عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
ایدوست سر و پای فلک پیدا نیست
نیکی و بدیش هیچ پا بر جا نیست
گر با تو کند دشمنی ایدوست مرنج
کین با همه هست با تو این تنها نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۴
گر حرص زیر دست و طمع زیر پای تست
سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست
ایصاحب اجل که روی در قفای دل
رخش امل مران که اجل در قفای تست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
بگذشت حیات آنکه دلشاد بزیست
و آن نیز بخاک رفت کز باد بزیست
چون میگذرد عمر بشادی و بغم
من بنده آنک از غم آزاد بزیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
بر چشم و دلم زغم نمی نیست که نیست
بر جان ز حوادث المی نیست که نیست
خوش باش و مده فرصت شادی از دست
کز دور فلک هیچ غمی نیست که نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۳
چون تعبیه جهانیان بسیارست
احوال کسی شناختن دشوارست
جامست که اندرون صافی دارد
و آن نیز چو نیک بنگری خونخوارست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۵
در روضه توحید اگر بارت نیست
بر شاخ مراد خویشتن بارت نیست
با خود غم دل گوی مگو با کس از آنک
بیرون ز تو کس محرم اسرارت نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۶
گر دور فلک تابع فرمان تو نیست
جز صبر درینواقعه درمان تو نیست
گر ملک جهان از تو ستاند دشمن
غمگین مشو ایدوست که آن آن تو نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
سردار جهان خواجه که آئینش سخاست
بحریست کفش که موج آن جمله عطاست
من تشنه لب از ساحل آن گشتم باز
این نیز هم از طالع شوریده ماست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
نقش عیادت ار چه بصورت عبادتست
لیکن بنقطه ئی ز عبادت زیادتست
پرسیدن شکسته دلان اهل فضل را
نقصان فضل نیست کمال سعادتست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۴
گفتم نخورم باده که کاری نه نکوست
تا باز رهم ز طعنه دشمن و دوست
بشنید خرد گفت که هی چون نخوری
طاعت بود آن گنه که فرموده اوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۶
هر کو بسعادتی رسد روزی بیست
زانپس بشقاوتش بسی باید زیست
بنگر بگل تازه و زوگیر قیاس
کاندر پی یک خنده که زد چند گریست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
گر هر چه کند بنده بتقدیر خداست
گفتن که بداست کار میخواره خطاست
گیرم که برآنچه کرد مأجور نگشت
باری چو مطیع بود مأخوذ چراست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۸
در راه یقین مرد درنگی هیچست
در عالم توحید دورنگی هیچست
تو لعبتکی بیش نئی ای سره مرد
با اهل نظر شوخی و شنگی هیچست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
حاصل چه از این که صورت خواجه نکوست
چون مغز نبیندش خرد در خور پوست
گفتند رسیدی بر او گفتم نی
لاخل و لاخمر خرد هر که خور اوست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۲
می از شر و شور و عربده خالی نیست
خوشتر ز خوشیش ذوقکی حالی نیست
من بر سر این ذوقم و با جمله صفا
با کس غرضیم جاهی و مالی نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
خوش باش دمی که زندگانی باقیست
در ملک حیات کامرانی باقیست
ور نعمت این جهانیت وا برسد
غم نیست نعیم آن جهانی باقیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲
هر حادثه ئی که آمد از نرم و درشت
از ابن یمین ندید در معرکه پشت
با جمله بقدر وسع کوشید ولیک
اکنون غم طاهر بن اسحاقش کشت
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۹
گر کار تو نیکست بتدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم بتقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد قضا بتقدیر تو نیست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
راحت ز طبیعت جهان مهجورست
ره سوی مراد عاقلان بس دورست
خوشتر ز عسل مخواه و شیرینتر از او
او نیز چو بنگری قی زنبورست
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۶
جانرا بزر ارنگه توانستی داشت
قارونش بزر نگه توانستی داشت
ور تیر اجل کسی توانستی دید
خود را بسپر نگه توانستی داشت