عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۲
آنجا که عنایت خدایی باشد
فسق آخر به زپارسایی باشد
و آنجای که قهر کبریایی باشد
سجّاده نشین کلیسیایی باشد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۲۳
او را خواهی، بگیر یک دم کم خود
در عالم او کی رسی از عالم خود
هر دم گویی که من ملولم چه کنم
ای بی معنی دعوی او و غم خود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۴۸
بخشش نکند به جز که مولای دگر
جان دل ندهد به جز دلارای دگر
گنجشک صفت جز به پر خویش مپر
پرواز مکن به بال عنقای دگر
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۵۰
بر دل که مقام تست گر نیش زنی
صد جان بدهم به رشوه تا بیش زنی
از نیش تو دل نیست دریغ اما من
می ترسم از آنک نیش بر خویش زنی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۱
چون است به درد دیگران درمانی
آنگه که به درد ما رسی درمانی
من صبر کنم تا تو ازو درمانی
آیی به درم چو حلقه بر در مانی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۶
گر با همه ای که بی منی بی همه ای
گر بی همه ای که با منی با همه ای
گر شاه جهانی و امیر همه ای
چون مرگ به تو رسد اسیر همه ای
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۰
او را که به رایگان گران خواهد بود
او را ز وصالش چه نشان خواهد بود
آن را که همه مایهٔ وی افلاس است
هر سود که باشدش زیان خواهد بود
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۱
در هر هوسی دل نگران کوشیدن
با خود بودن بود در آن کوشیدن
دانی که به ترک خویشتن گفتن چیست
از بهر مراد دیگران کوشیدن
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۲
ترکی مکن ای ترک خطایی با من
نادیده خطایی به خطایی با من
زین پس به خطت من به خطا پا ننهم
گر زانک به وصل در خط آیی با من
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۳
من سوخته گر در طمع خام افتم
از جوی خوش تو ای دلارام افتم
لطف تو مرا کشید در دام ارنه
زان مرغ نیم که هرزه در دام افتم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۹
چون تو به ادب شوی سوی حق نگران
خوش باشی و خوش شوند از تو دگران
ساکن باشی و چون جمادی به ولیک
می کن حرکت ولی نه چون جانوران
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۰۲
از بس که غم دنییِ مردار خوری
نه کار کنی و نه غم کار خوری
سرمایهٔ تو از همه عالم عمری است
بر باد مده که غصّه بسیار خوری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱
خواهی که بیابد دل تو ملک ابد
یا کشف شود بر دلت اسرار احد
تا آن ساعت که در نهندت به لحد
باید که تو آن کنی که گوید «اوحد»
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۲
پیوسته چو باشی تو به بازی مشغول
هرگز بر حق نباشدت هیچ قبول
انگار که امروز قیامت برخاست
گویند چه کرده ای، چه گویی تو فضول
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۳
از عمر عزیز خود دریغا که بسی
ضایع کردی به هرزه در هر هوسی
یک یک نفس از تو می شود بی حاصل
آنگه شوی آگه که نماند نفسی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴
گیرم که دل از بدی نمی پالایی
باری دل را به بد چه می آلایی
عمر تو نفس نفس همی کاهد و تو
در هر چه زیان توست می افزایی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۹
چون رفت رقیب عمر دریاب ای دل
زین بیش مکن به لهو اشتاب ای دل
از دست برفت عمر دریاب ای دل
ور مرده نئی درآی از خواب ای دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۶
بی قدر دلا چو خاک کو خواهی شد
در آتش حرص و آرزو خواهی شد
اینجا چو تمام داده‌ای عمر به باد
آنجا به کدام آبرو خواهی شد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۷
چون جمله خطا کنی صوابت چه بود
مقصود تو زاین عمر خرابت چه بود
انصاف بده چون تو بخواهی رفتن
گویند چه کرده ای جوابت چه بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۹
گر می خواهی که روز و شب گردی شاه
باید که زننگ خلق گردی آزاد
زینها نشود هیچ خرابی آباد
مشتی دونند که خاکشان بر سر باد