عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۲۳
در عشق تو معرفت خطا دانستیم
چه عشق و چه معرفت کرا دانستیم
یک یافتنی از او به فریاد دو کون
این هست از آن نیست که ما دانستیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶۹
قد صبحنا اللله به عیش و مدام
قد عیدنا العید و مام صیام
املا قدحا وهات یا خیر غلام
کی یسکرنا ثم علی‌الدهر سلام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹۸
گنجینهٔ اسرار الهی مائیم
بحر گهر نامتناهی مائیم
بگرفته ز ماه تا به ماهی مائیم
بنشسته به تخت پادشاهی مائیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۲۶
مصنوع حقیم و صید صانع باشیم
جانرا ز مراد جان چه مانع باشیم
صد بره برای بندگان قربان کرد
ما چند به آب گرم قانع باشیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳۰
من بندهٔ قرآنم اگر جان دارم
من خاک در محمد مختارم
گر نقل کند جز این کس از گفتارم
بیزارم از او وز این سخن بیزارم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۷
می‌پنداری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم
یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۶۴
هر گه که دل از خلق جدا می‌بینم
احوال وجود با نوا می‌بینم
وان لحظه که بیخود نفسی بنشینم
عالم همه سر به سر ترا می‌بینم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۵
احرام درش گیرد لافرمان کن
واندر عرفات نیستی جولان کن
خواهی که ترا کعبه کند استقبال
مائی و منی را به منی قربان کن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۲
امروز مراست روز میدان منشین
میتاز چو گوی پیش چوگان منشین
مردی بنمای و همچو حیران منشین
امروز قیامت است ای جان منشین
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶۴
در حضرت توحید پس و پیش مدان
از خویش مدان خالی و از خویش مدان
تو کج نظری هرچه درآری به نظر
هیچ است همه ز آتشی بیش مدان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۶۵
در دیدهٔ ما نگر جمال حق بین
کاین عین حقیقت است و انوار یقین
حق نیز جمال خویش در ما بیند
وین فاش مکن که خونت ریزد به زمین
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۷۱
دل گرسنهٔ عید تو شد چون رمضان
وز عید تو شد شاد و همایون رمضان
وانگه عمل کمان به مو وابسته است
گر مو شود اندیشه نگنجد به میان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۸۵
شاخ گل تر بر سر عنبر میزن
وز تیغ مسلمان سر کافر میزن
چون نای توان بگوش من درمیدم
چون دف توام بروی من بر میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۴
عید آمد و عیدانه جمال سلطان
عیدانه که دیده است چنین در دو جهان
عید این بود و هزار عید ای دل و جان
کان گنج جهان برآمد از کنج نهان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۹۸
گر شادم و گر عراق و گر لورستان
روشن شده زانچهرهٔ چون نورستان
با منکر و با نکیر همدستی کن
تا دست زنان رقص کند گورستان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۲۳
هم خانه از آن اوست و هم جامه و نان
هم جسم از آن اوست همه دیده و جان
وان چیز دگر که نیست گفتن امکان
زیرا که زمان باید و اخوان و مکان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۹۸
ای کان العباد ما اهواه
ما یذکرنا فکیف ما ینساه
قدر ان به القلوب والافواه
قد احسن لا اله الا الله
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۰۹
ای روز الست ملک و دولت رانده
وی بنده ترا چو قل هو الله خوانده
چون روشنی روز در آی از در من
بین گردن من بسوی در کژ مانده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۲
ای میر ملیحان و مهان شیی الله
وی راحت و آرامش جان شیی الله
ای آنکه بهر صبح به پیش رخ تو
میگوید خورشید جهان شیی الله
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۴
بازچیهٔ قدرت خدائیم همه
او راست توانگری گدائیم همه
بر یکدگر این زیادتی جستن چیست
آخر ز در یکی سرائیم همه