عبارات مورد جستجو در ۲۶۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲۹
من چوب گرفتم به کفم عود آمد
من بد کردم بدیم مسعود آمد
گوید که در صفر سفر نیکو نیست
کردم سفر و مرا چنین سود آمد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۴۶
بازی بودم پریده از عالم راز
تا بو که برم ز شیب صیدی بفراز
اینجا چه نیافتم کسی را دمساز
زان در که بیامدم برون رفتم باز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۸
از مطبخ غمهاش بلا میرسدم
هر لحظه به صد گونه ابا میرسدم
بوی جگر سوخته هر دم زدنی
بر مایدهٔ غم از کجا میرسدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵۰
خوش می‌سازی مرا و خوش می‌سوزی
خوش پرده همی دری و خوش می‌دوزی
آموختیم جوانی اندر پیری
از بخت جوان صلای پیرآموزی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸۲
دی عاقل و هشیار شدم در کاری
برهم زدم دوش مر مرا عیاری
دیدم که دل آن اوست من اغیارش
بیرون رفتم از آن میان من باری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸۷
رو ای غم و اندیشه خطا می‌گوئی
از کان وفا چرا جفا می‌گوئی
هر کودک را گر از جفا ترسانند
من پیر شدم در این مرا می‌گوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۷۴
نی گفت که پای من به گل بود بسی
ناگاه بریدند سرم در هوسی
نه زخم گران بخوردم از دست خسی
معذورم دار اگر بنالم نفسی
سعدی : مفردات
بیت ۳۱
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد
بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴
گرفتم سهل سوز عشق را اول، ندانستم
که صد دریای آتش از شراری می‌شود پیدا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۲
وادی پیموده را از سر گرفتن مشکل است
چون زلیخا، عشق می‌ترسم جوان سازد مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶۷
در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه
با دو چشم بسته می‌باید سفر کردن مرا
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۲۶۷
آنچه ما از دل‌سیاهی با جوانی کرده‌ایم
هرچه با ما می‌کند پیری، سزاواریم ما
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۴
امید دلگشایی داشتم از گریهٔ خونین
ندانستم که چون تر شد گره، دشوار بگشاید
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۴۹
خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم
پشت دستی به گل چیده و ناچیده زدیم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۲۵۴
آسودگی کنج قفس کرد تلافی
یک چند اگر زحمت پرواز کشیدیم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۵۳
گفتم از پیری شود بند علایق سست‌تر
قامت خم حلقه‌ای افزود بر زنجیر من
عطار نیشابوری : خسرونامه
در صفت چنگ
یکی پیری که او در پشت خم داشت
رگ و پی جمله بیرون شکم داشت
بسان دختری در پیش مادر
شده چون مصلحان در زیر چادر
چو مادر دست در خنیاگری برد
ازان دختر بناخن دختری برد
بسر ناخن ز زیر نیم چادر
ده و دو پرده ظاهرکرد بر در
بلی کو خم گرفته چون گمان بود
بران پل بحر شعرتر روان بود
ولی بر بحر هرگز پل نبودست
مگر گویی پلی زان سوی رودست
که از هرجا که برگویی سرودی
بپل با تو برد بیرون برودی
چو آواز از رگ آزرده بنمود
ز یک پرده ده و دو پرده بنمود
ز پرده روی بیرون کرده بودی
ولی آواز او در پرده بودی
نجنبیدی برو یک رگ ز سستی
چو زخمش آمدی دیدی درستی
مر او را نام گنج باشگونه
که موی سر نبودش هیچگونه
چو موی سر نبودش هیچ بر جای
چگونه میکشید او موی در پای
کسی کان پیر را در بر گرفتی
خوشی آن پیر زاری درگرفتی
بزاری پیر را دل زنده میداشت
رگی با جان هر شنونده میداشت
اگرچه پشت خم داشت و کهن بود
ولیکن سخت پیری خوش سخن بود
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۸
عمری به امید در طلب بنشستیم
در فکرت کار روز و شب بنشستیم
صد بحر چو نوشیده شد از غیرت خلق
لب بستردیم و خشک لب بنشستیم
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۷۲
در واقعهای سخت عجب افتادم
گه می مردم صریح و گه میزادم
دانی ز چه خاست این همه فریادم
کامد یادم آنچه نیاید یادم
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۷
چون بسیارم تجربه افتاد از خویش
از تجربه آمدم به فریاد از خویش
در تجربه هر که نیست آزاد از خویش
خاکش بر سر که سرنگون باد از خویش