عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
گر شاه به من چو شیر دندان خایست
بر پیل نهند آنچه مرا بر بایست
در دوزخم و همچو بهشتم جایست
کانجا باشم که پادشه را رایست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
در بأس چو طاهر علی آهن نیست
بی منت طاهر علی گردن نیست
جز منت طاهر علی بر من نیست
والله که چو طاهر علی یک تن نیست
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
جان و دل و دین دست فراهم کردند
وندر بیعت پشت به پشت آوردند
سوگند به جان و سر وصلت خوردند
گر بر گردم ز تو ز من برگردند
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۲
هر مرد که لاف زد شدش مردی باد
شد رادی خاک چو به منت بر داد
من بنده آن که چون هنر گیرد یاد
بی لاف مبارز است و بی منت راد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
آن کوه گذار آهوی دشت نورد
اندر تگ گرم شد به تگ بهر تو سرد
تیری که همیشه جگر شیران خورد
آلوده به آهویی چرا باید کرد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
رویی که چو او چرخ فلک ننگارد
قدی که چو او زمانه بیرون نارد
با این همه داد سخت اندک دارد
خوی گردد اگر چشم برین بگذارد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
می گویمت ای سعادت ای نیک پسر
در باب هنر کوش تو ای جان پدر
وین مایه بیندیش که از بهر هنر
بر تیغ گهی بینی و بر نیزه کمر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
ای سود و زیان عمر فرسوده بترس
در کار بدرمان تو بیهوده بترس
تا بوده شدی ز جان آلوده بترس
از بوده بیندیش وز نابوده بترس
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
ای یار چو صبر هیچ یاری مشناس
با فایده تر ز رفق کاری مشناس
دلجوی تر از شکر شکاری مشناس
بهتر ز سخن تو یادگاری مشناس
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۲
گر من برم از مردم بد سازم برم
فرجام ببینم و به آغاز برم
هر کس که به من دژم دژم پیوندد
بنگر که چه پاره پاره زو باز برم
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۱
ایزد که همی کرد مرکب تن و جان
در هر عضوی مصلحتی کرد نهان
گر مفسدیی ندیده بودی به زبان
محبوس نکردیش به زندان دهان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۷
صد بار به نیکی هنرم کرد ضمان
یک دعوی را از تو ندیدم برهان
این بس نبود شگفت زیرا به جهان
کردار گران شده است و گفتار ارزان
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۹
زاری و دعا کن به سحرگاه ای تن
توفیق و سداد و راستی خواه ای تن
گر کژ بروی به خدمت شاه ای تن
برخورداری مبادت از چاه ای تن
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۷
ای شاه بترس از آنکه پرسند از تو
جایی که تو دانی که نترسند از تو
خرسند نه ای به پادشاهی ز خدای
پس چون باشم به بند خرسند از تو
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۳
مرهم گفتم تو با دل ریش همی
تا بندیشم من از بدانیش همی
نعمت شودم زمان زمان بیش همی
یادم ناید ز نعمت خویش همی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۶
با هر تاری ساخته چون پود شوی
با جمله همه زیان بی سود شوی
در دیده عهد دوست چون دود شوی
زینگونه به کام دشمنان زود شوی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۴
گر چه کندت مساعدت روز بهی
آخر ز قضا به هیچ حیلت نرهی
تا هست بده چه فایده زآنکه نهی
دشمن ببرد خاک خورد گر ندهی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۴
مسعود چو دربند گرفتار شدی
از فعل زمانه بر سر کار شدی
از مستی عز و ناز هشیار شدی
در جمله ز خواب دیر بیدار شدی
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۷
این چرخ بسی بدل کند نوها را
بدخوست از آن بدل کند خوها را
هم زشت کند به طبع نیکوها را
هم ضعف دهد به قهر نیروها را
سیف فرغانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
ای من همه بد کرده و دیده ز تو نیک
بد گفته همه عمر و شنیده زتو نیک
حد بدی و غایت نیکی اینست
کز من بتوبد بمن رسیده زتونیک