عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۸۸
شیخ گفت وقتها هر جایی می‌گشتیمی و این حدیث سر بر پی ما نهاده بودو ما خدای را می‌جستیم در کوه و در بیابان، بودی کی بازیافتیمی و بودی کی بازنیافتیمی و اکنون چنان شده‌ایم کی خود را باز نمی‌یابیم کی همه او مانده‌ایم و آن صفت او بودو ما نبودیم، او خواهد بود و ما نخواهیم بود واکنون یک دم زدن بخودی خود می‌نتوانیم کی باشیم و ما را دعوی مشاهده و تصوف و زاهدی نرسد، کسی کی اورا چیزی نبود و نامی نباشد او را نامی توان نهاد؟ این خود محال باشد و روا نبود.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۹۲
شیخ را در نشابور سؤال کردند کی هیچ نشانی هست در دنیا کی خداوند از بنده راضی باشد؟ بباید نگریستن تا بدان صفت کی حقّ سبحانه و تعالی بنده را می‌دارد در دنیا، آن بنده از خداوند راضی هست یا نه، اگر راضی است خداوند هم از وی راضی است.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۹۴
از شیخ سؤال کردند کی چونست کی حقّ را بتوان دید و درویش رانتوان دید؟ گفت برای آنکه حقّ تعالی هستست، هست را بتوان دید و درویش نیست است و نیست نتوان دید.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۹۹
شیخ را پرسیدند کی دولت چیست؟ شیخ گفت درین معنی بسیار سخن گفته‌اند و ما می‌گوییم: الدولة اتفاق حسن. چون پدید آید آن عنایت ازلی باشد سبقت العنایة فی البدایة فظهرت الولایة فی النهایة همه رنگها را در دنیا کنند، دلها را رنگ در ازل کرد چنانک می‌فرماید صِبغَةَ اللّه وَمَن اَحْسَنُ مِنَ اللّه صِبْغَةً.
وَهَواک اوّلُ ما عرفت مِنَ الهوی
وَالقلبُ لایَنسی الحبیبَ الاَوّلا
این دولت از آن جمله نیست که او را بسوزن بتوان دوخت یا برشته توان بست یا به میزان برتوان سخت چون نبود نبود. بیت:
آنرا که بیامدست دنیا آمد
دانی که بیامده چو آورده نبود
یکی بر پای خاست، گفت ای شیخ پس ما را چه تدبیر؟ شیخ گفت التدبیرُ فی العقلِ تَدمیرٌ والتدبیر فی العِشقِ تَزویر هیچ خطایی بتر از آن نبود کی در حقّ دوست و خداوندِ خویش بادشمن خود تدبیر کنی،تدبیر صفت نفس است و نفس دشمنست، اگر تدبیر خواهی کرد با زیرکی باید کرد و از اول عهد تا منقرض عالم زیرک تر از مصطفی صلی اللّه علیه نبود ونخواهد بود، تدبیر با وی کن و بنگر تا چه گفته است برآن رو و از آنچ نهی کرده است از آن دور باش.
گفتار دراز مختصر باید کرد
وزیار بدآموز حَذَر باید کرد
یار بدآموز تو نفس تو است اَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذ اِلهَهُ هَویهُ تا تو باتویی هرگز راحت نیابی نفسُک سِجُنک اِن خرجتَ منها وقعتَ فی راحةِ الاَبَد.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۰۰
شیخ را وقتی سؤال کرد درویشی کی یا شیخ عقل چیست؟ شیخ گفت العقل آلة العبودیة، به عقل اسرار ربوبیت نتوان یافت که وی محدثست و محدث را بقدیم راه نیست.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۰۹
از شیخ سؤال کردند از سماع، شیخ گفت: للسماع قلب حی و نفس میت.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۱۰
شیخ گفت ما مجلس بی علم کنیم ودعوت بی سیم.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۱۱
شیخ گفت مدتها حقّ را می‌جستیم گاه می‌یافتیم و گاه نه، اکنون خود را می‌جوییم نمی‌یابیم همه او شدیم و همه اوست. بیت:
بچون و چرا درشدم سالیان
که چون این چنین و چرا آن چنان
چو از خواب بیدار شد خفته مرد
به بیداری آسان ترش گشت درد
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۱۳
شیخ گفت هرکه بخویشتن نیکو گمانست خویشتن را نمی‌شناسد و هر که بخدای بداندیش است خدای را نمی‌شناسد.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۱۵
شیخ را سؤال کردند که: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». شیخ گفت: من عرف نفسه بالعدم عرف ربه بالوجود.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۱۶
شیخ ما گفت برنج در رنج توان افزود و لکن در روزی نتوان افزود آن به بخشش بود نه بکوشش.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۱۷
شیخ گفت کوه را به مویی کشیدن آسانتر از آنکه از خود بخود بیرون.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۱۹
شیخ گفت مردمان گویند کی ایشانرا خوش است و براحت‌اند اگر آنچ ما می‌کشیم ایشان ببینندی بهمۀ رنجها در شوند و بگریزندی.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۲۰
شیخ گفت: این نه آن دیوست که بلاحول بشود، گزنده و جهنده است.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۲۲
شیخ گفت بعد هفتاد و اند سال معنی این بیت بدانستم. بیت:
وای ای مردم داد ز عالم برخاست
جرم او کند و عذر مرا باید خواست
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۲۸
شیخ گفت: لما خلق اللّه تعالی العقل وقفه بین یدیه فقال من انا فتحیر فکحله بنور وحدانیته فقال من انا فقالت انت اللّه لا اله الا انت فلم یکن للعقل طریق الی معرفته الابه.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۳۰
شیخ گفت: القرب علی ثلثة اوجه: قرب من حیث المسافة و هو محال و قرب من حیث العلم و القدرة و هو واجب و قرب من حیث الفضل و الرحمة و هو جایز.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۳۱
شیخ گفت وقت تو این نَفَس تست در میان دو نَفَس یکی گذشته و یکی ناآمده و شرح این گفته آمده است.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۳۳
شیخ گفت: لما خلق اللّه تعالی الارواح خاطبهم بلاواسطة واسمعهم کلامه کفاحا وقال خلقتکم لتسارونی و اسارکم فان لم تفعلوا فتنا جونی و انا جیکم فان لم تفعلوا فکلّمونی و حدثونّی فان لم تفعلوا فاسمعوا منی ثم قرأ الشیخ: وَاِذا سَمِعُوا ما اُنْزِلَ اِلی الرَّسُولِ تَری اَعْینَهم تَفیضُ مِنَ الدَمْعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحقّ ثم قال ان کلام اللّه صفة قدیمة مختصة بذاته لیس بحرف ولاصوت و هو مسموع فی ذاته فاذا اسمع عبده من غیر واسطة حرف و لاصوت یسمی مکالمة و مخاطبة و اذا اعتبره علیه بان یخلق فی المحل ما یدل علیه من العبارات و الحروف او غیر ذلک من الدلة فیسمی مناجاة و من شرط هذا القسم الاخیران یتعقبه علم ضروری بان هذا من کلام اللّه فما ورد من الفاظ المسارة و المناجاة و المخاطبة فمحمول علی هذه المعانی و اما الوحی والایجاد فاذا الکلام فی النفس بواسطة رسول من رسله.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۳۵
شیخ گفت: من عرف اللّه بلاواسطة عبده بلاعوض و من عرفه بواسطة عبده علی العوض.