عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۸۹
آن آب کزو بود دلم را شادی
د رچشم خودش هیچ محل ننهادی
و آتش که ازوست بر دلم بیدادی
بر منصب دست راست جایش دادی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۹۰
پیوسته کنی تو از غم من شادی
چندانکه من از بندگیت آزادی
پس تو هم گله کنی و من آزادی
شاگرد که ای بتابد ین استادی؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۹۱
گر دوش بتم تالۀ من بشنودی
با سنگ دلی بر دل من بخشودی
وانچ از غم او کشید این سوخته دل
گر خود شب دوشینه بدی بس بودی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۹۴
گر بردارم بی تو سر از بیناری
در پا آیم چو عبهر از بیماری
بیمار پرست چشم بینار توام
بیمار پرستی بتر از بیناری
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۹۵
زلف تو که دید آن بصورت ماری
گرد شکر تو مور خط بسیاری
در زیر کلاه حلقه شد تا باری
از وی نرسد بهیچ مور آزاری
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۹۷
زلفی که بدوست هر دلی را کاری
در زیر کلاه کرد پنهان ، آری
زان می ترسد که زلف هندو شکلش
برحقۀ لعل او زند یکباری
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۹۸
زلفی که چو روز من سیه می داری
بر پای دلم بی گه و گه می داری
دانی که دل من دل شیران دارد
ز آتش بدو زنجیر نگه می داری
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۹۹
گر باز آیی دلم بمن باز آری
هوشم بدل و روان بتن باز آری
جانی که ز تن برفت اگر رای کنی
ازنیمه رهش بیک سخن بازآری
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰۱
هر لحظه به دیگر نظرم می نگری
من راست تر و تو کژترم می نگری
گفتی که دورویی، این غلط از من نیست
لکن تو بچشم دیگرم می نگری
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰۳
چشمت بکر شمه از سر طنازی
دی گفت شبی بوصل من پردازی
گویی که درین چه دیده باشد چشمت
جز آنکه همی کند بمردم بازی؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰۴
ای کرده رخت بماه و اختر بازی
وی عادت من در ره تو سر بازی
در چنبر باد زلفکان تو چنانک
زنگی بچگان کنند چنبر بازی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۰۹
هیچ افتدت ای جان که مرا برخیزی
یک ساعتی از راه جفا بر خیزی
با من بمراد دل دمی بنشینی
یک ره ز سر گذشته ها برخیزی؟
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۴
با دل گفتم تو باری آخر نیکی
از من دوری به یار من نزدیکی
دل گفت که با دهان و زلفش عمریست
تا می سازم بتنگی و تاریکی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۶
ای گشته فراخ از دهنت دلتنگی
وی روز مرا با شب تو یک رنگی
چون اب سرین تو چرا لرزانست؟
من کوه ندیده ام بدین بی سنگی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۷
آن دل که بدی سغبۀ هر دلگسلی
زلف تو ببرد آن چنان مستحلی
با آن همه آوازۀ دلداری او
زلف تو هم آزموده بهتر بدلی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۸
ای خام که عادتت بود سنگدلی
بس خوب و نکویی ، زچه آبی؟ چه گلی؟
نرمی نکنی به بندۀ خود روزی
ترسم که دعایی کنم از تنگ دلی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۱۹
چون نیست حدیث وصلت از زر خالی
هم نرم کنم ترا بچیزی مالی
زر را بفرستم که خود او چون حلقه
گوشت گیرد پیش من آرد حالی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۲۹
یار آمد دوش و کردمش مهمانی
هر چش گفتم نکرد نافرمانی
می خورد و بخفت مست و در دربستم
وانگه با او چه کرده باشم دانی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۳۱
بی آنکه بآمدن قدم رنجانی
هر روز مرا بوعده یی بنشانی
صد عذر نکو نیامدن را دانی
یک حیله برای آمدن نتوانی
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۸۳۲
گه می خوانی مرا و گه می رانی
عاجز کردی مرا ز سرگردانی
چون می نبری مرا چرا می خوانی ؟
کز پای من آمدن نیاید دانی