عبارات مورد جستجو در ۲۳۹۴ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۷۴
سر ما گرم ز زور می بی غش گردد
آسیای پر پروانه به آتش گردد
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۹۲
مدار خویش بزرگی که بر شراب نهاد
بنای دولت خود را به روی آب نهاد
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۹۳
خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد
که بستگیش فزاید گره چو تر گردد
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۰۶
نخلی که سرکشی نکند پایمال باد!
خون گل پیاده به گلچین حلال باد!
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۱۲
حسن تو زیردست خط مشکبار شد
این مور رفته رفته سلیمان شکار شد
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۱۶
تیشه من چون زند دامان جرائت بر کمر
هر رگ سنگی شود انگشت زنهار دگر
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۱۷
گر باغبان زکات زر گل برون کند
باد خزان طراوت گلشن فزون کند
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۳۴
کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟
یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۶۵
حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش
گل ز شبنم می نهد آینه بر زانوی خویش
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۷۰
قلم ماری است کز رشوت بود افسون گیرایش
به این افسون توان رست از گزند روح فرسایش
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۲۵
ماهی که عرض می دهد از فلس، مال خویش
محضر کند درست به خون حلال خویش
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۳۶
هر که از لاغری انگشت نما شد چو هلال
چون مه بدر رسد زود به معراج کمال
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۵۳
مرا که هست میسر سبو به دوش کشم
چرا کباده خمیازه تا به گوش کشم؟
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۶۹
ز تن عضوی بود دلهای خودکام
که رنگ برگ دارد میوه خام
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۷۵
شد چو سوزن خشک، خار از قرب گل پیراهنان
رنج باریک آورد آمیزش سیمین تنان
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۷۸
می کند آتش زبان دفع گزند خویشتن
مصرع برجسته خود باشد سپند خویشتن
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۵
چشم خود را داده بود از آب حیوان خضر آب
تا غرور آیینه را از دست اسکندر گرفت
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۶
چاک در پیرهن یوسف عقل افکندن
چشمه کاری است که در دست زلیخای دل است
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۲۵
کاکل چه گنه دارد، دستش ز قفا واکن
هر فتنه که می بینم در زیر سرزلف است
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۰
سهل باشد بند کردن ناخنی در بیستون
پیش برق تیشه من کوه میدان می دهد