عبارات مورد جستجو در ۹۱ گوهر پیدا شد:
زرتشت : خرده اوستا
پنج گاه 1. هاونگاه
1
خشنودی اهوره مزدا را : « اَشم وهو . . . »
من خستویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دیو ستیز و اهورایی کیشم .
هاونگاه اَشون ، رد اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین !
ساونگهی و ویسیه ی اششون ، ردان اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین !

2
مهر فراخ چراگاه ، آن هزار گوش ده هزار چشم ، آن ایزد نامبردار ورام بخشنده ی چراگاه خوب را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین !
راسپی :
« یثه آهو یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اَثار توش اَشات چیت هچا . . .» که پارسا مرد دانا بگوید .

3-4
..........................................................................................................................( بند های 3-2 یس . 71)

5
هاونی اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
خرداد اششون ، رد اشونی را می ستاییم .
امرداد اَشون ، رد اَونی را می ستاییم .
پرسش اَون پرسیده از اهوره ، آن رد اَشونی را می ستاییم
کیش اَشون اهورایی ، رد اَشونی را می ستاییم .
هفت هات توانای اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .

6
ساونگهی و ویسیه ی اَشون ، ردان آشونی را می ستاییم .
اَیریمن ایشیه ی اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم ؛ نیرومند پیروزی که فرونشاندن آزار و ستیزه را برانگیخته شده است ؛ که ستیهند گان را شکست دهد و ستیهندگی را براندازد ؛ که - بجز منثره ی ور جاوند : پنج گاهان - نخستین ومیانین و پسین سخن بر زبان راندنی است .

7
مهر فراخ چراگاه را می ستاییم .
رام بخشنده ی چراگاه خوب را می ستاییم ؛ ستایش و نیایش ویسیه ی رد را .
ویسیه ی اشون ، رد اَشونی را می ستاییم .

8
مهر فراخ چراگاه آن هزار گوش ده هزار چشم ، آن ایزد نامبردار رامی ستاییم .
رام بخشنده ی چراگاه خوب را می ستاییم .

9
ای آذر اهوره مزدا ! ای اَشون ! ای رد اَشونی !
ترا می ستاییم .
زور و کشتی برسم پاک به آیین اششه گسترده ، ردان اَشونی را می ستاییم .
اَپام نپات را می ستاییم .
نریو سنگ را می ستاییم .
ایزد دامویش او پمن دلیر را می ستاییم .
روانهای درگذشتگان را می ستاییم
فروشی های اَشونان را می ستاییم .
رد بزرگوار ، اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی برترین است ؛ که در اَونی سرآمد است .
همه ی گفتارهای زرتشتی را می ستاییم
همه ی گفتارهای نیک ورزیده را می ستاییم .
همه ی کردارهای نیکی را که ورزیده خواهد شد ، می ستاییم .
« ینگهه هاتم . . . »

10
« یثه آهو ویریو . . . »
ستایش و نیایش و نیرو و زور خواستارم مهر فراخ چراگاه ، آن هزار گوش ده هزار چشم ،آن ایزد نامبردار ورام بخشنده ی چراگاه خوب را .
« اَشم وهو . . .»
................................................................................................................................................................( بند 18 نیا.)

زرتشت : خرده اوستا
2 . رپیثوینگاه
خشنودی اهوره مزدا را « اَشم وهو . . . »
من خستویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دیو ستیز و اهورایی کیشم .
رپیثوین اَشون ، رد اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
فرادت فشو و زنتوم اَشون ، ردان اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین !

2
اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
راسپی :
« یثه اهو یریو . . . »که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اَثار توش اَشات چیت هچا . . . »که پارسا مرد دانا بگوید .

3-4
..........................................................................................................................................( بند های 3-2 یس . 71)

5
رپیثوین اشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
اهونود گاه اَشون ، رد اشونی را می ساییم .
اُشتودگاه اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
سپنتمد گاه اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
وهو خشترگاه اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
وهیشتوایشت گاه اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .

6
فرادت فشو و زنتوم اَشون ، ردان اَشونی را می ستاییم .
فشو شو منثره را می ستاییم .
گفتار راست گفته ، گفتار راست گفته ی براندازنده ی دیوان رامی ستاییم .
ابها و زمینها و گیاهان را می ستاییم .
ایزدان اَشون مینوی ، بهترین بخشایندگان را می ستاییم .
امشا سپندان اشون را می ستاییم .

7
فروشی های نیک پاک توانای اشونان را می ستاییم .
سرآمدان بهترین اشه را می ستاییم که در گفتار و کردار و پیمان شناسی و خویشکاری و گسترش دین مزدا پرستی ، مهترند .

8
آن سرای انجمنی را که امشاسپندان بر فراز آسمان ، به ستایش و نیایش زنتوم رد ، زنتوم اشون ، رد اشونی ، بدان درایند ، می ستاییم .

9
اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را می ستاییم .

10-11
....................................................................................................................(بند 9 ها .)

12
« یثه آهو و یریو . . . »
ستایش و نیایش و نیرو و زور خواستارم اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را .
« اَشم وهو . . . »
..........................................................................................................................( بند 18 نیا )

























زرتشت : خرده اوستا
3 . ازیرینگاه
1
خشودی اوره مزدا را :« اَشم وهو . . . »
من خستویم که مزدا پرست ، زرتشتی و ، دیو ستیز و اهورایی کیشم .
فرادت ویر و دخوم اشون ، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !

2
رد بزرگ نپات اپام و آب مزدا افریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
راسپی :
« یثه اهو یریو . . . »
زوت :
« اَثارتو ش اشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .

3-4
اهوره مزدای اشون رد اشونی را می ساییم . . . ( بند های 3-2 یس . 71)

5
اُزیرین اشون ، رد اشونی را می ستاییم .
زوت اشون ، رد شونی را می ستاییم .
هاونن اشون ، رد اشونی را می ستاییم .
اترو خش اشون ، رد اشونی را می ستاییم.
فربرتر اشون ،رد اشونی را می ستاییم .
آبرت اشون ، رد اشونی را می ستاییم .
آسنتر اشون ، رد اشونی را می ستاییم .
راسپی اشون ، رد اشونی را ی ستاییم .
سرور شاورز اشون ، رد اشونی را می ستاییم .


6
فرادت ویر و دخیوم اشون ، ردان اشونی را می ستاییم
ستاره و ماه و خورشید و فروغای آسمانی را می ستاییم .
انیران را می ستاییم .
کامروایی جاودانه ی ، اشون را می ستاییم که رنج دروند است .

7
اشون خویشکار ، رد اشونی را می ستاییم .
کیش واپسین را می ستاییم .
آفرینش اشون اهورایی را که خویشکاری ورزد ، روز و شب با زور در خور پیشکش می ستاییم .
ستایش و نیایش و دخیوم رد را .
دخیوم اشون ، رد اشونی را می ستاییم .

8
رد بزرگوار ، شهریار شیدور ، اپام نپات تیز اسب را می ستاییم .
آب اشون مزدا افریده را می ستاییم .

9-10
..........................................................................................................................................................( بند 9 ها .)

11
« یثه آهو ویریو . . . »
ستایش ونیایش و نیرو و زور خواستارم رد بزرگوار ، اپام نپات وآب مزدا افریده را .
« اَشم وهو . . . »
..........................................................................................................................................................( بند 18 نیا .)

زرتشت : خرده اوستا
افرینگان گاهان
1
«یثه آهو و یریو . . . »
«اَشم وهو . . .»
من خستویم که مزداپرست ، زرتشتی ، دیو ستیز و اهورایی کیشم .
اهوره مزدای رایومند فرّ ه مند را ، امشاسپندان را و گاهان اشون ، سرآمد شهریاران و اششونان : اهونود گاه ، اشتود گاه ، سپنتمد گاه ، وهوخشترگاه ، وهیشتوایشت گاه را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !

2
فروشی های نیرومند پیروز نخستین آموزگاران کیش و فروشی های نیاکان را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین !
راسپی :
« یثه آهو و یریو . . . »
زوت :
« اثارتوش اشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .

3
اهوره مزدای رایومند فرّ ه مند را می ستاییم .
امشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش را می ستاییم .
گاهان اششون ، سرآمد شهریاران و اَشونان را می ستاییم .
اهونود گاه اشون ، رد اشونی را می ستاییم .
اشتودگاه اشون، رد اشونی را می ستاییم .
سپنتمد گاه اشون ، رد اشونی را می ستاییم .
وهوخشترگاه اشون ، رد اشونی را می ساییم .
وهیشتوایشت گاه اشون رد اشونی را می ستاییم .

4-5
..........................................................................................................................( بند های 52-49 فرور . و بند های 12-8 دهمان)

6
« یثه آهو یریو . . .»
ستایش و نیایش و وزور خواستارم اهره مزدای رایومند فرّ ه مند را ، امشاسپندان را و گاهان اشون را ؛ شهریاران و اشونان : اهونودگاه ، اشتودگاه ، سپنتمد گاه ، وهوخشترگاه ، وهیشتوایشت گاه را .
اهوره مزدای رایومند . . . ( بند های 2-1 همین آفرینگان تا پیش از راسپی .)
« اشم وهو . . . »
بشود که چنان پیش آید . . . ( بند 12 دهمان )
« یثه اهو ویریو . . . »
اشم وهو . . . »
........................................................................................................................( بند 18 نیا )

زرتشت : خرده اوستا
آفرینگان گهنبار
1
« یثه آهو ویریو . . . »
« اَشم وهو . . . »
من خستویم که مزدا پرست زرتشتی ، دیو ستیز و اهورایی کیشم .
هاونگاه :
ردان روز و گاهها و ماه وسال و جشنهای سال ( گهنبار ها) را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین !
خشنودی ردان بزرگوار اشونی ، ردان روز و گاهها و ماه و سال و جشنهای سال گهنبارها را که در میان همه ی ردان اشونی ، مهترین ردانند .

2
رد مید یوزرم ، رد مید یوشم ، رد پتیه شهیم ، رد ایاسرم ، رد مید یارم و رد همسپتمدم را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
راسپی :
« یثه آهو و یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اثارتوش اشات چیت هچا. . . » که پارسا مرد دانا بگوید .

3
ای مزدا پرستان !
اگر بتوانید ، این رد ( میدیوزرم ) را بره ی خردسالی که شیر خوار نباشد ، میزد بدهید .
و اگر کسی نتواند . . .

4
. . . به اندازه ی بسنده هورا بد هد وآن را به نیکان و فرمان گزارانی بنوشاند که بهتر از دیگران از منثره ی آگاهند و در آشه ، اشون ترینند و در شهریاری بهترین شهریارانند . . . ( در این جا چند واژه نامفهوم است ) و درویشان را دلسوزترین و دادرس ترین و رامش بخش ترین یاورند .
و اگر کسی نتواند . . .

5
. . . بار بزرگی از هیزم خشک برگزیده به خانه ی این رد ( رد یا موبدی که ایین نیایش رابرگزار می کند) بیاورد .
و اگر کسی نتواند یا بتواند ، پس همچند پشته ای یا همچند بغلی یا همچند دسته ای هیزم خشک برگزیده به خانه رد بیاورد . . .

6
. . . آنگاه شهریاری را از آن اهوره مزدا - که بهتر از هر کس شهریاری کند - بداند :
براستی شهریاری را از آن کسی شمریم و از آن کسی دانیم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند : مزدا اهوره و اردیبهشت
این است میزد ی که پیشکش آورد و مایه ی خشنودی رد شود .

7
از آغاز سال تا مید یوزرم در ماه اردیبهشت در روز دادار( دی به مهر) ، چهل و پنج روز است . کسی که نخستین میزد را بدهد ، پاداش او در جهان دیگر ، همچند پاداش کسی است که در این جهان ، هزار سر میش با برّ ه به آیین اشه و نیکی ، آمرزش روان خویش را به اشون مردان ( مهرورزان اردیبهشت ) بخشیده باشد .
ای سپیتمان زرتشت !
ردی که نخستین میزد را داده باشد ، بهدینی را که میزد نداده است ، در میان مزدا پرستان در خور بند گی نخواند .

8
از مید یوزرم تا مید یوشم در ماه تیر در روز دادار ( دی به مهر) ، شصت روز است . کسی که دومین میزد را بدهد ، پاداش او در جهان دیگر ، همچند پاداش کسی است که در این جهان ، هزار سر ماده گاو با گوساله به ایین اشه و نیکی ، آمرزش روان خویش را به اشون مردان ( مهرورزان به اردیبهشت ) بخشیده باشد .
ای سپیتمان زرتشت!
ردی که دومین میزد را داده باشد ، بهدینی که میزد را نداده است ، در میان مزدا پرستان پیمان شناس نخواند .

9
از مید یوشم تا پتیه شهیم در ماه شهریور در روز انیران ، هفتاد و پنج روز است . کسی که سومین میزد را بدهد ، پاداش او در جهان دیگر ، همچند پاداش کسی است که در این جهان ، هزار سر مادیان با کرّه به ایین اشه و نیکی ،آمرزش روان خویش را به اشون مردان ( مهرورزان به اردیبهشت ) بخشیده باشد .
ردی که سومین میزد را داده باشد ، بهدینی را که میزد نداده است ، در میان مزداپرستان شایسته ی درآمدن به ورگرم نخواند .

10
از پتیه شهیم تا ایا سرم در ماه مهر در روز انیران ، سی روز است . کسی که چهارمین میزد را بدهد ، پاداش او در جهان دیگر ، همچند پاداش کسی است که در این جهان ، هزار نفر ماده اشتر با کرّه به ایین اشه و نیکی ، آمرزش روان خویش را به اشون مردان ( مهرورزان به اردیبهشت ) بخشیده باشد .
ای سپیتمان زرتشت
ردی که چهارمین میزد را داده باشد بهدینی را که میزد نداده است ، در میان مزداپرستان از ستور برگزیده اش ، بی بهره کند .

11
ازایاسرم تا مید یارم در ماه دی در روز بهرام ، هشتاد روز است ، کسی که پنجمین میزد را بدهد ، پاداش او در جهان دیگر همچند پاداش کسی که در این جهان ، هزار سر از هریک از ستوران به ایین اشه و نیکی ، آمرزش روان خویش را به اشون مردان ( مهرورزان به اردیبهشت ) بخشیده باشد
ای سپیتمان زرتشت !
ردی که پنجمین میزد را داده باشد ، کسی را که میزد نداده است ، در میان مزداپرستان از هرگونه دارایی جهان بی بهره کند .

12
از مید یارم تا همسپتدم در روز وهیشتوایشت گاه هفتاد و پنج روز است . کسی که ششمین میزد را بدهد ، پاداش او در جهان دیگر ، همچند پاداش کسی است که در این جهان ، هرآن خشک و تری را که درآن بزرگ و خوبی و زیبایی هست ، به آیین اشه و نیکی ، آمزش روان خویش را به اشون مردان ( مهرورزان به اردیبهشت ) بخشیده باشد .
ای سپیتمان زرتشت !
ردی که ششمی میزد را را داده باشد ، بهدینی را که میزد نداده است ، از دین زرتشتی بی بهره کند .

13
پس بی آن که گناهی دیگر از او سر زده باشد، رواست که بر او بخوروشند و او را همچون کسی که به گناه نارشنی آلوده شده باشد ، برانند . پس بی آن که گناهی دیگر از او سر زده باشد ، رواست که با او همچون آلوده به گناه نارشنی رفتار کنند . رد بهدین چنین کند ، چنان که بهدین با رد .
« اشم وهو . . . »

14-18
.........................................................................................................................................( بند های 12-8 دهمان )

19
..........................................................................................................................................( بند های 2-1 همین آفرینگان تا پیش از راسپی)
« اشم وهو . . . »
بشود که چان پیش اید . . . ( دنباله جمله ، بند 12 دهمان)
« یثه آهو ویریو . . . »
« اشم وهو . . . »
........................................................................................................................................( بند 18 نیا)

زرتشت : وندیدا
پیشگفتار
وندیدا یکی از بخش های پسین اوستای نو است که برخی از پژو هشگران ، آن را بکلّی جدا و متمایز از دیگر بخشها و نماینده ی آیینها و داد گزاریهای مغان بتختری یا مادی می دانند .
از این بخش - بجز فرگرد دوم آن ( داستان جم) - تا کنون ترجه فارسی رسایی که هم از حیث زبان و هم از نظر یادداشتها و توضیحها و درک و دریافت دشواریهای فراوان متن ، امروزی و علمی باشد و بتواند پرسشها خواننده ی پژو هنده ی کنونی را پاسخ گوید ، انتشار نیافته است .( برای اشنایی با چگونگی این امر مقاله دکتر بهرام فره وشی در ماهنامه راهنمای کتاب ، سال 6 شماره ی 8 آبان 1342.
در گزارش اوستای پورداود نیز جای وندیدا خالی ماند . استاد گزارش این بخش را در سالهای اوج کار و کوشش پژوهشی خود به انجام رساده است ، اما ویرایش و تدوین نهایی آن را موکول به پایان یافتن کار انتشار دیگر بخشهای گزارش خود کرده بود . وی در پاسخ این پرسش نگارنده که چرا اقدام به انتشار آن نمی کند ، چنین استدلال می کرد که این گزارش ، چند ده سال پیش صورت پذیرفته و نیازمند بررسی و مقاله دوباره با متن و منابع مربوط بدان و ویرایشی سرتاسری است که در سالهای پیری و ناتوانی ، دیگر از وی بر نمی آید و انتشار آن به همان صورتی که هست نیز روا نمی داند و امید وار است که روزی یکی از همکاران و دوستان جوان وی این کار را به نحو شاسته ای به سرانجام برساند .( گفتنی است که در طی گزارش اوستای پور داود ، بارها به نوشته های وندیدا استناد شده و پاره هایی از آن گزارش گم شده ، آمده است .)
دست نویس سالخورده ی گزارش وندیدا تا واپسین روزهای زندگی استاد، روی میز کار او بود ؛ اما متأسفانه پس از در گذشت وی ، دقّت کافی، در حفظ میراث پژوهی او بعمل نیامده وآن دست نویس نیز در میان کاغذها و یادداشتها ی دیگر وی پراکنده شد و در نقل و انتقالهای خانوادگی از میان رفت و بدین سان ، کار انتشارگزارش فارسی وندیدا پور داود بکلّی منتفی شد .
نگارنده ی این گفتار که در دو دهه ی اخیر ف دست اندر کار گزارش سرتاسری همه ی نوشتارهای اوستایی بوده ، بر این باور است که در یک پژو هش اوستا شناختی جامع این بخش از نامه ی کهن را به هر کدام از شاخه های دین زرتشتی که منسوب شمرده شود و نسبت سازگاری یا ناسازگاری مضمون و محتوای آن با دیگر بخشها اوستا ، به هر اندازه که باشد - نمی توان و نباید نادیده انگاشت . از این رو ترجمه ی این بخش را نیز در کنار دیگر بخشها برعهده گرفت و اینک گزارش کامل همه فرگردها ی بیست و دو گانه ی آن را در این مجموعه عرضه می دارد تا خواننده و پژوهنده میراث فرهنگی و فکری ایرانیان با ستان ، فرصت مطالعه و برسی همه ی بخش ها را در کنار هم داشته باشد .

نام این بخش از نامه ی کهن دینی ایرانیان ، یعنی وندیدا ، صورت تحریف شده و غلط مشهوری است از شکل اصلی اوستایی آن وی ديو دات . این نام ترکیبی ، سه جزء دارد جزء نخست آن وی پیشوندی است که برسر بسیاری از نامها یا ریشه ی فعلهای اوستایی آمده و معنی دوری و جدایی بدانها می دهد و در فارسی به صورت « گُ» در بسیاری از واژه ها ، از جمله در گریختن و گسستن باقی مانده است . جزء دوم آن ديو همان است که در فارسی به صورت دیو به تنهایی و در ترکیبهایی چند ، دیده می شود . جزء سوم آن دات به معنی سامان و نظم و قانون است که در فارسی داد و ترکیبهای آن را از همین ریشه داریم . وی دیو دات بر روی هم به معنی داد دور دارنده دیو یا به تعبیر گسترده تر، داد دیو ستیز است .
بنا برنوشته های دنی زرتشتیان ، این بخش از اوستای نو ، نوزدهمین نسک ( دفتر) از نسک های بیست و یک گانه ی اوستای روزگار ساسانیان بوده و به شش نسک گم شده ی دیگر ، نسک های داتیک را تشکیل می داده که موضوع آن ها دانش و داد و کار جهانی بود و گذشته از گاهان - تنها نسکی از اوستا که به همان صورت کهن برجا مانده است .
« کریستن سن » تاریخ نگارش و تدوین وندیدا را دوره ی اشکانیان می داند هر چند همهی اوستا شناسان با این نظر همداستان نیستند ؛ اما بیشتر پژو هشگران با توجه به سبک و شیوه نگارش این بخش که در سنجش با یشتها برخی نادرستیها ی دستوری دارد و در پاره ای از موردها تقلیدی است از بخش های کهن تر اوستا و با در نظر گرفتن چگونگی محتوای ان ، تاریخ نگارش و تدوین ، آن را بسیار جدید تر از روزگار انشاء دیگر بخش های اوستا دانسته وآن را منسوب به شاخه ی با ختری دین مزدا پرسی و چکیده ی باورها و برداشتها ی مغان مادی شمرده اند . در هر حال هیچ یک از اوستا شناسان ، در پیوند وندیدا با مجموعه پیکره ی اوستا تردیدی روا نداشته است .
برخی از پژوهندگان ، وندیدا را برآیند نفوذ گسترده مغان مادی در دربار خشایارشاو هماهنگی آن دربار با روحانیت زرتشتی می دانند .

دو فرگرد نخستین و چار فرگرد واپسین وندیدا، سبک نگارش و حتوایی متفاوت با دیگر فرگرد ها دارد و احتمالا بازمانده ای است از اساطیر کهن آریایی که می دانیم به چه علّت با فرگرد های سوم تا هیجدهم همراه و در یک جموعه آمده ست . در فرگرد نخست ، سخن از شانزده سرزمینی می رود که اهوره مزدا آنها را آفرید و آسیبهایی که اهریمن با پتیاره آفرینی های خود ، بر هریک از این سرزمیها وارد آورد . می توان این فرگرد را کهن ترین نوشته ایرانی دانست که گزارشی جغرافیای از جهان کهن ـ هر چند به شکل اساطیری ـ به دست می دهد .
فرگرد دوم ( داستان جم ) منظومه ای است تمام عیار از یکی از دیرینه ترین اسطوره های آریایی که نه تنها ریشه های بسیار کهن آن در اساطیر باستانی هند و ایرانی و در سرودهای وداها و حماسه ی مهابهاراتا می یابیم ، بلکه بازتابها و تأثیرگذاریهای بعدی آن را در اسطوره ها و افسانه ها ی اقوام سامی و اقوام کهن ساکن سرزمینهای میان رودان نیز می بینیم .
فرگرد نوزدهم ، گزارش و بیان اسطوره ای است کهن که در آن ، زرتشت و اهریمن در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند و هر چند به نظر نمی رسد که در روزگار زرتشت یا دوره ها نزدیک بدو به نگارش در آمده باشد ، نشانه های آشکاری از ادبیّات گاهانی و سرودهای اساطیریـ حماسی یشتها و حتی برتر از آن ، ساطیر هند و ایرانی در آن به چشم می خورد .
دار مستتر مضمون این فرگرد با رویارویی ادیپوس و ابوالهول می سنجد . فرگرد بیستم چهره ی اساطیری ثریت نخستین پزشک جهان و چگونگی برخورد ایرانیان با دانش پزشکی و درمان بیماریها ی گوناگون را به ما می شناساند . در فرگرد بیستو یکم ، سخن از گاو پاک یا گاو نخستین در میان است که نمونه نوعی ستوران به شمار می آید وباز هم دورنمایی اساطیری از کو ششهای ایرانیان برای دست یابی بر محیط زیستی پاک وبی الایش و بدور از گزندها و ناخوشیها را در بابر چشم مامی گذارد و سرانجام فرگرد بیست و دوم ـ هر چند نا تمام می نماید ـ به گونه ای دنباله دو فرگرد پیش از ان است و محتوای آن را سخن از نوعی دیگر از درمان و تلاش برای دور راندن بیماری و مرگتشکیل می دهد که می توان آن را نثره ی درمانی ( و به تعبیر امروزی گفتار درمانی یا روان درمانی ) نامید .
در فرگردهای سوم تا هیجدهم با مجموعه ی مدوّ ن و منظم ومشروحی از قانون نگاریها و داد گزاریها ی ایرانیان کهن در مورد حقوق فردی و اجتماعی انسان و مناسبات گوناگون میان افراد و حتی رعایت حقوقی ویژه برای جانوران اهلی و نیز اداب و آیین های پلایش تن و روان و دوری از آلودگی و گند و لاشه مردار( نسو) و تعیین دستمزد پزشکان و پاک کنند گان و مسائل دیگری از این دست بر می خوریم که هر فصل آن ، سزاوار پژوهشی ژرف است و در زمینه مباحث جامعه شناختی ایران سندی به شمار می اید .
بیشترین بخش مباحث حقوقی و فقهی وندیدا ( یعنی اصول جزا و فرمانهای تطهیر ) را در گتابهای پهلوی مانند دینکرد ،بند هشن ، گزیده های زاد اسپرم ، ارداویراف نامه ، شایست ـ نشایست و کتابهای روایات نیز به همان صورت یا با اندک دگرگونی می بینیم و از این لحاظ ، مطالعه ی کامل این بخش از اوستا در ضمن فرصت مناسبی است برای سنجش محتوای آن با ادبیات دینی پارسی میانه .
دقت فرهنگی و نگرش جامعه شناختی در محتوای وندیدا نشان می دهد که این بخش از نامه ی دینی کهن یرانیان ـ به رغم ظاهر خشک و قهر امیز پاره هایی از ان و ناخوشایند نمودن بری از آداب و رسوم بیان شده در آن ـ گنج شایگانی است از ریشه دارترین و بنیادی ترین بن مایه های اساطیر و فرهنگ ایرانیان . در پژوهش های امروزی می توان از بن مایه ها بهره گرفت و محتوای آن ها در عرصه ادبیات ، اسطوره شناسی ، حقوقق ف جامعه شناسی ، مردم شناسی و یزدان شناخت سنجشی ، با دستاوردهای دیگر قوم ها و دینهای پیشین و پسین سنجیده و موقعیّت فکری و فرهنگی ایرانیان را در پهنه ی گسترده تری باز شناخت .
برّرسی و شناخت داد گذاریها و فرمانهای وندیدا بخشی از مطله ی سراسری اوستا است . نمی توان گاهان شور انگیز زرتشت را خواند وبا آن همه نیایش و نماز و اسطوره و ایین و حماسه در یسنه و یشت ها و ویسپرد و خرده اوستا اشنا شد ؛ اما از مطالعه جدّی و اصولی وندیدا چشم پوشید و پژوهش در کار کرد اندیشه و فرهنگ ایرانیان دوران باستان را کامل دانست . اینها همه جنبه ها ونمودهای گوناگون یک پدیدارند .
پژو هندگان پارسی ( رستم ج . ج . مدی ) در گفتاری به نام ( تحول قانون ایرانی ) به معرفی و تحلیل وندیدا پرداخته و نوشته است :
وندیدا که از گذشته باستانی بسیار دور به طورکامل به دست ما رسیده ف تنها کتاب دینی مزداپرستان است که محتوای عده آن را قانون جزایی ایران باستان تشکیل می دهد . وجود چنین قانونی در ایران کهن ، نشان می دهد که ایرانیان ان روزگار ان ف چندان از معیار وملاک تمدّ نجدید دور نبوده اند . . .
گوهر دین زرتشتی این است که جهان برای برخورداری همگان آفریده شده است ، نه برای سود جویی این یا آن شخص بخصوص . . .
پژوهش در فرمانهای وندیدا ، نشان می دهد که ایرانیان تا چه اندازه به ازادی و حقوق فردی انسان احترام می گذاشته اند . در این فرمان ها می بینیم که وارد آوردن کم ترین گزندی به تن آدمی ، به شدّت نا روا شمرده شده است . . .
هرگاه جریان تاریخ را سه هزارسال به عقب برگرداندیم ، در ترکیب قانون و سازمنها ونهادهای ایران باستان ، بسیاری چیزهای شگفتی اور و ستایش انگیز می یابیم .
مهرداد بهار نیز در باره اهمیت وندیدا گفته است :
. . . این اثر، علاوه بر داشتن مطالبی جغرافیای و تاریخی ( هر چند افسانه ای ) دارای مطالب بسیار حقوقی وایینی هست که آن را از نظر جامعه شاسی و تاریخی و ارتباط فرهنگی و اجتماعی مردم نجد ایران با بین النهرین و غرب آسیا شایان اهمیت بسیار می سازد .
. . . مطالب یاد شده در فصل های اول ودوم این کتاب که دارای اصلی اوستایی است ف باید محتملا بسیار کهن و مربوط به اعصار پیش از تاریخ گسترش و سپس سکونت اقوام هند و ایرانی در اسیای میانه دره ی سند و نجد ایران باشد .( و. ب . هنینگ ) نظریه ای دیگری دربره وندیدا دارد وان را نمونه بارز وضع مغان در دوران ناتوانی و ر زیر سلطه یونانیان می شمارد .
روی هم رفته می توان گفت وندیدا در کنار دیگر بخش ها ی کهن مجموعه کهن سال اوستا ف گویاترین نمایشگاه فرهنگ باستانی ماست که هر کس در هر عصر و به دلیلی چیزی در ان به یادگار گذاشته است و ما امروز همه ی آن رابا وجود ناهمگونیهایی که در میان پاره ها و بخش های ان به چشم می خورد در برابر دیدگان خود داریم .برماست که این مرده ریگ قرون و اعصار و این کهن سال ترین یادمان نیاکانمان را با حوصله و دقّت وبردباری و آزاد منشی و بدور از هرگونه پیش داری و یکسونگری مطالعه کنیم و در آن به پژوهش بپردازیم و هر گز از یاد نبریم کهبه گفته پورداود :
داستانها و فرهنگهای کهن ما هرچه هست ، زاییده زندگی قوم ما و پرورده سرزمین ما ونمودار سرشت نیاکان ما و راست ترین گاه ید و خوب پدران ماست . اگربد بودند یا خوب اگر تندگدل و تنگدست بودند یا رادمرد و گشاده دست ، اگر پهلوان و دلیر بودند یا ترسو و بز دل اگر بزرگ منش وآزاده بودند یا گدا منش و درویش ، همه ی این زشت و زیباها از همین داستانها هویداست و بهتر و روشن تر و بی طرف تر تز تاریخ واقعی ایران و مردم این کشور است .»


وظیفه خود می دانم که در این فرصت ف از یکایک دوستان و سروران دانش پژوه و فرهنگ دوستی که در کار گزارش وندیدا مشوّق من بوده اند و مرا دلگرمی بخشیده ان و در مواردی راهنمایی کرده اند و برخی از ماخذ نایاب را بزرگوارانه در اختیار من گذاشتند و بویژه از آقایان دکتر بهرام فره وشی و دکتر احمد تفضّلی که هر دو از رهروان دیرین این راهند و بر اهمیّت و ضرورت این ار در زمینه ایران شناسی تأکید ورزیده اند ، سپاسگزاری کنم .
ج . دوستخواه
اصفهان ـ مهرورز مهر ماه ( مهرگان) 1364

زرتشت : وندیدا
فرگرد هشتم
بخش یکم
1
اگر سگی یا آدمی در خانه ای چوبین یا کلبه ای جگن پوش بمیرد ، مزداپرستان چه باید بکنند؟

2
اهوره مزدا پاسخ داد :
آنان باید به جست و جوی دخمه ای برآیند . آنان باید همه ی گرداگردخود را در پی یافتن دخمه ای جست و جو کنند .
اگر بردن مرده از خانه برای ایشان اسان تر از جابجا شدن باشد ، باید مرده را از خانه بیرون برند و خانه را بگذارند برپا بماند و آن رابا اورواسنی یا وهو ـ گون یا وهو کرتی یا هذا ـ نئپتا یا هرگیاه خوشبوی دیگری ، خوشبو کنند .

3
اگر جا به جا شدن از آن خانه آسان تر از بیرون بردن مرده باشد ، بایداز ان خانه دور شود و مرده رابگذارند در همان جا بماند و خانه او را با اورواسنی یا وهو ـ گون یا وهو ـ کرتی یا هذا ـ نئپتا یا هرگیاه خوشبوی دیگری خوشبو کنند .

بخش دوم
4
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر در خانه ی مزداپرستان ناگهان سگی یا آدمی بمیرد و در همان هنگام باران یا برف ببارد یا باد بوزد یا تاریکی در کار فرا رسیدن باشد ( هنگامی که گله ها و مردمان راه خویش را گم می کنند ) مزداپرستان چه باید بکنند ؟
5-7
................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 17-15 فر 3 و بندهای 48-46 فر 5)

8
آنان باید در آنجا گوری بکنند ( اگر زمین سخت باشد ، به گودی نیم گام و اگر نرم باشد به گودی نیمی از بالای آدمی ) و بر کف آن گور ، خاکستر یا تپاله ی گاو بریزند و سر ان رابا تکّه ای آجر یا سنگ یا کلوخ بپوشانند .

9
آنان باید مردار را دو شب یاسه شب یا یک ماه در آن جا بگذارند تا هنگامی که پرندگان به پرواز در آیند و گیاهان بویند و سیلابها روان شوند و باد ، آبهای روی زمین را بخشکاند .

10
هنگامی که پرندگان به پرواز درآمدند و گیاهان روییدند وسیلابها روان شدند و باد ، آبهای روی زمین را خشکاند ، مزداپرستان باید شکافی در دیوار خانه پدید آورند و دو مرد چیره دست و نیرومند را فرا خوانند وآنان باید جامه های خویش را از تن بدر آورند و مردار را برگیرند و به ساختمانی که از سنگ و ساروج و خاک ساخه شده است در جایی که همیشه سگان و پرندگان مردارخوار هستند ، ببرند .

11
پس از آن ، نسو کشان در سه گامی مرده بنشیند و آنگاه موبد رو به مزداپرستان چنین بانگ برآورد :
ای مزداپرستان !
بدین جا پیشاب بیاورید تا نسو کشان گیسو وتن خویش را بدان بشویند .

12
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
پیشابی که نسو کشان باید گیسو وتن خویش را بدان بشویند ، کدام است ؟
پیشاب گوسفند یا گاو نر؟ پیشاب مرد یا زن ؟

13
اهوره مزدا پاسخ داد :
پیشاب گوسفند یا گاو نر، اما نه پیشاب مرد و نه پیشاب زن ، مگر آن که مرد یا زن ، نزدیکترین خویشاوند مرده باشند .
مزداپرستان باید پیشاب آماده کنند تا نسو کشان گیسو و تن خویش را بدان بشویند

بخش سوم
14
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
آیا گله های گوسفدان و گاوان و گروه های مردان و زنان و آتش ـ پسر اهوره مزدا و دسته های برسم ویژه ی آیین و مردم اشون می توانند بار دیگر از راهی که مردار سگان و مردمان از آن برده شده است بگذرند ؟

15
اهوره مزدا پاسخ داد :
نه گله های گوسفندان و گاوان ، نه گروههای مردان وزنان ، نه آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ نه دسته های برسم ویژه آیین و نه مردم اشون می توانند از آن اه بگذرند .

16
شما باید سگ زرد چهار چشم یا سگ سفید زرد گوشی را سه بار از درازای آن راه بگذرانید .
هنگامی که سگ زرد چهار چشم یا سگ سفید زرد گوش بدان جا آورده شود، دروج نسو به پیکر مگسی وزوز کنان با زانوان از پیش و دم از پس برآمده ، همه تن آلوده ب لایش ها ، همچون پلیدترین خرفستران به سرزمینهای اپاختر ، واپس می گریزد .

17

هرگاه سگ با بیزاری از آن راه بگذرد ، باید سگ زرد چهار چشم یا سگ سفید زرد گوشی را شش بار از درازای آن راه بگذرانید .
هنگامی که سک زرد چهار چشم یا سگ سفید زرد گوش بدان جا آورده شود ، دروج سو به پیکر مگسی ...............................................................................( دنباله جمله مانند بند 16 است )

18

هر گاه سگ با بیزاری از آن راه بگذرد ، باید سگ زرد چهار چشم یا سگ سفید زرد گوش را نهبار از درازای آن راه بگذرانید .
هنگامی که سگ زرد چهار چشم یا سگ سفید زرد گوش بدان جا آورده شود ، دروج نسو به پیکر مگسی .............................................................................(دنباله جمله مانند بند 16 است )

19
باید موبدی پیشاپیش از درازای آن راه بگذرد و این پیروزمندترین و چاره بخش ترین باژ را از بر خواند :
« یثه آهو و یریو »

20
.............................................................................................................................................................................................................(گاه . یس . 46 بند 7 و یس . 44 بند 16)

21
ای مزدا ! ای سپندارمد!
ما را زا کین توزی دشمنان نگاه دارید .
ای دروج دیو خوی !
نابود شو .
ای دیو زادگان !
ابود شوید .
ای دروج !
دور شو وبمیر.
ای دروج !
از این جا بگریز و دور شو . به سرزمین های اپاختر دور شو و بمیر. مباد که تو جهان استومند سپند مینو را نابودکنی .

22
پس آنگاه مزداپرستان می توانند گوسفندو گاو و مرد و زن و آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ و دسته های برسم ویژه آیین و مردم اشون را از آن راه بگذرانند .
از آن پس مزداپرستان می توانند در آ ن خانه ، خوراک گوشتی و شراب داشته باشند . آن خانه پاک می شود و همچون پیشتر ف زندگی در آنجا گناهی ندارد .


بخش چهارم

23
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر کسی جامه چرمی یابافته را به اندازه ای که تا قوزک پاها را بپوشاند ، بر پیکر مرده بیندازد ، پاد افره گناهش چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
چهار صد تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، چهار صد تازیانه با سرو شو ـ چرن .

24
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر کسی جامه چرمی یابافته را به اندازه ای که هر دو ساق پاها را بپوشاند ، بر پیکر مرده بیندازد ، پاد افره گناهش چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
ششصد تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، ششصد تازیانه با سرو شو ـ چرن .

25
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر کسی جامه چرمی یابافته را به اندازه ای که همه ی تن را بپوشاند ، بر پیکر مرده بیندازد ، پاد افره گناهش چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، هزار تازیانه با سرو شو ـ چرن .

بخش پنجم

26
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر مردی به زور با مرد دیگری کون مرزی کند ، پاد افره گناهش چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
هشتصد تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، هشتصد تازیانه با سرو شو ـ چرن .

27-30
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر مردی به سازش با مرد دیگری کون مرزی کند ، پاد افره گناهش چیست وتاوان آن کدام است و چگونه چنین کسی می تواند از این گناه و آلودگی پاک شود
اهوره مزدا پاسخ داد :
چنین گناهی را هیچ تاوان وپادافرهی نیست ......................................................................................................( بندهای 39 تا 42 فر 3)

31
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
دیو کیست ؟
دیو پرست کیست ؟
همخوابه ی نرینه دیوان کیست ؟
همخوابه ی مادینه دیوان کیست ؟
ماه دیو کیست ؟
کیست که در اندرون خویش همسان دیو است ؟
کیست که در همه هستی خویش همسان دیو است ؟
کیست که پش از مرگ همسان دیو است و پس از مرگ یکی از دیوان ا پیداشود .

32
اهوره مزدا پاسخ داد :
مردی که با مردی کون مرزی کند یا مردی که بگذارد مردی با او کون مرزی کند ، دیو است .
اوست که دیو پرست است .
اوست که همخوابه ی نرینه دیوان است .
اوست که همخوابه ی مادینه دیوان است .
است که ماده دیو است .
اوست که در اندرون خویش همسان دیو است .
اوست که در همه هستی خویش همسان دیو است .
اوست که پیش از مرگ همسان دیو استت و پس از مرگ یکی از دیوان ناپیدا شود .
چنین است مردی که با مردی کون مرزی کند یا مردی که بگذارد با او کون مرزی کند .


بخش ششم

33
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
آیا کسی که به تن خشکیده ی مرده ای ـ که بیش از سالی از مرگش گذشته باشد ـ دست زند ، پاک است ؟


34
اهوره مزدا پسخ داد :
چنین کسی پاک است ؛ زیرا خشک با خشک در نمی آمیزد .
هرگاه خشک با خشک در امیزد با فراوانی آفریدگانی که روی زمین می میرند ـ بزودی این جهان استومند ، من ، تنها جای پشوتنوها می شود که به ناپاکی آلوده اند و روان آنان بانگ و شیون برمی اورد .


بخش هفتم

35
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
آیا کسی که به مردار سگان یا مردمان دست زند می تواند پاک شود ؟

36
اهوره مزدا پاسخ داد :
ای زرتشت اشون !
چنین کسی می تواند پاک شود .
چگونه چنین تواند شد ؟
هر گاه سگان یا پرندگان مردار خوار نسو را زده باشند ، او باید تن خویش رابا گمیز و اب بشوید و از آن پس پاک شود .

37

اما اگر سگان یا پرندگان مردار خوار هنوز نسو را نزده باشند ، مزداپرستان باید سه گودال در زمین بکنند و ناپاک بر سر ان گودال هاتن خویش رابا گمیز ـ ونه آب ـ بشوید .
آنگاه سگ مرا برخیزانند و در برابر آن ناپاک بیاورند .( بایدچنین کنند و نه جز این .)

38

مزداپرستان باید سه گودال دیگر در زمین بکنند و ناپاک بر سر آن گودال ها تن خویش رابا گمیز ـ ونه آب ـ بشوید .

آنگاه سگ مرا برخیزانند و در برابر آن ناپاک بیاورند . پس چندان درنگ کنند که تن او تا واپسین موی تارک سرش خشک شود .


39
پس سه گودال دیگر در زمین بکنند و ناپاک بر سر آن گودال ها تن خویش رابا گمیز ـ ونه آب ـ بشوید .

40

نخست باید دستهایش را بشویند . اگر دستهایش نخست شسته نشود ، همه تن خویش راناپاک کند .
هنگامی که دستهایش را سه بار با آب شستند ، بایدبر تارک سر او آب بریزند .

41

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک بر تارک سر وی برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به پیش ، به میان ابروان می گریزد .

42

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به میان ابروان برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به پشت سر می گریزد .

43

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به پشت سر برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به پیش به گونه ها می گریزد .


44
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به پیش به گونه ها برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به گوش راست می گریزد .


45
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به گوش راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به گوش چپ می گریزد .

46

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به گوش چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به شانه راست می گریزد .

47

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به شانه راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به شانه چپ می گریزد

48

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به شانه چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به زیر بغل راست می گریزد

49

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به زیر بغل راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به زیر بغل چپ می گریزد .

50

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به زیر بغل چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به بالای سینه می گریزد

51

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به بالای سینه برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به پشت می گریزد

52

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به پشت برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به سرپستان راست می گریزد .

53

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به سر پستان برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به سر پستان چپ می گریزد


54

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به سر پستان چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به پهلوی راست می گریزد

55


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به پهلوی راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به پهلوی چپ می گریزد .

56

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به پهلوی چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به سرین راست می گریزد .

57


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به سرین راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به سرین چپ می گریزد .

58

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به سرین چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به اندام نرینگی یا مادینگی می گریزد .( اگر ناپاک ، مرد باشد نخست باید به پشت وی آب بپاشند و پس از آن پیش ؛ اما اگر زن باشد ، نخست باید به پیش وی آب بپاشند و پس از آن به پشت ) .



59


hی دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به اندام نرینگی یا مادینگی برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به ران راست می گریزد .


60



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به ران راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به ران چپ می گریزد .



61

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به ران چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به زانوی راست می گریزد .


62



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به زانوی راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به زانوی چپ می گریزد .


63




ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به زانوی چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به ساق راست می گریزد .



64


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به ساق راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به ساق چپ می گریزد .




65



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به ساق چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به قوزک راست می گریزد .




66


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به قوزک برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به قوزک چپ می گریزد .



67




ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به قوزک چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به پاشنه ی راست می گریزد .



68


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به پاشنه ی راست برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به پاشنه ی چپ می گریزد .


69



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هنگامی که آب پاک به پاشنه ی چپ برسد ، دروج نسو به کجا می گریزد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو به کف پای راست می گریزد (و در ان جا آنچه از او به چشم می اید ، همان بال مگسی است ).


70



پس باید ناپاک ، انگشتان هر دو پا بر زمین بیفشارد و پاشنه ها رابالا بگیرد تا بر کف پای راست او آب بریزند .
آنگاه دروج نسو به کف پای چپ او می گریزد . پس باید بر کف پای چپ او آب بریزند .
سپس دروج نسو به سر انگشتان پای راست می گریزد ( و در آنجا آنچه از او به چشم می آید ، همان بال مگسی است ) .


71


پس بلید پاشنه ها بر زمین بیفشارد و سر انگشتن را بالا گیرد و بر انگشتان پای راست او آب بریزند .
آنگاه دروج نسو به سر انگشتان پای چپ می گریزد . پس باید به سر انگشتان پای چپ او آب بریزند .
سپس دروج نسو به پیکر مگسی ......................................................................................(دنباله جمله مانند بند 16 همین فر)



72


. . . پس بر توست که پیروزمند ترین و چاره بخش ترین باژ را از بر بخوانی :
..............................................................................................................................( بند های 19و 20 و 21 همین فر)



بخش هشتم

73


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر مزداپرستان پوینده یا دونده یا سواره یا ارابه رانان به آتشی برسند که مرداری را در آن می پزند یا می سوزانند ، چه باید بکنند ؟



74

اهوره مزدا پاسخ دادد :
آنان باید کسی را که مردار می سوزاند ، بکشند . باید مردار سوز را بی چون و چرا بکشند .
آنگاه باید دیگ و سه پایه را از جای بر کنند و سرنگون بیفگنند .


75


آنگاه همه ی هیزمی را که در آن جاست ـ خواه هیزم درختانی که تخمه آتش در آنهاست ، خواه بسته هیزم هایی که برای همان آتش آماده شده است ـ بدان آتش برافروزند .
پس آنها را از هم بپاشند و بپراگنند تا آتش هرچه زودتر خاموش شود .



76


باید نخستین بسته را روی زمین ، یک ویتستی دور از آتش مردار سوز بگذارند و از هم بپاشند و بپراگنند تا آتش هرچه زودتر خاموش شود .


77

باید دومین بسته را ..................................................( این جمله و شش جمله ی دیگر که پس از آن که تا باید هشتمین ادامه می یابد ، مانند بند 76 دنبال می شود )




78

باید نهمین بسته را ............................................................................................................................................( این جمله نیز مانند بند 76 تمام می شود .)



79-80

ای سپیتمان زرتشت !
هرگاه کسی اشونانه از چوب او رواسنی یا وهو ـ گون یا وهو کرتی یا هذا ـ نئپتا یا هر چوب خوشبوی دیگری ، هیزم برای آتش بیاورد ، از هر سویی که باد ، بوی خوش آن آتش ببرد ، هزار تن از دیوان ناپیدا ، هزاران تن از دیوان ـ زادگان تاریکی ـ هزاران جفت از جادوان و پریان در آن آتش ـ پسر اهوره مزدا ـ می افتند و کشته می شوند .



بخش نهم

81

ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش مردار سوز را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ف پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، ده هزار پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .


82


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش سر گین سوز را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، هزار پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .



83


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش تپاله سوز را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، پانصد پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .


84


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش کوره آجر پزی را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، چهارصد پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .


85


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش کوره ی سفالگری را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، به شمار سفالینه هایی که در آن آتش پخته شده است ، پاره های آتش را به آتش دادگاه برده باشد .


86


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش کوره ی گاو آهن سازی را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، به شماره ی گیاهانی که در پی کار با گاو آهنهای ساخت آن کوره در کشتزار روییده است ، پاره های آتش را به آتش دادگاه برده باشد .



87

ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش بوته ی زرگری را را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، یکصد پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .


88


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش بوته ی سیم گدازی را را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، نود پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .



89


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش بوته ی برنج گدازی را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، هشتاد پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .




90



ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش کوره ی آهنگری را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، هفتاد پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .




91


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش تنور نانوایی را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، شصت پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .




92


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش زیر دیگ را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، پنجاه پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .



93


ای دادا ر جهان استومند ! ای اشون !
کسی که آتش اردوگاهی را به آتش دادگاه باز گرداند ، پس از جدا شدن جان از تن او ، پاداش وی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاداش وی همان پاداش کسی است که در این جهان استومند ، چهل پاره آتش را به آتش دادگاه برده باشد .





`123+/



زرتشت : وندیدا
فرگرد نهم
بخش یکم
(الف)
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که بخواهد تن آلوده به مرداری را پاک کند ، به کدام کس باید روی آورد ؟

2


اهوره مزدا پاسخ داد :
ای سپیتمان زرتشت!
به اشون مردی که راست سخن بگوید ؛ منثره ی ورجاوند را آموخته باشد و روشهای آلایش زدایی را ـ آنگونه که در دین مزدا آمده است ـ به نیکوترین شیوه بداند .
چنین مردی باید گیاهان را از روی زمین چهار گوشه ای به گستردگی نه وی بازو برکند .

3


این چهار گوشه باید در آن بخش از زمین باشند که در آن کمترین ..........................................................................................................( دنباله جمله مانند بند 15 فر 3 است )


4-5


................................................................................................................................................................................................( بندهای 16 و 17 فر3)


6


پس گودالی بکنند اگر تابستان باشد به گودی دو انگشت و اگر زمستان و یخ بندان باشد به گودی چهار انگشت . . .


7


. . . و گودال های دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم را نیز همان گونه بکنند غ اگر تابستان باشد به گودی دو انگشت و اگر زمستان و یخ بندان باشد به گودی چهار انگشت . ( در این شش گودال که باید به ترتیب از اپاختر به نیمروز کنده شود گمیز می ریزند )


8

این گودال ها چه اندازه باید از یکدیگر دور باشد ؟
یک گام .
یک گام چه اندازه است ؟
به اندازه ی سه پا .( شاید منظور از پا در اینجا ، درازای کف پای یک شخص معمولی بزرگسال باشد که سه برابر آن یک گام شمرده می شود .)






9

آنگاه سه گودال دیگر بکنند ؛ اگر تابستان باشد به گودی دو انگشت و اگر زمستان و یخ بندان باشد به گودی چهار انگشت .
چه اندازه دور از شش گودال پیشین ؟
سه گام .
گامهایی به چه اندازه ؟
بدان اندازه که هنگام راه رفتن برداشته شود .
چنین گامهای سه گانه ای چه اندازه است ؟
به اندازه نه پا .

10


پس با کاردی فلزی گرداگرد این زمین شیاری بکشند .
چه اندازه دور از گودال ها ؟
سه گام .
گامهایی به چه اندازه ؟
بدان اندازه که هنگام راه رفتن برداشته شود
چنین گامهای سه گانه ی چه اندازه است ؟
به اندازه ی نه پا .


11



باید دوازده شیار بکنند : سه شیارگرداگرد نخستین سه گودال ، سه شیار گردا گرد نخستین شش گودال ، سه شیار گرداگرد آخرین سه گودال و سه شیار گرداگرد همه ی نه گودال .
باید در هریک از فاصله های نه پایی سنگها یا سفالینه ها یا کنده های درخت یا کلوخها یا هر چیز سخت دیگری را همچون پلّه ای برسرگودالهل بگذارند .


بخش یکم

(ب)
12

آنگاه باید ناپاک به سوی گودالها گام بردارد و تو ـ ای زرتشت ! ـ در کنار شیار بایست و بر خوان :
« ای مزدا ! ای شهریار برزگ !
منش نیک و روان اشونان و نیایش آرمیتی و شور دل ، همه را به سرای تو می آورم تا تو به نیروی پایدار خویش نها را جاودانه نگاهدار باشی .»
. . . و ناپاک این گفتار رابرخواند :
« ای مزدا ! ای شهریار بزرگ !
منش نیک .............................................................................................................................................. ( همان بند 10 یس. 49 تکرار می شود )


13


بر زبان راندن هریک از واژگان این نیایش ، اهریمن را فرو کوبد، دیو خشم خونین درفش را فرو افگند ، دیوان مزندری را درهم شکند ، همهی دیوان را به ستوه آورد و دروج را ناتوان و ناتوان تر کند .


14


ای سپیتمان زرتشت !
چوبی نه گره بجوی و چمچه ای برنجین یا سربین را بر سر آن چوب ببند و با آن بر تن ناپاک گمیز بریز .


15


نخست باید دستهایش را بشویند . اگر دستهایش نخست شسته نشود ، همه ی تن خویش را ناپاک می کند .
هنگامی که دستهایش را سه بار شستند ، باید بر سر او گمیز بریزند .
آنگاه دروج نسو به پیش ، به میان ابروان وی می گریزد .


16-27


....................................................................................................................................................................................................( بندهای 40-71 فر 8 با اندک دگرگونی )


28


بر سر نخستین گودال ، ناپاک از نسو آزادتر شود .
پس تو باید این سخنان دیو افگن و بسیار درمان بخش را به بانگ بلند برخوانی :
«یثه آهو ویریو .. . » ( بندهای 19-21 فر 8)
برسر دومین گودال . . . ( سه سطر آغاز همین بند )
برسر سومین گودال . . . ( سه سطر آغاز همین بند )
برسر چهارمین گودال . . . ( سه سطر آغاز همین بند )
برسر پنجمین گودال . . . ( سه سطر اغاز همین بند )
برسر ششمین گودال . . . ( سه سطر آغاز همین بند )


29


پس از آن ناپاک باید در درون شیارها ، چهار انگشت بیرون از شیارهای شش گودال نخستین بنشیند
در آنجا باید تن خویش را با مشتهای پر از خاک بمالد .


30
باید پانزده بار از زمین برای او خاک برگیرند تاتن خویش را با آن خاک بمالد . پس چندان درنگ کنند که تنوی تا واپسین موی تارک سرش خشک شود .



31
هنگامی که تن او خشک شود باید بر سر گودال های آب بایستد
بر سر نخستین گودال باید تن خود را یک بار باآب بشوید .
بر سر دومین گودال باید تن خود را دو بار باآب بشوید .
بر سر سومین گودال باید تن خود را سه بار باآب بشوید .



32


پس باید تن خویش را با خوشبو هایی چون او رواسنی یا وهو ـ گون یه وهو ـ کرتی یا هذا نئپتا یا هر گیاه خوشبوی دیگری ، خوشبو کند و پس از آن می تواند جامه هایش را بپوشد وبه خانه اش باز گردد .



33

او باید در درون خانه در جای ناپاکان و جدا از دیگر مزداپرستان بماند . او نباید به آتش و آب و خاک و پارپایان و درختان و اشونان ـ خواه مرد ، خواه زن نزدیک شود .
و بدین سان سه شب را سپری کند . پس از گذشتن سه شب ، تن خویش را بشوید و پوشاک خود را با گمیز و اب بشوید و پاک کند .


34

پس دیگر باره در درون خانه در جای ناپاکان و جدا از دیگر ........................................................................................( مانند بند 33 است با دگرگونی سه شب به شش شب )


35

پس دیگر باره در درون خانه در جای ناپاکان و جدا از دیگر ........................................................................................( مانند بند 33 است با دگرگونی سه شب به نه شب )



36

از آن پس ، او می تواند به آتش و آب و خاک و چارپایان و درختان و اشونان ـ خواه مرد ، خواه زن ـ نزدیک شود .



بخش دوم

37


پاک کننده باید موبد را در برابر آفرین و آمرزش خواهی وی ، شهریار را به ارزش اشتر نر پر بهایی ، شهربان را به ارزش نریانی ، دهخدا را به ارزش ورزاوی و خانه خدا را به ارزش ماده گاو سه ساله ای پاک کند .



38


پاک کننده باید بانوی خانواده را به ارزش ماده گاو شخم زنی ، کنیز خانواده را به ارزش ماده گاو بار کشی و کوچک ترین فرزند خانواده را به ارزش بّر ه ای پاک کند .


39


چنین است نامهای چارپایان گونه گونی که مزداپرستان ـ اگر بتوانند ـ باید به پاک کننده بدهند . اما اگر نتوانند این دستمزد را بدهند ، باید هرگونه پاداش دیگری که می توانند ، بدو بدهند تا آن مرد پاک کننده خشنود و بی رنجش از خانه شان بیرون رود . . .

40


. . . زیرا اگر پاک کننده ای ناخشنود و رنجیده خانه شان را پشت سر گذارد ، دروج نسو از راه بینی و چشم ها و زبان و آرواره ها و اندامهای نرینگی و مادینگی و پشت ، تن آنان را می آلاید .



41

دروج نسو بر آنان فرود می اید و تابن ناخنهاشان را می گیرد و از آن پس ، همواره ناپاک می مانند .
ای سپیتمان زرتشت !
براستی خورشید و ماه و ستارگان از تابش برآلودگان به مردار اندوهناک می شوند .



42


ای سپیتمان زرتشت !
کسی که پاک کننده را خشنود کند ، آتش را خشنود می کند ؛ آب را خشنود می کند ؛ خاک را خشنودمی کند ؛ درختان را خشنود می کند ؛ اَشون مردان و اشون زنان خشنود می کند .



43




زرتشت از اهوره مزداپرسید :
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
پاداش کسی که آلوده به مرداری را از نسو پاک کند، پس از جداشدن جان از تن وی چیست ؟


44



اهوره مزداپاسخ داد :
تو می توانی او را نوید دهی که در جهان دیگر ، آسایش و خوشی پایدار بهشت ، پاداش اوست .


45



زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چگونه با دروج نسو که از پیکر مرده به تن می تازد نبرد کنم ؟
چگونه با نسو که از پیکر مرده بر می آید و زنده را می آلاید ، بستیزم .


46



اهوره مزدا پاسخ داد :
آن بخشهایی از گاهان را که باید دوبار خوانده شود ، به بانگ بلند بر خوان .
آن بخشهایی از گاهان را که باید سه بار خوانده شود ، به بانگ بلند بر خوان .
آن بخشهایی از گاهان را که باید چهاربار خوانده شود ، به بانگ بلند بر خوان .
دروج همچون تیر خود پر، همچون فرش زمین ـ هنگام پایان سال ـ همچون جامه زمین ـ که موسی بیش نپاید ـ دور و ناپدید شود ( فرش زمین و جامه زمین هر دو کنایه از سبزه و گیاه است )



بخش سوم

47

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر کسی شیوه های پاک کردن آلودگان ـ آنگونه که در دین مزدا آمده است ـ نیاموخته باشد و بخواهد ناپاکی را پاک کند ، مزداپرستان چه باید بکنند ؟
چگونه با دروج نسو که از پیکر مرده به تن می تازد ، نبرد کنیم .
چگونه با نسو که از پیکر مرده برمی آید و زنده را می آلاید ، بستیزم ؟




48


اهوره مزدا پاسخ داد :
دروج نسو نیرومند تر از آن می شود که پیش از آن بود .
نسو نیرومند تر از آن می شود و از آن پس ، بیماری و مرگ و تباهی دیو آفریده بیش از پیش بر مردمان چیرگی می یابد .



49

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
پاد افره گناه چنین کسی چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
مزداپرستان باید او را به بند درکشند ؛ نخست دست هایش را ببندند ؛ آنگاه جامه هایش را از تن بر گیرند ؛ پس آنگاه پوستش را از تن بر کشند و سرش را ازتن ببرند و مردارش را نزد آزمند ترین پرندگان آفریده ی سپند مینو ، نزد پرندگان مردار خوار ، نزد غرابان بیندازند و چنین بگویند :
مردی که در این جاست ، از همه ی اندیشه ها و گفتارها و کردارهای اهریمنی خویش پشیمان شده است . . .


50

. . . اگر کردار اهریمنی ............................................................................................................................( بند 21 فر 3)


51


ای اهوره مزدا!
آن کیست که هراس به دلها می افگند ؟
آن کیست که فراوانی و افزونی را از جهان بر می گیرد و بیماری و مرگ می آورد ؟


52


ای سپیتمان زرتشت !
چنین کسی اشموغ نا اشونی است که در این جهان استومند بخواهد ناپاکی را پاک کند ، بی آنکه شیوه های پاک کردن آلودگان را به روش دین مزداآموخته باشد .


53



ای سپیتمان زرتشت !
از آن پس ، آسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی ورویش و بالیدن گندم و گیاه از آن سرزمین و از آن کشتزار ها دور می شود .( بند 52فر13 )


54


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !

کی اسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه ، دیگر باره بدان سرزمین و بدان کشتزارها باز می گردد ؟


55-56

اهوره مزدا پاسخ داد :
آسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه هرگز بدان سرزمین و بدان کشتزارها باز نمی گرد د تا آن اشموغ نا اشون را بکشند و در انجا سه شبانروز در برابر آتش فروزان و برسم دسته بسته ، هوم بر دست گیرند و سروش پارسا را بستایند و نیاز پیشکش آورند .


57

پس آنگاه سایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه دیگر باره بدان سرزمین و بدان کشتزارها باز می گردد.

زرتشت : وندیدا
فرگرد دوازدهم
1


هر گاه پدر یا ادر کسی بمیرد ، تا کی ـ پسر برای پدر و دختر برای مادر ـ باید در« اپه مان »باشد ؟ ( رهنمودهای پاک کردن الودگان به مردار در فرگردهای پیشین ، جنبه ی همگانی دارد و به خویشاوندی با شخص درگذشته پیوند نمی یابد . اما آنچه در این فرگرد می اید ، تنها به خویشاوندان نزدیک مرده اختصاص می یابد . موضوع بندهای این فرگرد ، مدت ماندن در « اپه مان » برای خویشاوندان گوناگون است . درباره اپه مان و موضوع این فرگرد ........یاد .)
تاکی برای نیکوکار و تا کی برای گناهکار ؟( تاکی اگر شخص مرده در وضعیّت پاکی و تقدّس باشد و تا کی اگر وی در حالت پشو تنو باشد؟)
اهوره مزدا پاسخ داد :
برای نیکوکار سی روز و برای گناهکار شصت روز باید در اپه مان باشد .

2

ای دادار جهان استومند ! ی اشون !
چگونه خاک را پاک کنیم ؟
چگونه خانه را دیگر باره پاک توان کرد ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
با سه بار شستن تن . با سه بار شستن جامه ها . با سه بار برخواندن گاهان . با پیشکش بردننیازی نزد آتش من . با پیشکش بردن برسم دسته بسته و با نیاز بردن اشامیدنی نزد آب نیک .
ای سپیتمان زرتشت !
پس ان خانه پاک شود و آب و آتش و امشاسپندان بدان خانه درآیند .

3


هرگاه پسر یا دختر کسی بمیرد ، تا کی پدر برای پسر ومادر برای دختر ـ باید در اپه مان باشد ؟
تا کی برای نیکوکار و تاکی برای گناهکار ؟
اهوره مزدا . . . (دنباله بند 1)



4


ای دادار . . . ( بند 2)


5


هرگاه برادر یا خواهر کسی بمیرد ، تا کی ـ برادر برای برادر و خاهر برای خواهر ـ باید در اپه ماباشند ؟
تا کی برای نیکوکار و تا کی برای گناهکار؟
اهوره مزدا . . . ( دنباله بند 1)


6


ای دادار . . . ( بند 2)


7



هرگاه خانه خدای یا بانوی خانه بمیرد ، تا کی باید در اپه ماباشند ؟تا کی برای نیکوکار و تا کی برای گناهکار؟
اهورهمزدا پاسخ داد :
برای نیکوکار شش ماه و برای گناهکار یک سال باید در اپه مان باشند .



8


ای دادار . . . ( بند 2)



9


هرگاه پدر بزرگ یا مادر بزرگ کسی بمیرد ، تا کی ـ نبیره ی نرینه برای پدر بزرگ و نبیره ی مادینه برای مادر بزرگ ـ باید در اپه مان باشد ؟
تا کی برای یکوکار و تاکی برای گناهکار ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
برای نیکوکار بیست و پنج روز و برای گناهکار پنجاه روز باید در اپه مان باشد .


10


ای دادار . . . ( بند 2)



11


هرگاه نبیره ی نرینه یا نبیره ی مادینه کسی بمیرد ، تا کی ـ پدر بزرگ برای نبیره ی نرینه و مادر بزرگ برای نبیره ی مادینه ـ باید در اپه مان باشد ؟
تا کی برای یکوکار و تاکی برای گناهکار ؟
اهوره مزدا . . . بند 2



12



ای دادار . . . ( بند 2)



13



هرگاه عمو یا عمه یا خاله یا دایی کسی بمیرد ، تا کی برادر زاده یا خواهر زاده نرینه برای عمو یا دایی و برادر زاده یا خواهر زاده مادینه برای عمه یا خاله ـ باید در اپه مان باشد ؟
تا کی برای نیکوکار و تاکی برای گناهکار ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
برای نیکوکار بیست روز و برای گناهکار چهل روز باید در اپه مان باشد .


14


ای دادار . . . ( بند 2)



15




هرگاه عمو زاده یا عمه زاده یا خاله زاده یا دایی زاده کسی بمیرد ، تا کی باید در اپه مان باشد ؟
تا کی برای نیکوکار و تاکی برای گناهکار ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
برای نیکوکار پانزده روز و برای گناهکار سی روز باید در اپه مان باشد .



16



ای دادار . . . ( بند 2)



17



هرگاه نبیره ی عمو یا عمه یا خاله یا دایی کسی بمیرد ، تا کی باید در اپه مان باشد ؟
تا کی برای نیکوکار و تاکی برای گناهکار ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
برای نیکوکار ده روز و برای گناهکار بیست روز باید در اپه مان باشد .



18


ای دادار . . . ( بند 2)




19



هرگاه نبیره ی عمو زاده یا عمه زاده یا خاله زاده یا دایی زاده کسی بمیرد ، تا کی باید در اپه مان باشد ؟
تا کی برای نیکوکار و تاکی برای گناهکار ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
برای نیکوکار پنج روز و برای گناهکار ده روز باید در اپه مان باشد .



20



ای دادار . . . ( بند 2)



21



هرگاه بیگانه ای که پیرو دین راستی نباشد ، بمیرد ، چند تن از آفریدگان سپند مینو را آشگارا یا پنهانی می آلاید ؟



22-24



....................................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 36 -38 فر 5 )


زرتشت : وندیدا
فرگرد سیزدهم
بخش یکم
( الف)
1

کدام است آن افریده نیک در میان افریدگان سپند مینو که از نیمه شب تا دمیدن خورشید ، هزاران آفیده ی اهریمن را می کشد ؟

2

اهوره مزدا پاسخ داد :
سگ خار پشت بلند و باریک پوزه ، سگ ونگهاپره که مردم بد زبان دوژاک می نامندش .
این است این آفریده نیک در میان آفریدگان سپندمینو که از نیمه شب تا دمیدن خورشید ، هزاران آفریده ی اهریمن را می کشد .

3



ای زرتشت !
هرکس سگ خار پشت بلند و باریک پوزه ، سگ ونگهاپره که مردم بد زبان دوژاک می نامندش بکشد ، روان خویش را تا نه پشت می کشد و اگر تاوان گناه خود را در زندگانی این جهانی با پیشکش بردن نیازی نزد سروش ندهد ، راهی به چینودپل نباید .

4


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !

هرکس سگ خار پشت بلند و باریک پوزه ، سگ ونگهاپره که مردم بد زبان دوژاک می نامندش بکشد پاد افره گناهش چیست ؟
اهورمزدا پاسخ داد :
هزارتازیانه با اسپهه ـ اشترا ، هزار تازیانه باسرو شو ـ چرن .



بخش یکم
(ب)

5


کدام است آن آفریده ی بد در میان آفریدگان اهریمن که ز نیمه شب تا دمیدن خورشید ، هزاران آفریده ی سپند مینو را می کشد ؟



6


اهوره مزدا پاسخ داد :
دیوی که « زیری مینگوره » نام دارد و مردم بد زبان « زیری میاک » می نامندش .
این است آن آفریده ی بد در میان آفریدگان اهریمن که از نیمه شب تا دمیدن خورشید ، هزاران آفریده ی سپند مینو را بکشد .



7


ای زرتشت !
هر کس دیوی که « زیری مینگوره » نام دارد و مردم بد زبان « زیری میاک » می نامندش ـ بکشد ، گناهانش در اندیشه و گفتار و کردار ـ بدان گونه که آیین پتت را بجای آورده باشد ـ بخشوده شود و تاوان آن داده شود .


بخش دو م
8


هر کس سگ گله ، سگ خانگی یا سگ ولگرد یا سگ پرورده ای را بزند و بکشد ، روان او هنگام رفتن به جهان دیگر ، با شیونی بلند تر از شیون گوسفندی که گرگی در جنگلی بزرگ بدون شبیخون زده باشد ، پرواز کند .



9

. . . هیچ روانی در جهان دیگر با روان از تن جدا شده ی او دیدار نکند و در برابر زوزه و شبیخون دیوان ، به وی یاری نرساند .
سگ نگهبان چینود پل در برابر زوزه و شبیخون دیوان ، به وی یاری نرساند .


10


هر گاه کسی سگ گله ای را چنان بزند که از کار بیفتد و یا گوش و یا چنگالش را ببرد و دزد یا گرگی به گلّه دستبرد زند و گوسفندی را برباید و سگ نتواند هیچ گونه هشداری بدهد ، او باید تاوان گوسفند ربوده را بدهد و برا زخمی که بر سگ زده است ، پاد افره گناه زخمی کردن آگاهانه بر او رواست .



11


هر گاه کسی سگ خانگی را چنان بزند که از کار بیفتد و یا گوش و یا چنگالش را ببرد و دزد یا گرگی به خانه دستبرد زند و کالایی را برباید و سگ نتواند هیچ گونه هشداری بدهد ، او باید تاوان کالایی که ربوده را بدهد و برا زخمی که بر سگ زده است ، پاد افره گناه زخمی کردن آگاهانه بر او رواست .



12


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هرگاه کسی سگ گلّه ای را چنان بزند که از هوش برود و جان بدهد ، پاد افره گناهش چیست :
اهوره مزدا پاسخ داد :
هشتصد تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، هشتصد تازیانه با سرو شو ـ چرن .


13


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هرگاه کسی سگی خانگی را . . . ( بند 12 با شماره ی هفتصد به جای هشتصد )



14



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هرگاه کسی سگی ولگرد را . . . ( بند 12 با شماره ی ششصد به جای هشتصد )



15



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
هرگاه کسی توله سگی را . . . ( بند 12 با شماره ی پانصد به جای هشتصد )




16


همین پادافره ، کیفرش کشتن سگ « جژو » ، سگ «ویژو » ، سیاه گوش ، سگ اوروپی تیز دندان و روباه تند رو است .
همین پادافره ، کیفر کشتن هرگونه سگی جز سگ آبی است .



بخش سوم

17


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کدام است سگی که باید آن را سگ گله خواند ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
سگی است که تا یک یو جیستی گرداگرد گله می گردد و آن را از گرگ و دزداسداری می کند .



18




ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کدام است سگی که باید آن را سگ خانگی خواند ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
سگی است که تا یک هاسر گرداگرد گله می گردد و آن را از گرگ و دزد پاسداری می کند .




19




ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کدام است سگی که باید آن را سگ ولگرد خواند ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
سگی است که هیچ یک از تواناییهای گان دیگر را نشان نمی دهد و تنها در پی تن پروری است .




بخش چهارم

20



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که به سگ گله خوراک بد دهد گناه او چه اندازه است ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
گناه او همچند گناه کسی است که به سرور بزرگترین خانواده خوراک بد بدهد .



21


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که به سگ خانگی خوراک بد دهد گناه او چه اندازه است ؟
اهورهمزدا پاسخ داد :
گناه او همچند گناه کسی است که به سرور خانواده میان مایه خوراک بد بدهد .



22



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که به سگ ولگرد خوراک بد دهد گناه او چه اندازه است ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
گناه او همچند گناه کسی است که به آتربانی اشون که به خانه اش بیاید خوراک بد بدهد .



23



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که به توله سگی خوراک بد دهد گناه او چه اندازه است ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
گناه او همچند گناه کسی است که به نوجوانی اشون زاده و به پانزده سالگی رسیده ، خوراک بد بدهد .





24



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که به سگ گله ای خوراک بد دهد پاد افره گناهش چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
کردار او کردار پشو تنو است و پاد افره اش دویست تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، دویست تازیانه با سرو شو ـ چرن است .



25



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که به سگ خانگی خوراک بد دهد پاد افره گناهش چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاد افره گناهش نود تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، نود تازیانه با سرو شو ـ چرن است .




26



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که به سگی ولگرد خوراک بد دهد پاد افره گناهش چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاد افره گناهش هفتاد تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، هفتاد تازیانه با سرو شو ـ چرن است .



27



ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کسی که به توله سگی خوراک بد دهد پاد افره گناهش چیست ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
پاد افره گناهش پنجاه تازیانه با اسپهه ـ اشترا ، پنجاه تازیانه با سرو شو ـ چرن است .



28


در میان آفریدگان سپند مینو ، این سگ است که اگر بدو خوراک ندهند و همواره سرگرم به کار پاسداری از چیزهایی باشد که بهره ای از آنها بدو نمی رسد ، زودتر از همه پیر و ناتوان می شود .
پس او را شیر و چربی و گوشت بیاور که خوراک بایسته اوست .




بخش پنجم
29


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر در خانه ی مزداپرستی ، سگی هار یا سگی ناگاه گیر باشد ، مزداپرستان چه باید بکنند ؟


30



اهوره مزدا پاسخ داد :
آنان باید چنبری چوبین به استبری یک اشتی ـ از چوب سخت ـ و یا به ستبری دو اشتی ـ از چوب نرم ـ برگردن او بگذارند و او را از دو سوی آن چنبر به جایی ببندند .



31



. . . اگر چنین نکنند و سگ هار یا سگ ناگاه گیر ، تن گوسفندی را به دندان بگزد یا کسی را زخمی کند ، پاد افره ی گناه خونریزی آگاهانه بر آن سگ رواست .



32


اگر سگی ، گوسفندی را به دندان بگزد یا کسی را زخمی کند ، نخستین با باید گوش راستش را ببرند و دومین بار گوش چپش را . . .



33


. . . سومین بار پای راستش را و چهارمین بار پای چپش را . . .



34



. . . و پنجمین بار دمش را .
بنابراین باید چنین سگی را از دو سوی چنبری که بر گردنش می گذارند ، به جایی ببندند . اگر چنین نکنند . . .



35




ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر در خانه ی مزداپرستی سگی نابویا یا سگی هار باشد ، مزداپرستان چه باید بکنند ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
باید از او نگاهداری کنند و به درمانش بکوشند ؛ همان گونه که درباره ی یکی از پرهیزگاران می کنند .



36




ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
اگر آنان به درمان آن سگ بکوشند و با ناکامی روبرو شوند چه باید بکنند ؟


37



اهوره مزدا پاسخ داد :
آنان باید . . . (بند 30)



38



اگر چنین نکنند و سگ نابو در گودال یا چاه یا پرتگاه یا رودخانه یا جویی بیفتد و زخمی شود و سپس بمیرد ، آنان پشو تنو می شوند .



بخش ششم

39

ای سپیتمان زرتشت !
من ـ اهوره مزدا ـ آن دارنده جامه و پای پوش بر تن پیوسته ، آن نگاهبان شب زنده دار و تیز دندان را آفریدم که زاده شده است تا خوراک خویش را از مردمان بگیرد و کالا و دارایی آنان را نگاهبانی کند .
من ـ اهوره مزدا ـ سگ را با تنی نیرومند و هوشی سرشار برای نبرد با بدکاران و نگاهبانی از کالا و دارایی تو آفریدم .



40



هر آن کس که به بانگ او بیدار شود ، نه دزد و نه گرگ می تواند بی آگاهی او چیزی از خانه وی برباید .
گرگ با تن زخم خورده و پاره پاره از خانه ی او دور رانده و گریزان می شود .


بخش هفتم

41


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کدام یک از دو گونه گرگ ـ گرگی که زاده سگی نرینه و گرگی مادینه یا گرگی زاده از گرگی نرینه وسگی مادینه ـ بیشتر تبهکاری می کند و سزاوارتر است کشته شود ؟
اهوره مزداپاسخ داد ؟
از این دو گونه ی گرگ ، آن که از سگی نرینه و گرگی مادینه است بیشتر تبهکاری می کند واز آن یک که از گرگی نرینه و سگی مادینه زاده شده ، سزاوارتر است که کشته شود .


42


این گونه سگان زاده از سگی نرینه و گرگی مادینه ، به سگ گله ، سگ خانگی ، سگ ولگرد ، وسگ پرورده بتازند و گله ها را تباه کنند . چنین سگانی برای گله ها خونریزتر و زیانبارتر و ویرانگرتر از همه ی دیگر سگانند .


43


این گونه گرگان زاده از سگی نرینه و گرگی مادینه ، به سگ گله ، سگ خانگی ، سگ ولگرد ، وسگ پرورده بتازند و گله ها را تباه کنند . چنین گرگانی برای گله ها خونریزتر و زیانبارتر و ویرانگرتر از همه ی دیگر گرگانند .


بخش هشتم

44


هر سگی سرشت هشت گونه از مردم را دارد : سرشت آتربان ، ارتشتار ، برزیگر ، خنیاگر آواره ، دزد ، جانور درنده ، روسپی و کودک .



45


همچون آتربان ریزه خوار خوان دیگران است .
همچون اتربان سپاسگزار است .
همچون آتربان به اسانی خورسند می شود .
همچون آتربان تنها خواستار نانپاره است .
همچون ارتشتار پیشگام است .
همچون ارتشتار به نگاهبانی از بهترین چارپایان نبرد می کند .
همچون ارتشتار نخستین کسی است که از خانه بیرون می رود .


46



همچون برزیگر هوشیار و کم خواب است .
همچون برزیگر نخستین کسی است که از خانه بیرون می رود .
همچون برزیگر واپسین کسی است که به خانه باز می گردد .
همچون خنیاگر آواره آوازه خوان است .
همچون خنیاگر آواره میهمان ناخوانده است
همچون خنیاگر آواره نزار است .
همچون خنیاگر آواره بینواست .


47


همچون دزد تاریکی را دوست دارد .
همچون دزد در تاریکی پرسه می زند .
همچون دزد بی پروا خوراک می خورد .
همچون دزد نگاهدارنده ای سست پیمان است .
همچون جانور درنده تاریکی را دوست دارد .
همچون جانور درنده در تاریکی پرسه می زند .
همچون جانور درنده بی پروا خوراک می خورد .
همچون جانور درنده نگاهدارنده ای سست پیمان است .


48


همچون روسپی نغمه سرایی می کند .
همچون روسپی میهمان ناخوانده است .
همچون روسپی در گذرگاهها پرسه می زند .
همچون روسپی نزار است .
همچون روسپی بینواست .
همچون کودک پر خواب است .
همچون کودک رمنده است .
همچون کودک زبان دراز است .
همچون کودک چهار دست و چا راه می رود .


بخش نهم

49



اگر آن دو سگ من ـ سگ گله و سگ خانگی ـ گذارشان به خانه ی هریک از مردم اشون من افتد ، هرگز نباید آنها را بیرون رانند ؛ زیرا هیچ خانه ی اهوره افریده ای روی زمین جز با بودن آن دو سگ من ـ سگ گله و سگ خانگی ـ ماندگار نیست .


بخش دهم

50

ای دادار جهان استومند ! ای شون !
هنگامی که سگی با مغز استخوان تباه شده و تخمه ی خشکیده بمیرد ، روان او به کجا می رود؟


51

اهوره مزدا پاسخ داد :
ای سپیتمان زرتشت !
روانش به سرچشمه ی آبها می رود و در آن جا از هر هزار سگ نرینه و ه هزار سگ مادینه دو سگ آبی ـ یک سگ آبی نرینه و یک سگ ابی مادینه ـ پدید می آید .


52


ای سپیتمان زرتشت !
کسی که سگ آبی را بکشد ، چنان خشکسالی پدید می آورد که چراگاهها را می خشکاند و از آن پس اسایش و باروری و ندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه ، از آن سرزمسن و از آن کشتزار دور می شود .


53


ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کی اسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه ، دیگر باره بدان سرزمین و بدان کشتزار ها باز می گردد ؟


54-55


آسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه ، هرگز بدان سرزمین و بدان کشتزار ها باز نمی گردد ؛ مگر آن که کشنده ی سگ آبی را بکشد و سه شبانروز در برابر آتش فرروزان و برسم دسته بسته ف هوم بر دست گیرند و روان پاک آن سگ را نیاز پیشکش آورند .



56



پس آن گاه آسایش و باروری و تندرستی و درمان و فراوانی و افزونی و رویش و بالیدن گندم و گیاه ، دیگر باره بدان سرزمین و بدان کشتزار ها باز می گردد.





زرتشت : وندیدا
فرگرد نوزدهم
بخش یکم
1
اهریمن مرگ آفرین ، سلار دیوان از سرزمین اپاختر ، از سرزمینهای اپاختر پیش تاخت .
اهریمن مر آفرین نیرنگ باز تبهکار چنین گفت :
ای دروج !
به سوی زرتشت اشون بتاز و او را تباه کن .
دروج و بویتی و مرشون ـ آن سج نهان روان ، آن دوزخ زاده ـ تاخت کنان بیامدند .
2
زرتشت اشون « اهون و یریه . . . » را به بانگ بلند برخواند :
...................................................................................................................................................................................................................................................................................................( بند 19 فر)
پس آنگاه نیایشی دیگر برخواند ؛ آبهای نیک رود دایتیا ی نیک را بستود و به پیروی از داد مزداپرستان خستو شد .
دروج و بویتی و مرشون ـ آن سج روان ، آن دوزخ زاده ـ هراسان رو در گریز نهادند .

3

دروج نیرنگ باز ، اهریمن را چنین گفت :
ای اهریمن تباهکار !
فرّ زرتشت چنان بزرگ است که من کشتن وی را هیچ راهی نمی یابم .
زرتشت در نهاد خویش ، دیوان دروند ان تباهکار را دید و با خوداندیشید .
آنان کشتن مرا به هم سخنی نشسته اند .

4

زرتشت از جای برخاست و بی هیچ لرزشی از بیم اهریمن و دشواری چیستانهای بدخواهانه ی او ، سنگی ـ همچند خانه ای ـ را که از آفریدگار اهوره مزدا گرفته بود ، در دستهای خویش به چرخش درآورد .
اهریمن پرسید :
تو که بر فراز کوهی در کرانه ی رود درجا در خانه ی پورو شسب ایستاده ای ، این سنگ را از کجای این زمین پهناور گوی سان دور کرانه برگرفته و برای چه آن را به چرخش درآورده ای ؟
5

زرتشت به اهریمن پاسخ داد :
ای اهریمن تباهکار !
من آفرینش دیو را فرو می کوبم .
من نسوی دیو آفریده را فرو می کوبم .
من پری خنثی تی دیو آفریده را فرو می کوبم .
تا بدان هنگام که سوشیانت پیروز و دیو افگن از دریای کیانسیه ، از سرزمین نیمروز ، از سرزمینهای نیمروز پا به پهنه ی زندگی بگذارد .

6
اهریمن نیرنگ باز ، آفریدگار جهان بدی ، دیگر باره بدو گفت :
ای زرتشت اشون !
آفریدگار مرا نابود مکن .
تو پسر پورو شسبی و از مادر خویش زاده شده ای .
از دین نیک مزداپرستان روی برتاب تا از آن کامروایی که آن کشنده ی مردمان ـ فرمانروای جهان ـ از آن بخوردار بود ، بهره مند شوی .

7

سپیتمان زرتشت در پاسخ به اهریمن چنین گفت :
نه من هرگز از دین نیک مزداپرستی روی برنتابم ؛ اگرچه تن و جان و روانم از هم بگسلد .

8

اهریمن نیرنگ باز ، آفریدگار جهان بدی دیگر باره بدو گفت :
با کدامین گفتا بر من چیره می شوی و مرا از خود می رانی ؟
آفریدگان نیک با کدام رزم افزا بر آفریدگان من ـ که اهریمنم ـ چیره می شوند و آنان را از خود می رانند ؟

9

سپیتمان زرتشت در پاسخ به اهریمن چنین گفت :

هاون پاک ، تشت پاک ، هوم و منثره ورجاوند که مزدا مرا اموخته است ، اینهاست رزم افزارهای من ؛ بهترین رزم افزارهای من .
ای اهریمن تباهکار!
با این منثره ی ورجاوند اهورایی ، من بر تو چیره می شوم و تو را از خود می رانم .
آفریدگان نیک ، با این رزم افزار بر تو چیره می شوند و تو را از خود می رانند .
این رزم افزار را سپند مینو د رزمان بی کرانه به من داد .
این رزم افزار را امشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش ، به من دادند .

10

زرتشت نیایش « اهون و یریه . . . » را به بانگ بلند برخواند .
زرتشت اشون به بانگ بلند چنین گفت :
ای اهوره !
این را از تو می پرسم ؛ مرا بدرستی پاسخ گوی :
چگونه باید شد نیایش فروتنانه ی دلدادگان تو ؟
ای مزدا !
بگذار کسی همچون تو ، آن را به دوستی چون من بیاموزد . پس در پرتو تو اشه ی گرامی ، ما را یاری بخش تا منش نیک به سوی ما آید .

بخش دوم
11

بخش دوم
11

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
زرتشت بر فراز کوهی در کرانه رود درجا نشسته ، نیایش کنان و پرستش به بارگاه اهوره مزدا ، به امشاسپندان نیک ـ بهمن و اردیبهشت و شهریور و سپندارمذ ـ برده بود .

12

چگونه جهان را از گزند دروج و از آسیب اهریمن تبهکار رهایی بخشم ؟
چگونه آلایش آشکار ونهان را از جهان دور کنم ؟
چگونه نسو را از خانمانمزداپرستان بیرون رانم؟
چگونه اشون مرد را از الایش پاک کنم ؟
چگونه اشون زن را از آلایش پاک کنم ؟

13

اهوره مزدا پاسخ داد :
ای زرتشت !
دین نیک مزدا پرستی را بستای .
ای زرتشت !
امشاسپندان ، شهریاران هفت کشور روی زمین را بستای .
ای زرتشت !
آسمان زبرین و زمان بی کرانه و ویو ایزد زبردست را بستای .
ای زرتشت !
باد نیرومند مزدا آفریده و سپندارمذ ـ دختر زیبای اهوره مزدا ـ رابستای .


14

ای زرتشت !
فروشی مرا ـ که اهورهمزدایم ـ بستای .
فروشی مرا ـ که بزرگترین ، بهترین ، زیباترین ، استوارترین ، هوشیارترین ، برزمند ترین و دراشه بلند پایگاه ترین مینویان ام و همه ی روانم منثره ی ورجاوند است ـ بستای .
ای زرتشت !
سراسر افرینش مرا ـ که اهوره مزدایم ـ بستای .

15

اهوره مزدا چنین گفت :
زرتشت گفتار مرا پذیرفت و پیرو شد و گفت :
سراسر افرینش پاک اهوره مزدا را می ستایم .
مهر فراخ چراگاه ، آن ایزد در بردارنده ی بهترین و شکوهمند ترین و دیو افگن ترین رزم افزارها را می ستایم .
سروش پارسای برزمند را می ستایم که گرزی را برای فرو کوفتن برسر دیوان در دستهای خویش می گرداند .

16

منثره ی ورجاوند فرّ ه مند را می ستایم .
آسمان زبرین و زمان بی کرانه و ویو ایزد زبردست را می ستایم .
باد نیرومند مزدا آفریده و سپندارمذ ـ دختر زیبای اهوره مزدا ـ را می ستایم .
داد نیک مزداپرستی ،داد دیو ستیز زرتشتی را می ستایم .

17

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای دادار جهان نیکی ! ای اهوره مزدا !
با کدامین نیایش ، آفرینش اهوره مزدا را بستایم و بدان یاری رسان ؟

18

اهوره مزدا پاسخ داد :
ای سپیتمان زرتشت !
به سوی آن درخت زیبا ـ آن درخت فرا روییده و نیرومند در میان درختان فرا روییده ـ برو و این سخنان را برگو :
درود بر تو ای درخت شون مزدا آفریده !
« اشم وهو . . . »

19

اشونی بای تا ترکه ی برسم را به درازای گاو آهن و به ستبری دانه جو ، از ان درخت ببرد ؛ آن را به دست چپ خویش برگیرد و هنگام نیایش اهورهمزدا و امشاسپندان و هوم زرّین بازنذه ی زیبا و بهمن و راتا ی نیک اشون مزدا افریده ی والا ، چشم از آن برنگیرد .

20

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای دانای دانایان ! ای همیشه بیدار ! ای هماره هشیار !
اشون نیک منش ، آشکارا و پنهان دچار الایش می شود . دیوانی که در تن مردگان راه یافتهاند ، او را می الایند .
اشون نیک منش ، چگونه می تواند تن و جامه ی خویش را از این آلایش رهایی بخشد و پاک کند ؟

21

اهوره مزدا پاسخ داد :
گمیز ورزاو اخته ناشده ای را ـ بدان سان که روش آیین است ـ برگیر و اشون آلوده را به دشت مزدا آفریده ببر تا برگرد خویش ، شیار بکشد .

22

پس نیایش « اشم وهو . . . » را یکصد بار برخواند .
آنگاه نیایش « اهون و یریه . . . » را دویست بار برخواند .
سپس تن و جامه ی الوده خویش را چهار بار با گمیز و دو بار با آب آفریده ی بغ بشوید .

23
بدین سان تن و جامه ی اشون نیک منش پاک شود . پس انگاه جامه ی خویش را با دست چپ و دست راست ، با دست راست و دست چپ برگیرد و آن را در زیر آسمان بلند ، در پرتو اختران آفریده ی بغ بگذارد تا نه شب سپری شود.

24

هنگامی که نه شب سپری شد ، زور به آتش نیاز کند ، هیزم سخت چوب به آتش برد ، بخور وهو ـ گون به اتش برد و تن و جامه را بدان خوشبو کند .

25

بدین سان تن و جامه ی اشون نیک منش پاک شود . آنگاه جامه ی خویش را با دست چپ و دست راست و دست راست و دست چپ برگیرد و به آوای بلند ، چنین بخواند :
شکوه از آن اهوره مزدا باد !
شکوه از ان امشاسپندان باد !
شکوه از آن همه ی دیگر اشونان باد !

26

زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای دانای دانایان !
آیا اشون مرد و اشون زن را به دین تو فراخوانم ؟
آیا دیو پرست تبهکار را که زمین مزدا آفریده به آب روان و گندم سرسبز و همه ی دیگر چیزهای گرانبهای خویش را بیهوده و بی بهر ه گیری رها می کند ، به کار نیک اهورایی وادارم ؟
اهوره مزدا پاسخ داد :
چنین کن این خویشکاری تست که چنین کنی .

27

ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
کردارهای یک به کجا می روند و در کجا فراهم می ایند !
کردارهای نیکی را که مردمان در زندگانی استومند برای آمرزش روانهای خویش به جا آورده اند ، در کجا با می یابند .

28

اهوره مزدا پاسخ داد :
بدان هنگام که روزگار زندگی کسی سپری شود و بمیرد ، دیوان بدکار دوزخی بر او می تازند .
چون سومین شب بگذر د بامداد پگاه پدیدار شود و روشنایی برآید و ایزد مهر ، دارنده ی بهتری رزم افزارها ، کوهساران سراسر شادی بخش را سرشار کند و خورشید سر برزند .

29

. . . یوی که او را « ویزرش» خوانند ، روانهای دروندان تبهکار در گناه زیسته را فرو بسته می برد . روان دروندان تبهکار و نیکوکار ، هر دو از راه زمان اخته که به چینودپل می پیوندد ، می گذرند . برسر چینود پل ـ پل اهورایی مزدا آفریده ـ آنان پاداش کردارهای نیک جهانی را که پیش از آن برای جان و روان خویش به جای آورده اند می جویند .


30
پس آنگاه دوشیزه ای خوش اندام ، نیرومند ، بلند بالا ، باز شناسنده ، آراسته و برازنده ، کارآمد و چیره دست و بسیار زیرک ، باسگانی در دو سوی او فرا می رسد .
او روان نیکوکار را از فراز البرز کوه و از چینودپل می گذراند و در برابر ایزدان مینوی جای می دهد .

31

بهمن از سریز زرّین خویش برمی خیزد و بانگ بر می آورد :
ای اشون !
چگونه از آن جهان پر آیب بدین جهان جاودانه درآمده ای و به سوی ما می ایی ؟

32

روانهای نیکوکاران به شادکامی به نزدیک اورنگ زرّین اهوره مزدا ، به نزدیک تختهای زرّین امشاسپندان ، به گرزمان ، به سرای اهوره مزدا ، به سرای امشاسپندان ، به سرای همه ی دیگر مینویان اشون می رسند .

33

دیوان تبهکار بدکردار پس از مرگ اشون مردی که خود را از آلایش پالوده باشد ، چنان از بوی خوش روان او می هراسند که گوسفندی گرگ زده .


34
روانهای نیکوکاران در آنجا با ایزد نریو سنگ دوست مزدا اهوره همنشینی می کنند .
ای زرتشت !
تو خود این جهان آفریده اهوره مزدا را بستای .

35

زرتشت آن گفتار اهوره مزدا را پذیرفت :
جهان اشون آفریده ی اهوره مزدا را می ستایم .
زمین و آب مزدا آفریده و درختان اشون را می ستایم .
دریای فراخ کرت را می ستایم .
اسمان درخشان را می ستایم .
گیهان زبرین و درخشان و جاودانه را می ستایم .

36

سرای روشن و پر فروغ و سرشار از کامروایی اشونان را می ستایم .
گرزمان ، سرای اهوره مزدا ، سرای امشاسپندان ، سرای همه ی دیگر مینویان اشون را می ستایم .
سرای کامروایی جاودانه و چینود پل مزدا آفریده را می ستایم .

37

سوک ی نیک فراخ دیدگاه اشون را می ستایم .
فروشی های توانای نیکوکاران را می ستایم .
همه ی آفرینش نیک را می ستایم .
ایزد بهرام اهوره آفریده ، دارنده ی فرّ مزدا آفریده را می ستایم .
تشتر ستاره ی روشن و درخشان را که به پیکر گاوی زرّین شاخ در آید ، می ستایم .

38

گاهان اشون نیک ، شهریاران همه ی ردان را می ستایم .
اهونود گاه را می ستایم .
اُشتودگاه را می ستایم .
سپنتمد گاه را می ستایم .
وهوخشترگاه را می ستایم .
وهیشتوایشت گاه را می ستایم .

39

کشورهای ارزهی وسوهی را می ستایم .
کشورهای فردذفشو ویدذفشو را می ستایم .
کشورهای وارو و برشتی و وارو و جرشتی را می ستایم .
خونیرث درخشان را می ستایم .
هیرمند درخشان و فرّه مند را می ستایم .
اشی نیک را می ستایم .
چیستی نیک را می ستایم .
بهترین چیستی را می ستایم .
فر سرزمینهای ایرانی را می ستایم .
فرّ جم خوب رمه را می ستایم .

40


سروش پارسای برزمند دیو افگن را چون پرستش ونیایش کنند ، شادمان شود و آن پرستش و نیایش را بپذیرد .
زور و هیزم سخت چوب به آتش ببر .
بخور وهو ـ گون به آتش ببر .
اتش وازیشت ، فرو افگننده ی سپنجغر دیو را پرستش و نیایش کن و گوشت پخته و شیرجوشان نزد وی ببر.

41
سروش پارسا را پرستش و نیایش کن که کوند دیو بی می مست را فرو افگند ؛ دیوی که بر دروج مردان سست ، بردیو پرستان تبهکار در گناه زیسته فرو افتد .

42

کرماهی را می ستایم که در ژرفای دریاچه ها ، در زیر آبها می زید .
کهکشان زبرین و کهن بزرگترین آوردگاه دو مینو را می ستایم .
هفتورنگ درخشان را با فرزندان و گله هاشان می ستایم .

بخش سوم
43

اهریمن مرگ آفرین ، سالار دیوان ، ایندر دیو سور و دیو ، نانگ هیثیه دیو ، تو روی دیو ، زیریچ دیو ، دیو خشم خونین درفش ، اکتش دیو ، زاورون دیو کشنده ی پدران ، بویتی دیو ، دریوی دیو ، دیوی دیو ، کسوی دیو ، پیتی شه دیو و مرشون دیو آساترین همه ی دیوان ، نگران و اندیشناک بدین سوی و آن سوی می رفتند .

44

اهریمن نیرنگ باز تبهکار مرگ آفرین ، چنین گفت :
چرا درنگ کرده ایم ؟
دیوان تبهکار بد سرشت برفراز ارزور گرد آیند .

45

دیوان تبهکار بد سرشت دویدند و گریختند .
دیوان تبهکار بد سرشت دویدند و به بد چشمی نگریستند .
دیوان تبهکار بد سرشت دویدند و بانگ برآوردند :
برفراز ارزو گرد آییم . . .

46

. . . هم اکنون زرتشت اشون در خانه ی پورو شسب زاده شد . چگونه کشتن او را دست به کار زنیم ؟
هستی او ، خود رزم افزاری است دیو افگن . اوست که با دیوان و دروجان و دیو پرستان و نسوی دیو آفریده بستیزد و دروغ دروغ گویان را نچیز کند .

47

دیوان تبهکار بدسرشت دویدند و گریختند .
دیوان تبهکار بد سرشت به ژرفای تاریکی ، به دوزخ سهمناک گریختند .
« اشم وهو . . . »