عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۶۸
افسرده شد از دم دهانم دم چشم
بر ناخن من گیا دمید از نم چشم
چشمم ز پی دیدن روی تو بود
بی روی تو گر چشم نباشد کم چشم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۵
ای گشته فراق تو غم‌افزای دلم
امید وصال تو تماشای دلم
آگاه نه‌ای بتا که بندی محکم
دست ستمت نهاده بر پای دلم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۸
بی وصل تو زندگانی ای مه چه کنم؟
بی دیدارت عیش مرفه چه کنم؟
گفتی که به وصل هم دلت شاد کنم
گر این نکنی نعوذبالله چه کنم؟
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۰
دارد پشتم ز وعدهٔ خام تو خم
بارد چشمم ز بردن نام تو نم
تا کرد قضا حدیثم از کام تو کم
هرگز نروم به گام در دام تو دم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۴
فتحی که به آمدنت منصور شوم
عمری که ز رفتن تو رنجور شوم
ماهی که ز دیدن تو پر نور شوم
جانی که نخواهم که ز تو دور شوم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۵
در وصل شب و روز شمردیم بهم
در هجر بسی راه سپردیم بهم
تقدیر به یکساعت برداد به باد
رنجی که به روزگار بردیم بهم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۶
مجرم رخ تو که ما بدو آساییم
ما با رخ و با خرام تو برناییم
ما جرم ترا چو روی تو آراییم
خود جرم تو کرده‌ای که مجرم ماییم
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۸
با من شب و روز گرم بودی به سخن
تا چون زر شد کار تو ای سیمین‌تن
برگشتی از دوست تو همچون دشمن
بدعهد نکوروی ندیدم چو تو من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۱۹
ای چون گل نوشکفته برطرف چمن
گلبوی شود ز نام تو کام و دهن
گر گل بر خار باشد ای سیمین تن
چون گل بر تست خار بر دیدهٔ من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۲۲
گر کرده بدی تو آزمون دل من
دل بسته نداری تو بدون دل من
گر آگاهی از اندرون دل من
زینگونه نکوشی تو به خون دل من
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳۷
ای قامت سرو گشته کوتاه به تو
در شب مرو ای شده خجل ماه به تو
گر رنج رسد مباد ناگاه به تو
آن رنج رسد به من پس آنگاه به تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۰
جز گرد دلم گشت نداند غم تو
در بلعجبی هم به تو ماند غم تو
هر چند بر آتشم نشاند غم تو
غمناک شوم گرم نماند غم تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۲
ای بی تو دلیل اشهب و ادهم تو
اقبال فرو شد که برآمد دم تو
دیوانه شدست عقل در ماتم تو
جان چیست که خون نگرید اندر غم تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۵
ای زلف و رخ تو مایهٔ پیشهٔ تو
وی مطلع مه کنارهٔ ریشهٔ تو
وی کشته هزار شیر در بیشهٔ تو
تو بی‌خبر و جهان در اندیشهٔ تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۷
دل کیست که گوهری فشاند بی تو
یا تن که بود که ملک راند بی تو
حقا که خرد راه نداند بی تو
جان زهره ندارد که بماند بی تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۴۸
چون آتش تیز بی‌قرارم بی تو
چون خاک ز خود خبر ندارم بی تو
بر آب همی قدم گذارم بی تو
از باد بپرس تا چه دارم بی تو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۱
باز آن پسر چه زنخ خوش زن کو
آن کودک زن فریب مردافکن کو
گیرم دل مرده ریگم او برد و برفت
آن صبر که بازماند آن از من کو
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۵۳
گفتی گله کرده‌ای ز من با که و مه
بهتان چنین بر من بیچاره منه
از تو به کسی گله نکردم بالله
گفتم که اگر نکوترم داری به
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۶۵
هر چند به دلبری کنون آمده‌ای
در بردن دل تو ذوفنون آمده‌ای
آلوده همه جامه به خون آمده‌ای
گویی که ز چشم من برون آمده‌ای
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۸۲
در پیش خودم همی کنی آنجابی
پس در عقبم همی زنی پرتابی
جاوید شبی بیاید و مهتابی
تا با تو غم تو گویم از هر بابی