عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۱۵
چیزی که ورای دانش و تمییز است
چون هر چیزش مدان که چیزی نیز است
بودیست که بودها در او نابود است
چیزی است که چیزها در او ناچیز است
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۱۶
آن کی آید در اسم، شب خوش بادت!
نه جان بود و نه جسم، شب خوش بادت!
جز هستی و نیستی نمیدانی تو
وان نیست ازین دو قسم، شب خوش بادت!
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۱۷
آن بحر که هر لحظه دگرگون آید
از پرده کجا تمام بیرون آید
یک قطره از آن بحر که ما میگوییم
از هژده هزار عالم افزون آید
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۱۸
غوّاص در اوّل قدم از فرق کند
تا در دریا سلوک چون برق کند
دریا چو نهاد روی در باطنِ مرد
با چشم زنی هر دو جهان غرق کند
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۱۹
جایی که درو نه شیب ونه بالا بود
نه جسم و جهت نه جنبشِ اجزا بود
هر چیز که جُست مردِ جوینده بسی
چون آنجا شد همه تمام آنجا بود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۰
آن بحر که دم به دم فزون میجوشد
وز حسرت او هزار خون میجوشد
گویی که به نوعی دگر و شکل دگر
هر لحظه ز هر ذرّه برون میجوشد
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۱
بحری که در او دو کون ناپیدا بود
او بود و جز او نمایش سودا بود
آن قطره که در جستن آن دریا بود
چون آنجا شد خود همه عمر آنجا بود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۲
هر دل که درین دایرهٔ بی سر و پاست
در دریاست او ولیک در وی دریاست
هر لحظه هزار موج خیزد زین بحر
کار آن دارد که بحر بنشیند راست
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۳
هر جان که به بحر رهنمون اندوزد
بیرون رود از خویش درون اندوزد
یک ذرّه شود دو کون در دیدهٔ او
وان ذرّه ز ذرّگی برون اندوزد
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۴
تا نفس پرستی تو را غم بیش است
ور دل داری ملک تو هر دم بیش است
چه جای دو عالم است کانجا که دل است
هر ذرّه ز صد هزار عالم بیش است
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۵
هر دل که به بحرِ بینشانی افتاد
در روغنِ مغزِ زندگانی افتاد
زان کون که جای غایبان بود گذشت
در عینِ حضورِ جاودانی افتاد
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۹
صد قطره که یک آب نماید جمله
چون روی به اصحاب نماید جمله
هر بیداری که در همه عالم هست
در پرتو او خواب نماید جمله
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۰
گه جان، دل خویش، غرق خون مانده دید
گه سرگردان و سرنگون مانده دید
در دریایی که خویش گم باید کرد
چندان که درون رفت برون مانده دید
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۱
آن بحر که موجش گهر انداز آید
در سینهٔ عاشقان به صد ناز آید
یک بار درآمد و مرا بیخود کرد
این بار گمم کند اگر باز آید
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۲
چندان که تو این بحر گهر خواهی دید
بر دیده و دیده دیده ور خواهی دید
بحری است که هر باطن هر قطره از او
آرامگهِ کسی دگر خواهی دید
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۳
هر جان که به بحر رهنمون آید زود
بیرون رود از خویش و درون آید زود
یک ذرّه شود دو کون در دید‌هٔ او
و آن ذرّه ز ذرّگی برون آید زود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۴
معنی چو ز کل به جزو بیرون آید
هر جزوی از آن جزو دگرگون آید
تا کی گویی: «جزو ز کل آید»
«چون» نتوان گفت، از آن که بیچون آید
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۵
آن نور که بیرون و درون میتابد
چون است چه دانی تو که چون میتابد
گویی تو ز زیر صد هزاران پرده
چیزی به یگانگی برون میتابد
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۶
این عین مکان همان مکان است که بود
وین عین زمان همان زمان است که بود
صد جامه اگر به ذرهای در پوشند
انگشت بر او نه که همان است که بود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۳۷
سریست برون زین همه اسرار که هست
نوریست جدا زین همه انوار که هست
خرسند مشو به هیچ کاری و بدانک
کاریست ورای این همه کار که هست