عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۹
آن قوم که دل‌بسته صورت باشند
از معنی عرفان خدا ...اشند
دارند سری به صورت بی‌معنی
گویی که شبیه خامه نقاشند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۴
هرکس که سخن ز قدر و مقدار کند
کی حالت خود تواند اظهار کند
خواهی هنرت عیان شود، پستی جو
شمشیر فرود آید و کار کند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۵
پیوسته فلک تهیه نیش کند
تا سینه ارباب هنر ریش کند
این است مدار، عیب گلبن نکنند
گر تربیت خار ز گل بیش کند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
آن قوم که بر خوان سخاوت نمکند
در زیر فلک نی‌اند، گویا ملکند
همت که بود پیشه مردان، مطلب
از طایفه‌ای که زیر دست فلکند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۷
با نام هنر به دهر، کس سر نکند
از مشعل مه، چراغ کس بر نکند
یابند چه بهره از کمال، اهل کمال؟
شادابی گوهر، لب کس تر نکند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۸
جاهل را چرخ، بخت روشن نکند
بی ترک غضب، مرد معین نکند
آری آری، نه سر شود نی سرور
تا خامه وداع رگ گردن نکند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
آن قوم که با عشق نه از یک جایند
مستغرق عشقند و هوس‌پیمایند
ماهی و نهنگ عین دریا نشوند
هرچند تمام عمر در دریایند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۳
ای آن که کنی سعی در اثبات وجود
این راه، به پای عقل نتوان پیمود
هر چیز که درنگنجد آنت به خیال
آن است خدای و مابقی گفت و شنود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۴
در معرفت آن که عشق بر عقل افزود
در راه طلب نگشت سعیش نابود
بی مغز نمی‌کند خرد نشو و نما
از کاشتن دانه بی مغز چه سود؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۵
گر معرفت الله نباشد مقصود
زین انس مجازی تن و روح چه سود؟
جان نور حق است و چون به حق وا گردید
تن باز همان قبضه خاک است که بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۷
خواهم عدمی که پیش از این داشت وجود
کاین هستی پوچ را در او راه نبود
ور نه عدمی که بعد ازین خواهد بود
مستوجب صد هزار گفت است و شنود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۸
آن را که دل از دو کون آزاد بود
کی طبع به وصل این و آن شاد بود
بحر از گهر و حباب دارد دو گره
در یک گره آب و در یکی باد بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۹
فرزانه به قید شهر و کو بند بود
پیوسته اسیر زن و فرزند بود
مجنون داند به است صحرا از شهر
دیوانه به کار خود خردمند بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۰
از نور رخت، سها چو خورشید بود
آن کش تو نه ای امید، نومید بود
تو عین بقا و دیگران محض فنا
هرکی به تو زنده گشت، جاوید بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۷
هرچیز که آن وسیله کام بود
پیش دل کام‌جو دلارام بود
صیادان را عزیز چون چشم و دل است
هر حلقه و عقده‌ای که در دام بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۹
مردم که ز مردمی نشانش نبود
اینش نپسندند چو آنش نبود
انسان نبود آنچه به انسان ماند
ماهی چو زبان است و زبانش نبود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۰
آن کز طرف خدا موفق نبود
از معرفتش امید، مطلق نبود
زین قوم مکن دعوی عرفان باور
کس عارف ذات حق به جز حق نبود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۱
ای بوده در آنچه بوده و هست و بوَد
معبود بر آن چه بوده و هست و بود
هر موجودی که هست فانی گردد
هستی تو هر آن چه بوده و هست و بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۳
آن کش نظر بلند و برجسته بود
چون عشق، ز بند دو جهان رسته بود
کوچک‌خردان زیر فلک در قیدند
کودک در مهد، دست و پا بسته بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۵
درویش، غنی‌ست گرچه بی‌توشه بود
پیرایه کدخدای ده، خوشه بود
هرکس نگرفت گوشه‌ای، زو چه حساب؟
باطل بود آن فرد که بی‌گوشه بود