عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۲
این گفتن بسیار تو هست از پندار
بگذر ز وجود تا شوی برخوردار
با پارسی و رباعی آنجا نرسی
تو کار بکن کار، رها کن گفتار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۳
در معرض صد سلامتی باهش باش
عاشق وش و دعوی کش و محنت کُش باش
گر جملهٔ عالم آب و آتش گیرد
آخر نه وصی آدمی، خامش باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۷۵
صرّاف سخن باش و سخن کمتر گوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
گوش تو دو دادند و زبان تو یکی
هرگه که دو بشنوی یکی بیش مگوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۱
هرگه که غمی ملازم دل شودت
یا تنگ دلی تمام مایل شودت
از حال کسی دگر نباید پرسید
تا خوش دلی تمام حاصل شودت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۵
در پختهٔ عقل بنگر از دیدهٔ دل
تا فایده چیست ای پسندیدهٔ دل
در خدمت خلق صحبت عامی چند
آن جمله بود اساس در دیدهٔ دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۷
در فکرت جان راه بیاموز ای دل
صد شمع زنور دل برافروز ای دل
غافل منشین چو شمع می سوز ای دل
کز پهلوی ما می گذرد روز ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۸۹
چون رفت ز روز عمر من آب ای دل
زین بیش مگو به لهو بشتاب ای دل
از دست برفت عمر دریاب ای دل
ور مرده نئی درآی از خواب ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۰
آنجا که صفای دل بود دایهٔ عیش
برسود بود مدام سرمایهٔ عیش
افسوس که کار خلق جایی نرسید
کز مایهٔ غم شوند همسایهٔ عیش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۳
بیچاره دلا چند کنی خودبینی
هر بد که به تو می رسد از خود بینی
پندت دهم و پند غرض می شمری
آن روز که کیفرش کشی خود بینی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۶
با یار چرا چنین صبوری ای دل
افتاده به دنبال غروری ای دل
نزدیک آمد رفتن و هستی غافل
انصاف بده زکار دوری ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۱۷
رازت چو به پیش خلق شد فاش ای دل
آگاه شد از حال تو اوباش ای دل
اومید خوشیت ناخوشی بار آرد
می ساز به ناخوشی و خوش باش ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۲۷
طالب که نه صادق است جایی نرسد
بیگانه شود به آشنایی نرسد
در یافتن وصال او سلطانی است
آن سلطانی به هر گدایی نرسد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۲۸
ای تن خواهی که احتشامت باشد
حکمی و تصرّفی تمامت باشد
زنبیل طلب بر سر جان و دل نه
دریوزه کن از درش که گامت باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۲۹
از بهر چه حل نمی کنی مشکل خود
وز بند هوس نمی رهانی دل خود
اینجا تو برای حاصلی آمده ای
ای بی حاصل باز طلب حاصل خود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۰
اندر طلب آنک نیست صادق چه کند
و آن را که دلی نیست موافق چه کند
ای پیر اگر عمر نکردی ضایع
زین طفل بیاموز که عاشق چه کند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۳
در راه طلب زاد ادب می باید
سوز سحر و نالهٔ شب می باید
دل شاهد جان سازد و جان مطرب او
آن را که درین راه طرب می باید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۸
از راحت اگر نصیب تو حرمان نیست
از آز ببُر که آز را پایان نیست
مغرور کسی بود که در عالم دون
او را به سرای آخرت ایمان نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۳۹
تا ظن نبری که خان و مان محتشمی است
یا خواسته و حکم روان محتشمی است
در درویشی اگر تو قانع باشی
حقّا و به جان تو که آن محتشمی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۰
مسپار به عشوهٔ جهان خویشتنت
مگذار که گردد دو یکی پیرهنت
دشوار مکن جمع که باشد روزی
بسیار سخنها رود اندر کفنت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۲
عالی نسبا چرا بننشینی پست
وز ملک جهان پاک نیفشانی دست
چون بود تو با بود قناعت پیوست
خواهی همه نیست گیر و خواهی همه هست