عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۳
دل کز پی آب و نان در آتش نبود
جز خاک پریشان و مشوّش نبود
پیرانه به کنجی به سکونت بنشین
کز موی سپید کودکی خوش نبود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۴
پیمانهٔ عزّت و قناعت کن پُر
تا خوار نگردی طمع از خلق ببُر
ورزانک به دریای طمع گشتی غرق
خواهی همه خاک باش و خواهی همه دُر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۶
گر راحت دل خواهی و آسایش تن
با لقمه و خرقه ای بساز و تن زن
ور اطلس روم خواهی و ماه ختن
از شرق به غرب می رو و جان می کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۷
بردارندت اگر شوی افکنده
و آزاد شوی اگر بمیری بنده
حق را خواهی بساز همچون مردان
با گوشهٔ مسجدی و دلقی ژنده
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۸
کنجی و قناعت از قباد و کی به
نزدیک تو خوار است و زملک ری به
چون نیست زرنج من وز نعمت تو راحت خلق
فقر من از احتشام تو صد پی به
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۴۹
آیا تو ز نادانی و سرگردانی
خود را و مرا به هرزه می رنجانی
آنچ آن توَست از تو نستاند کس
وآنچ آن تو نیست از کسش نستانی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۰
بر سنگ قناعت ار غباری داری
از نیک و بد جهان کناری داری
گر با همه کس بهر خلافی که رود
در کار شوی دراز کاری داری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۱
در کوی قناعت ار سپنجی داری
در هر قدم آراسته گنجی داری
وز هر چه نه بر مراد تو خواهد بود
رنجیده شوی دراز رنجی داری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۲
آن را که قناعتش صناعت باشد
هر چیز که گفت و کرد طاعت باشد
زنهار طمع مدار الّا به خدا
کاین رغبت خلق نیم ساعت باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۳
از لذّت این وجود مانع گردی
بر عین کمال خویش صانع گردی
بر جمله جهانیان شود مسکن تو
با لقمه و خرقه ای چو قانع گردی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۴
از خلق به هیچ گونه یاری مطلب
وز شاخ برهنه سایه داری مطلب
عزّت زقناعت است و خواری زطمع
با عزّت خود بساز و خواری مطلب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۶
الفقر اذا ابعدکم یدنیکم
و الفقر اذا اماتکم یُحییکم
یا اخوانی بفقرکم اوصیکم
الفقر عناً و ذلکم یکفیکُم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۵۹
درویشان را بر همه عالم پیشی است
درویشان را کمینه سودی بیشی است
این محتشمی که عاقلان می طلبند
چون در ره درویش بود درویشی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۱
در عالم فقر میر و سلطان هیچ است
در درویشی ملک سلیمان هیچ است
گر نفس تو را به این و آن بفریبد
در گوش مکن عشوهٔ آن کان هیچ است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۳
امروز بده بدان جهانی که به است
بستان سبکی را به گرانی که به است
ملکی که به یک نفس مشوّش گردد
درویشی از آن ملک ندانی که به است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۴
گفتی عالم به پای درویشان است
عالم همه از برای درویشان است
زنهار مخوان تو هر گدا را درویش
سلطان جهان گدای درویشان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۰
اندر ره فقر دیده نادیده کنند
هرچ آن نه حدیث اوست نشنیده کنند
خاک در او باش که شاهان جهان
خاک در تو چو سرمه در دیده کنند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۱
بادی که زکوی فقر گرد انگیزد
بر آتش کبر آب تواضع ریزد
حقّا که هزار تاج کسری ارزد
گردی که زپای این گدایان خیزد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۲
درویش کسی بود که در خود نگرد
خود را ز جهان نفس بیرون شمرد
دنیاش نباشد غم عقبی نخورد
آن است رونده کاین چنین ره سپرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۷۳
گر شهوت توسن تو رام تو شود
در خطّهٔ جان خطبه به نام تو شود
ور زانک تو در فقر به غایت برسی
سلطان همه جهان غلام تو شود