عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۱۹
تو آبی و ما جمله گیاهیم همه
تو شاهی و ما جمله گدائیم همه
گوینده توئی و ما صدائیم همه
جوینده توئی چرا نیائیم همه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۲
مانندهٔ زنبیل بگیر این روزه
تا روزه کند ترا به حق دریوزه
آب حیوان خنک کند دلسوزه
این روزه چو کوزه است مشکن کوزه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۶
میدان فراخ و مرد میدانی نه
احوال جهان چنانکه میدانی نه
ظاهرهاشان به اولیا ماند لیک
در باطنشان بوی مسلمانی نه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۴۸
هین نوبت صبر آمد و ماه روزه
روزی دو مگو ز کاسه و از کوزه
بر خوان فلک گردد پی دریوزه
تا پنبهٔ جان باز رهد از غوزه
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵۱
یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش
من آن توام مرا به من باز مده
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶۷
از آب و گلی نیست بنای چو توئی
یارب که چه هاست از برای چو توئی
گر نعره زنانی تو برای چو ویی
لبیک کنانست برای چو توئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۹۵
ای آنکه ز حال بندگان میدانی
چشمی و چراغ در شب ظلمانی
باز دل ما را که تو میپرانی
آخر تو ندانی که تواش میخوانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۹۷
ای آنکه صلیب دار و هم ترسائی
پیوسته به زلف عنبر ترسائی
لب بر لب من به بوسه کمتر سائی
آئی بر من و لیک با ترس آئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۱۴
ای پیر اگر تو روی با حق داری
یا همچو صلاح دست مطلق داری
اینک رسن دراز و اینک سر دار
بسم الله اگر سر انا الحق داری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۰
ای خواجه گنه مکن که بدنام شوی
گر خاص توئی گنه کنی عام شوی
بر رهگذرت دام نهاده است ابلیس
بدکار مباش زانکه در دام شوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۳
ای دام هزار فتنه و طراری
یارب تو چه فتنه‌ها که در سر داری
ای آب حیات اگر جهان سنگ شود
والله که چون آسیاش در چرخ آری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۲۹
ای دل تو دمی مطیع سبحان نشدی
وز کار بدت هیچ پشیمان نشدی
صوفی و فقیه و زاهد و دانشمند
این جمله شدی ولی مسلمان نشدی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۵۶
ای موسی ما به طور سینا رفتی
وز ظاهر ما و باطن ما رفتی
تو سرد نگشته‌ای از آن گرمیها
چون سرد شوی که سوی گرما رفتی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۹۶
بد می‌کنی و نیک طمع می‌داری
هم بد باشد سزای بدکرداری
با اینکه خداوند کریم و است و رحیم
گندم ندهد بار چو جو می‌کاری
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳۸
چون کار مسافران دینم کردی
حمال امانت یقینم کردی
گفتم که ضعیفم و گرانست این بار
زورم دادی و آهنینم کردی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶۰
در روزه چو از طبع دمی پاک شوی
اندر پی پاکان تو بر افلاک شوی
از سوزش روزه نور گردی چون شمع
وز ظلمت لقمه لقمهٔ خاک شوی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶۶
در عشق موافقت بود چون جانی
در مذهب هر ظریف معنی دانی
از سی و دو دندان چو یکی گشت دراز
بی‌دندان شد از چنان دندانی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۷۵
دل کیست همه کار و گیائیش توئی
نیک و بد و کفر و پارسائیش توئی
گفتم که برو مرا همین خواهی گفت
سرگشته من از توام مرا می‌گوئی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱۴
گر تو نکنی سلام ما را در پی
چون جمله نشاطی و سلامی چون می
چوپان جهانی و امان جانها
دفع گرگی گر نکنی هی هی هی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۳۰
گرنه کشش یار مرا یار بدی
با شاه و گدا مرا کجا کاربدی
گرنه کرم قدیم بسیار بدی
کی یوسف جان میان بازار بدی