عبارات مورد جستجو در ۶۲۵۴ گوهر پیدا شد:
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶
ندیده تنبل اوی و بدیده مندل اوی
دگر نماید ودیگر بود به سان سراب
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۸
لاد را بر بنای محکم نه
که نگهدار لاد بنیادست
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۱
چرخ چنینست و بدین ره رود
لیک ز هر نیک و ز هر بد نوند
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۶
برو، ز تجربهٔ روزگار بهره بگیر
که بهر دفع حوادث ترا به کار آید
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۱۸
تلخی و شیرینیش آمیخته است
کس نخورد نوش و شکر با پیون
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۲۸
چرا عمر کرکس دو صد سال؟ ویحک!
نماند فزون تر ز سالی پرستو؟
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴۴
بتگک ازان گزیده‌ام این کازه
کم عیش نیک و دخل بی اندازه
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۷۰
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۸
کشتیی بر آب و کشتیبانش باد
رفتن اندر وادیی یکسان نهاد
نه خله باید، نه باد انگیختن
نه ز کشتی بیم و نه ز آویختن
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۴۲
گر بزان شهر با من تاختند
من ندانستم چه تنبل ساختند؟
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۵۲
آشکوخد بر زمین هموارتر
هم چنان چون بر زمین دشوارتر
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۶۶
چون فراز آید بدو آغاز مرگ
دیدنش بیگار گرداند مجرگ
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۸۴
کاش آن گوید که باشد بیش نه
بر یکی بر چند بفزاید فره
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۰۴
چون یکی جبغبوت پستان‌بند اوی
شیر دوشی زو به روزی دو سبوی
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب
پاره ۳۹
جوان بودم و پنبه فخمیدمی
چو فخمیده شد دانه برچیدمی
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۱
تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگار گون همه لب کشت
هر یکی کاردی ز خوان برداشت
تا پزند از سمو طعامک چاشت
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۴
اشتر گرسنه کسیمه برد
کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد
رودکی : ابیات به جا مانده از مثنوی بحر خفیف
پاره ۱۳
خویشتن پاک دار و بی‌پرخاش
هیچ کس را مباش عاشق غاش
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ
گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا
مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب
فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا
کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی
نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا
نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن
چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا
هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش
نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا
توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق
چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا
بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم
کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا
سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ
که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا
شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۸ - در راه زندگانی
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین، کاروان گم کرده را مانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم به زهر آلود، شهد شادمانی را
سخن با من نمی گویی الا ای همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه ی بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را