عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۲
ناجنسان را تو محرم راز مکن
جز خدمت محرمان تو دمساز مکن
خواهی که سخن زپرده بیرون نشود
خونابه همی خور و دهن باز مکن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۳
اسرار که سخت است سخن سست مگو
نی کم کن و آنک عقل واجُست مگو
دانستنی اش مرتبهٔ تُست بدان
ناگفتنی اش مصلحت تُست مگو
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۴
آیات کتاب حق همی خوان و مپرس
واین ناقهٔ پی بریده می ران و مپرس
خواهی که سِرَت زپرده بیرون نشود
می بین و مگو با کس و می دان و مپرس
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۷
آن را که طریق نیکبختی باید
گوش و دل و دیده هر سه را بگشاید
بردارد آنچ حال او را شاید
بگذارد آن را که به کارش ناید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۸
غافل منشین که این زمانی است عزیز
هر دم که برآید از تو جانی است عزیز
عمری که بیاید و بخواهد رفتن
ضایع مکنش که خون بهایی است عزیز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۲
با ما تو هر آنچ گویی از کین گویی
پیوسته مرا ملحد و بی دین گویی
من خود بترم از آنچ می گویی تو
انصاف بده تو را رسد کاین گویی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۴
یکباره برون نیامده از پی و پوست
دعوی سری مکن دلا کاین نه نکوست
شیخی خواهی برو مریدی می کن
کان کس که مرید شد مراد همه اوست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۵
داری سر کارزار میدان این است
پیدا کن اسرار مریدان این است
ای بی کاران ار سر و کاری دارید
کار این کار است و راه مردان این است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۶
بس خون جگر که شیخ من با من خورد
تا کرد مرا چنین که می بینی مرد
من بد بودم شیخ مرا نیکو کرد
من نیز همان کنم که او با من کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۳۸
هر شیخ که او علم ندارد در تن
او نتواند مرید را پروردن
این شیخی را علم و عمل می باید
بی علم چه لایق است شیخی کردن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۰
تا جان خودت به دست سودا ندهی
وآن را که تکلّف است ره واندهی
از دست تکلّف بستان دامن خویش
تا دامن جان به دست غوغا ندهی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۱
در دست تکلّف چو اسیری ای دل
بر طبع خودت نیست امیری ای دل
جهدی بکن از سر تکلّف برخیز
در پای تکلف به چه میری ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۲
زنهار دلا بکوش اگر باخبری
کز دست تکلّف تو مگر جان بُبَری
مادام که در بند تکلّف باشی
از عمر خود و عیش جهان بی خبری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۳
امروز درین زمانه بی یاری به
در خلق وفا نماند تنهایی به
چون رونق علم نیست جهل اولی تر
چون قیمت عقل نیست سَودایی به
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۵
گر زانک بر کس نروم روزی چند
تا کاشتهٔ خود دروم روزی چند
دانی غرضم از آن نشستن چه بُود
تا غیبت خلق نشنوم روزی چند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۸
آنها که درین راه فلاحی باشند
کی یار می و جفت صراحی باشند
گر خلوت و عزلت از اباحت باشد
پس جملهٔ انبیا مباحی باشند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵۰
ای دل تو طربناک نئی حیران باش
رنج تو زدانش است و رو نادان باش
خواهی که زدست دیو مردم برهی
مانند پری زآدمی پنهان باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵۱
ای دل پس زنجیر چو دیوانه نشین
بر دامن درد خویش مردانه نشین
زآمد شد بیهوده تو خود را پی کن
معشوقه چو خانگی است در خانه نشین
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵۳
هان تا دم دهر در جوالت نکند
سرگشتهٔ احوال محالت نکند
مغرور مشو به رنگ و بویی چون گل
تا دست زمانه پایمالت نکند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵۴
جز بادهٔ نیستی دلا نوش مکن
جز سلسلهٔ نیاز در گوش مکن
روزی که به همّت ز فلک برگذری
بیچارگی خویش فراموش مکن