عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳
هرچند خرد جلوه دهد سامان را
از جهل نجات کی دهد نادان را؟
نتوان به نعیم خلد باز آوردن
از رغبتِ جو، طبیعت حیوان را
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴
عالم که اله آفریده‌ست آن را
بد گفتن آن، رخنه کند ایمان را
نشناختگان نیک نمی‌بینندش
بد ممکن نیست دیده عرفان را
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
باید به مدارا طلبید آن مه را
سرعت نبود هنر دل آگه را
زنهار چو انگشت به هنگام شمار
افتان خیزان به سر رسان این ره را
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
کی قدر شود بلند هر کوته را؟
در خور نبود شهی، گدای شه را
خورشیدی عشق گو مجو ماه دگر
آخر نه بس است ماه‌بودن مه را؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
بگذار چو آه، آسمان‌پویی را
چون اشک مکن پیشه زمین‌شویی را
بیرون مرو از طریق مردان خدا
آموز ز حق‌یافته، دلجویی را
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
هرگز نکشد مد طمع، خامه ما
از حرف قناعت است پر نامه ما
انصاف نگر که پا به دامن داریم
با آن که به زانو نرسد جامه ما
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲
قدرت نشود بلند از علم کتاب
از عشق و خرد جوی مدد در همه باب
عشق و خردت برآورند از پستی
بی دلو و رسن ز چاه برناید آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
تا کرد قضا بنای این دیر خراب
تاخیر به کار راستان آمده باب
گر راست روی، مکن به مقصود شتاب
زیرا که رسد پای چپ اول به رکاب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
ای تشنه فیض تو چه دریا چه سراب
امید به توست خلق را در همه باب
در دنیا، بس که مهربان همه‌ای
هر طایفه‌ات می‌کند از خویش حساب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
در فقر، ریاضت است باب از همه باب
پروردن تن عیب بود از خور و خواب
این نغمه خوشت باد اگر داری تاب
کز ضعف، رگ از پوست برآید چو رباب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
هرکس که کند از تو تمنای گلاب
بر چهره خود آب زند جای گلاب
پیداست که ظرف شیشه‌ای چند بود
این چشمه آب است، نه مینای گلاب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵
مطلب چو بزرگ شد، به بازی مطلب
بی سعی نیاز، بی‌نیازی مطلب
تا مرد به پاست، مجلس‌آرای بود
از شمع فتاده سرفرازی مطلب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
آن کز هنرش بلند گردد درجات
نقدی به کفش نیست به جز نقد حیات
مانند چنار گر کشد سر به فلک
جز دست تهی چه حاصل از جوهر ذات
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
آن را که قبول، دور اندازد رخت
نابود شود کمالش از پستی بخت
هر میوه که آن پخته شد و چیده نشد
ناچار فتد ز شاخ در پای درخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
فریاد از آن که عز و ذل را نشناخت
در میکده بود و ذوق مل را نشناخت
عاشق که نبرد پی به معشوق ازل
بلبل گردید، لیک گل را نشناخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸
بی محنت شب‌گیر و غم ایوارت
زین راه به منزل که رساند بارت؟
تن‌پروری‌ات میخ زده بر دامن
در پیش کشیده کاهلی دیوارت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
خاموشی اهل حال از کردارست
بودن در کار و وا نگفتن کارست
واعظ که مدام سرخوش از گفتارست
دخلش کم و خرج معرفت بسیار است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
ای آن که ز هر تعلفت انکارست
انکار تو از نهایت پندارست
چون سرو به حال خویش پرداز و ببین
آزادگی‌ات را چه گره در کار است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
هرچند کمال آدمی بسیارست
فیض از دگری خواستنش در کار است
بی شمع و چراغ، خانه روشنگر
تاریک بود، چه شد که روشنکارست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
طبع شررانگیز به شر مجبورست
بدطینت اگر بدی کند معذورست
کی نفس بد از شکستگی نیک شود؟
شمشیر شکسته چون شود، ساطور است