عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۱
ای خواجه اگرتو نوش لبها بینی
آشفته بسی خواب که شبها بینی
اندر سحری که راز دلها گویند
تو خفته مباش تا عجبها بینی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۴
از کار برفته چونک با کار شوی
از هر چه تو کرده ای تو بیدار شوی
امروز تو خفته ای از آنی فارغ
فردات کند غصّه که بیدار شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۶
جا[ئ]ت سلیمان یوم العرض قبّرةٌ
اتت برجل جراد کان فی فیها
ترنّمت بلطیف القول اذ نطقت
انّ الهدایا علی مقدار مُهدیها
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۸
در میکده جز به می وضو نتوان کرد
و آن نام که زشت شد نکو نتوان کرد
افسوس که این پردهٔ مستوری ما
از بس که دریده شد رفو نتوان کرد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الاول - فی الطامات
شمارهٔ ۱۳
آنها که ازو پیاله نوشی بزنند
بی هیچ شکی خانه فروشی بزنند
از عادت و رسم خویش بیرون آیند
بر مدرسه بگذرند و دوشی بزنند
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱
سلطان خودم خدمت سلطان نکنم
وز بهر دو نان خدمت دونان نکنم
نفس سگ من بِدَست و من سگبانم
از بهر سگی خدمت سگبان نکنم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲
گر عاقلی آن بکن که یزدان فرمود
وآن چیز که خیر تست او آن فرمود
سبحان چو تو را حساب خواهد کردن
شاید گفتن تو را که سلطان فرمود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۳
در خدمت مخلوق امانی نبود
جز دردسر و کندن جانی نبود
مخلوق پرست جز گدایی نبود
آزادی به و گرچه نانی نبود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵
بگسل دل خود را تو زپیوند امیر
بیزار شو از امیر وز غیر امیر
زان پیش که میرت بنهد پا در بند
در بند خدا باش نه در بند امیر
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶
تا بتوانی ضد خداوندی گیر
با صبر بکوش و کنج خرسندی گیر
خواهی که همیشه نیک باشد کارت
از بد ببُر و به نیک پیوندی گیر
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷
در دست مگیر سخت مال دگران
کاین مال تو هست پایمال دگران
امروز بخور، ببخش، فردا چو روی
حال تو چنان شود که حال دگران
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸
تا در پی این فزون و آن کم باشی
حاصل همه آن بود که با غم باشی
بیهوده چه در غصّهٔ عالم باشی
می کوش که تا چگونه خرّم باشی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹
چندانک تو را به خود بود دسترسی
مگذار که آزرده شود از تو کسی
بر مال و بقا تکیه مکن زیرا هست
آن جمله منالی به مثل و این نفسی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۰
بر نفس خودت نئی به کلّی ظالم
آن کن که دلی از تو بماند سالم
پهلوی تو باید که پر از علم بود
در پهلوی تو چه سود دارد ظالم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۱
در راه کرم کوه به کاهی بخشند
صد گونه گناه را به آهی بخشند
آن روز که خلعت سعادت پوشند
صد مجرم را به بی گناهی بخشند
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۳
از بخت بدت اگر شکایت باشد
یا درد دلت ازو به غایت باشد
زنهار به انتقام مشغول مشو
بد را بدی خویش کفایت باشد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۴
چشم ار ز ادب به توتیایی نرسد
در درویشی هیچ صفایی نرسد
مردم به ادب رسند جایی که رسند
از بی ادبی کسی به جایی نرسد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۵
با قوّت پیل مور می باید بود
با ملک دو کون عور می باید بود
مردم به ادب رسند جایی که رسند
می باید دید و کور می باید بود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۹
این راز درونی مشمر کاری خرد
کاین جای نه صاف می گذارند و نه دُرد
دنیاداری و آخرت خواهی برد
آن به باشد چو آخرت خواهی مرد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۱
هر کاو به وفا گرفته مسکن دارد
وز عقل درون خویش خرمن دارد
داند به یقین که باغبان زحمت خار
از بهر گلاب و گل و گلشن دارد