عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۸
بس مرد که از تندی خود رسوا گشت
در علم اگرچه بوعلی سینا گشت
ای عقل، مرا تند و ز منزل مگذر
ره پرخطرست، باز نتوان واگشت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۹
نتوان گهر راز به هر مثقب سفت
دوزند زبان و گوش ازین گفت و شنفت
اظهار مکن آنچه نمی‌شاید کرد
زنهار مگو آن چه نمی‌باید گفت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۱
تا کی گویی فلانی این گوهر سفت
یا بهمانی کرد چنین گفت و شنفت
گر زان که طریق بندگی می‌ورزی
رو پیشه کن آنچه خواجه عالم گفت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
ای کرده هوای معصیت پامالت
روزی که دود مرگ به استقبالت
چون دفتر اعمال تو را پیش آرند
آن روز ببین چگونه باشد حالت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۲
کرد آن که کشید طرح دنیای فراخ
از عشق و خرد، بنای این دیرین کاخ
گر شاخ نباشد، به چه افزاید اصل؟
ور اصل نباشد، ز کجا روید شاخ؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۳
گفتی که به جز حیله نباشد فن چرخ
یا رام به کس نمی‌شود توسن چرخ
خود بی‌هنری، بر آسمان طعنه مزن
بیهوده مبند گاو در خرمن چرخ
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۵
تا کار دلت به خواهش نفس افتاد
چون بوالهوس از عشق کجا آری یاد
در ضبط هوای نفس، کس چون تو مباد
تا کی چو حباب در گره بندی باد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۸
تا علم بود، پیشه کس جهل مباد
جاهل سهل است، آدمی سهل مباد
از نااهلان به خلق آزار رسد
یا رب سر و کار کس به نااهل مباد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۹
شاه آلو را به نیک و بد نتوان داد
در کشمیرش سبد سبد نتوان داد
هرچند که در عزیزی‌اش نیست سخن
صد را به یکی، یکی به صد نتوان داد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۱
گر کار به رندان قدح‌نوش افتد
در عذر گنه، دل ز ره هوش افتد
دلگرمی طاعت رود از اشک ریا
از آب فسرده، دیگ از جوش افتد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۲
آن را که دلش به شادی از راه افتد
از ناخن غم، کار به دلخواه افتد
از چاه، به قلاب برون می‌آرند
هرگاه که دلو آب در چاه افتد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۵
زرّاق کجا گرد حقیقت گردد؟
پیوسته در آرایش صورت گردد
پوشیده نگشت عیب شیاد به ریش
کی بز را دم پوشش عورت گردد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹۸
بی ظرف مباد گرد ساغر گردد
کز بدمستیش مجلس ابتر گردد
کم‌حوصله را خاک وجود از می ناب
هرچند که نم کشد، سبک‌تر گردد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۱
گردون خود را گرچه سخی پندارد
جز کام دل همچو خودی برنارد
دل سختان را ز یکدگر فتح بود
قفل آهن، کلید از آهن دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۳
آن را که فلک به دوستی بردارد
جا در همه دل، چو مهر دلبر دارد
سرور شود آن کس که گزینندش خلق
آری گل چیده، جای بر سر دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۹
بد کرد زبانم و بد بی حد کرد
خوی تو، مکافات یکی را صد کرد
گفتی سوی من مبین که بد حرف زدی
چشمم چه گنه داشت، زبانم بد کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۰
جز شرع رسول هرکه راهی سر کرد
خود را به دو کون، ناقص و ابتر کرد
از خلق جهات تو بهتری ای صوفی
گر کار چنان کنی که پیغمبر کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۶
جز مسکن خویش هر که جایی گیرد
از مهر فلک دلش صفایی گیرد
بس قطره بی‌بها که در ملک وجود
گیرد صدفش مفت و بهایی گیرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۷
هرکس دل خود وقف محبت سازد
رخت هوس از خانه برون اندازد
دهقان که نهال گل نشاند در باغ
پیرامنش از گیاه می‌پردازد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۹
چرخ آب همیشه زیر کاه اندازد
یک کار به صد حیله به راه اندازد
مهرست که عیب چرخ را پوشیده
رسواست چو کل ز سر کلاه اندازد