عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۸
سنّت کردی فریضهٔ حق مگذار
وآن لقمه که داری از کسی باز مدار
مازار کسی را وتو از کس مازار
من ضامن آخرت برو باده بیار
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۹
گر عاقلی آزاد شو از بند هوس
در راه خدا خرج کن این یک دو نفس
از بهر دو روزه دولت عاریتی
عاقل نه برنجد نه برنجاند کس
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۰
آزار طلب مکن که آزار این است
بگذار خرابی که خرابات این است
آن نیست کرامات که بار تو کشند
بار همه کس کش که کرامات این است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۱
دلداری کن اگر دلی داری تو
هر دل که به تو رسد نگه داری تو
صد سال اگر طواف آن کعبه کنی
زان به نبود دلی به دست آری تو
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۲
هر تن که سرشت بد بود محضر او
ناچار همان بدی بکوبد در او
بنمای کسی را که زاندیشهٔ بد
سرّ دل او نشد قضای سر او
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۳
از حاصل کار این جهانی کردن
می کن ز بهی آنچ توانی کردن
بودی چو نبودی و نباشی فردا
پیداست که امروز چه دانی کردن
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۴
گفتن دگر است و آزمودن دگر است
وز رشتهٔ خود گره گشودن دگر است
گفتی که فلان گفت و فلانی بشنید
این جمله حکایت است و بودن دگر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۵
هان تا نکنی هرآنچ بتوانی کرد
بس کینه کش است روزگار ای سره مرد
بر خصم چو یافتی ظفر ای سره مرد
چندان زنش آن زمان که بتوانی خورد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۶
خواهی که تو را هرآنچ نیکوست بود
بدخواه تو جمله بی پی و پوست بود
چون بر خلقیت سروری داد خدای
آن کن که به طبعت همه کس دوست بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۷
ای آمده گریان زتو خندان همه کس
از آمدن تو گشته شادان همه کس
امروز چنان باش که فردا که روی
خندان تو به در روی و گریان همه کس
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۸
اینجا اگر اندکند و گر بسیارند
هم از پی آنند که تخمی کارند
درویشی و میری و فقیری تخمی است
گر نیک بکارند نکو بردارند
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۹
بس خون جگر که مرد را خورده شود
تا بیش بدی با دگران بُرده شود
با آنک بدی کرد برو نیکی کن
تا فرق میان تو و او کرده شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۰
دل گرچه به بد گرایدت، نیکی کن
از بد چه گره گشایدت، نیکی کن
نیکی و بدی مونس گور تو شوند
گر مونس گور بایدت، نیکی کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۱
آن به که دلت زهر بدی پرهیزد
گل کار که ارخار بکاری خیزد
تو دوست گزین که با تو مهر انگیزد
دشمنت زمانه خود هزار انگیزد
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۲
تا گرد بهانه خواجه تا کی گردی
از گرم رَوان خوب نباشد سردی
با نیکان نشسته بد می باشی
با بد بنشین و نیک باش ار مردی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۳
بیشی مطلب زهیچ کس بیش مباش
چون مرهم و موم باش و چون ریش مباش
خواهی که به تو زهیچ کس بد نرسد
بدخواه و بدآموز و بداندیش مباش
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۴
کاریت که از بهر خدا فرمایند
نیکی کن تا جمله تو را فرمایند
در خیر مشاورت مکن با دیوان
دیوان هرگز خیر کجا فرمایند
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۵
تا چند بری به بدگمانی گفتن
بد باشی اگر نیک ندانی گفتن
من گرچه بدم تا نبود در تو بدی
نه بد شنوی نه بد توانی گفتن
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۶
گر باخبری زدل دل آزار مباش
پیوسته به طبع خود گرفتار مباش
از آتش مجلس ارنباشی چون گل
با یار به دست صحبتش خار مباش
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۷
در دیدهٔ دیده دیدهٔ دیده بپوش
تا زهر تو قند گردد و نیش تو نوش
یک بودهٔ دیده و بنهاده دو گوش
بینایی مکن دیده و گویای خموش (؟)