عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۲
بی‌برگان را به صد هنر، بی زر و جاه
گردون نشمارد گل‌شان را به گیاه
ننمودن عیب اغنیا از مال است
کجواجی شاخ را بود برگ پناه
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۴
کرد از ره راست چون رسولت آگاه
این ره مگذار و عیش کن خاطرخواه
صحرای فراخ شرع افتاده به پیش
بر راهروان تنگ چرا سازی راه؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۵
جز گفت و شنود زینت هوش مخواه
بحر گوهر، از سکوت، خس پوش مخواه
هنگامه صحبت از سخن گرم شود
بزم‌آرایی ز شمع خاموش مخواه
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۶
در دهر ز هر انجمنی خلوت به
چون مردم دیده، مرد در عزلت به
با اهل زمان، نداشتن صحبت به
از خلق جهان گرفتن عبرت به
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴۹
با مردم روزگار، کم‌جوشی به
گر هوش تو اند خلق، بیهوشی به
از هرچه نه یاد حق، فراموشی به
وز هرچه نه ذکر اوست، خاموشی به
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۰
آن کز پی عارفان دین برگشته
پیوسته چو پرگار رود سرگشته
در سینه، دلی که خالی از معرفت است
تخمی‌ست که زیر خاک ابتر گشته
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵۸
کی دل شود از هوای خود شرمنده
یا نفس ز مدعای خود شرمنده
شرمنده‌ام از خدای خود من که مباد
کافر هم، از خدای خود شرمنده
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶۴
از خلق جهان، چه نیک و بد، یک قلمه
حق در دنیا برآورد کار همه
هرچند که باشد رمه غافل ز شبان
غافل نشود شبان ز احوال رمه
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷۸
بگذار حدیث جزو و کل در مستی
آسان نتوان رفت ز پل در مستی
با عشق، ز جسم عنصری دست بدار
زیر آی ز اسب چارجل در مستی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۴
خواهی که معزز و مکرم گردی
آن کن که به راز فقر محرم گردی
سلطانی چند کوره ده را بگذار
درویشی جو که شاه عالم گردی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۸۵
بد نیز مباش اگر نه خود به گردی
چون نگذازی تن از چه فربه گردی؟
گیرم که گدای شهر نشمارندت
باری مکن آنچه خواجه ده گردی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۱
ای غم نتوان گرفت هر دم یاری
چون شعله مباش گرم با هر خاری
جز بر سر قدسی مرو ای اختر عشق
حیف است این گل بر سر هر دیواری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۳
از عالم اگر عمل نیاید باری
عبرت گیرند خلق ازو بسیاری
در سینه بی عمل، بود گوهر علم
چون آینه گرفته در دیواری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۵
در دست، ز صلح کل پشیزی داری
بی‌چیز، به خود گمان چیزی داری
با نیکان نیک و با بدان بد می‌باش
تا خلق بدانند تمیزی داری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۹۷
این ره که تو سر کرده‌ای از مغروری
مشکل که نجات بخشدت از دوری
چون شام عسل، تمام چاه است این راه
پوشیده سرش به پرده زنبوری
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰۳
تجرید گزین تا به نوایی برسی
بگسل ز تعلق که به جایی برسی
بگریز ز کوچه بند نی چون نغمه
شاید که به گوش آشنایی برسی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۱
بی شعله، چو باده خود به خود می‌جوشی
غفلت به تو داده داروی بیهوشی
لعب هوست است ز عشق دور افکنده
ماند ز سبق، طفل ز بازیگوشی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۲
یابی چو ز اهل فضل، شخصی عاصی
نیکو نبود به فضل بی‌اخلاصی
خود گو که زیان به اصل گوهر چه رسد
گر بدگهری پیشه کند غواصی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱۹
گر بتوانی، به نفس خود کن جدلی
سلطانی راست فقر، نعم‌البدلی
زین هستی موهوم خرابی، ور نه
ویرانه نیستی ندارد خللی
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲۰
آن رند که در مثل ندارد بدلی
دی گفت برای اهل عرفان مثلی
جز بندگی از خداشناسان نسزد
از علم چه سود اگر نباشد عملی