عبارات مورد جستجو در ۳۰۰ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۳
من نیز چو تو عاقل و هشیار بدم
بر جملهٔ عاشقان به انکار بدم
دیوانه و مست و لاابالی گشتم
گوئیکه همه عمر در این کار بدم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۰
از عمر که پربار شود هردم من
وز خویش که بیزار شود هردم من
این گلشن رنگین که جهان عاشق اوست
گلزار که پرخار شود هردم من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۹
آن روز که دیوانه سر و سودائی
در سلسلهٔ دولتیان می‌آئی
امروز از آن سلسله زان محرومی
کامروز تو عاقلی و کارافزائی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۷
این شاخ شکوفه بارگیرد روزی
وین باز طلب شکار گیرد روزی
می‌آید و میرود خیالش بر تو
تا چند رود قرار گیرد روزی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵۹
من پیر فنا بدم جوانم کردی
من مرده بدم ز زندگانم کردی
می‌ترسیدم که گم شوم در ره تو
اکنون نشوم گم که نشانم کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶۵
من ذره بدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی
سرمستک و دستک زن خویشم کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۸۸
هم‌دست همه دست زنانم کردی
دو گوش کشان همچو کمانم کردی
خائیه بهر دهان چو نانم کردی
فی‌الجمله چنان شد که چنانم کردی
سعدی : مفردات
بیت ۳۴
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۳۳
دل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم
مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۴
مسلمان می‌شمردم خویش را، چون شد دلم روشن
ز زیر خرقه‌ام چون شمع صد زنّار پیدا شد
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۹۸۵
ز انقلاب جهان بی‌بران نمی‌لرزند
که هر چه میوه ندارد نمی‌فشانندش
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۱۱۳
من که بودم گردباد این بیابان، عاقبت
چون ره خوابیده بار خاطر صحرا شدم
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۸
غم ز محنت‌خانهٔ من شاد می‌آید برون
سیل از ویرانه‌ام آباد می‌آید برون
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۳
زین بحر که در سینهٔ ما پیدا گشت
از پرتو آن چشم جهان بینا گشت
آن قطره –کزین پیش دلش میگفتی
امروز به خون غرقه شد و دریا گشت
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۱۸
در عشق دل من چو پریشانی گشت
در پای آمد بیسر و سامانی گشت
هرچند برونِ پرده حیرانی بود
چون رفت درونِ پرده سلطانی گشت
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۱۹
عمری به طلب در همه راهی گشتیم
با شخصِ چو کوه، همچو کاهی گشتیم
از خانه برون رفته گدایی بودیم
با خانه شدیم و پادشاهی گشتیم
عطار نیشابوری : باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان
شمارهٔ ۶
ماهی که چو مهر عالم آرای افتاد
تا هر کس را به مهر او رای افتاد
دی میشد و میکشید موی اندر پای
و امروز چو موی گشت و از پای افتاد
عطار نیشابوری : باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن
شمارهٔ ۳۸
گاه از مویی مشوشت باید شد
گه نیز به هیچ دل خوشت باید شد
در عشق گر آتشی همه یخ گردی
ور یخ باشی چو آتشت باید شد
عطار نیشابوری : باب بیست و هشتم: در امیدواری نمودن
شمارهٔ ۲
تا دولت برگشته چه خواهد کردن
وین چاک دگر گشته چه خواهد کردن
وین قطرهٔ خون که زیر صد اندوه است
یعنی دل سرگشته چه خواهد کردن
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۳
دیرست که سودای تو در سر دارم
وز عشق دلی خون شده در بر دارم
در راه تو یک مذهب و یک شیوه نیم
هر لحظه، به نو، مذهب دیگر دارم