده
صبر از دل و رنگ از رخ و خواب از دیده
چابک دستی که دست و بازوت درست
تصویر عقول چون تو نازائیده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۸۱
امروز مرا سخت پریشان کردی
پوشیدهٔ خویش را تو عریان کردی
من دوش حریف تو نگشتم از خواب
خوردی و نصیب بنده پنهان کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۸
ای خواجه چرا بی‌پر و بالم کردی
بر بوی ثواب در وبالم کردی
از تو برهٔ تو جو ندزدیدم من
از بهر چه جرم در جوالم کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶۴
در عشق تو خون دیده بارید بسی
جان در تن من ز غم بنالید بسی
آگاه نی ز حالم ای جان جهان
چرخم به بهانه تو مالید بسی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۷۸
دوشینه مرا گذاشتی خوش خفتی
امشب به دغل بهر سوئی میافتی
گفتم که مرا تا به قیامت جفتی
گو آن سخنی که وقت مستی گفتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۴۶
لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی
نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی
جرم را همه عفو کنی بی‌سببی
وین جرم مرا تو دست و پائی نهی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵۶
من با تو چنین سوخته خرمن تا کی
وز ما تو چنین کشیده دامن تا کی
این کار به کام دشمنانم تا چند
من در غم تو، تو فارغ از من تا کی