عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
ای زنده جهانیان ز فیض نعمت
بسیار بود به خلق احسان کمت
باشد کشت امید ما تشنه لبان
سرسبز ز یک قطرهٔ ابر کرمت
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
در سینهٔ تو چون گذر کینه فتد
آن کینه به حبس دیرینه فتد
عیب دگرت اینکه ز بس بیرویی
عکس تو محال است در آیینه فتد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰
هر کس از وضع خود گریزان گردد
شاید که بری ز نور ایمان گردد
باشد در دیده ها بعینه زنار
از دانه چو تار سبحه عریان گردد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
جویا دیدی که آن نگار بی درد
هرگز به محبت دل ما شاد نکرد
گرمی ز دل سخت بتان چشم مدار
زنهار مکوب بیش ازین آهن سرد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳
فریاد و فغان ز جور نفس بی درد
نامرد بمن چه دشمنیها که نکرد
بر روی ز بس غبار خجلت دارم
گردد چون رنگ بر رخم خیزد گرد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
هر کس به دروغ خویش را بگمارد
کذب از روش کلام او می بارد
در عین دروغ گفتنش مکث کند
ضیق النفسی چو صبح کاذب دارد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
آن کس که به کدیه روزگارش گذرد
در روسیهی لیل و نهارش گذرد
عار از طلب آنرا که نباشد چون ماه
از کاسهٔ همسایه مدارش گذرد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷
پهلو تهی از صوفی خر باید کرد
یعنی اندیشه از خطر باید کرد
از شیعه صوفیست سگ سنی به
کز دشمن خانگی حذر باید کرد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸
دل غیر تأنی به صفایی نرسد
از بیتابی به مدعایی نرسد
شبنم که رسد به مهر از نرم روی است
از گرم روی شرر به جایی نرسد
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
صاحب صورت تا بری از معنی بود
چشم حقیقت سبک و رسوا بود
اهل معنی شکوه دیگر دارند
گر آینه می داشت تهی دریا بود
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
هر کس که ملایمت به او یار بود
از خست پیشگان در آزار بود
مانند مگس که از تمام اعضا
با گوشهٔ چشم بیشتر کار بود
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
حیف از صنمی که زشت کردار بود
با هر خس و خاریش سروکار بود
از نعمت حسنش مطلب کام مراد
گندم گونی که نان بازار بود
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
جویا هر کس که محرم راز بود
با خامشی و سکوت دمساز بود
پر حرف زدن علامت بی خردی است
آری ظرف تهی پر آواز بود
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۵
بدگوهری ار به نیکیت بسته کمر
بیگانه از آن نکوئیش دان گوهر
از دیدهٔ عینک مطلب بینایی
هر چند کند تقویت نور نظر
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۷
شوری اگرت هست ز مردی درسر
از حق نمک تا بتوانی مگذر
گر چشم تو بر دلبر یاری افتد
شمشیر برهنه باش در قطع نظر
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۹
هر کس ز نخست شد به غفلت خوگر
منعش چو کنند بیش افتد به خطر
چندانکه زنندش سرپا راهروان
خواب ره خوابیده شود سنگین تر
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
خواهی دل روشن از چو مهر انور
صیقل کنش از موجهٔ خوناب جگر
بر صاف دل اسرار خفی پنهان نیست
خط از عینک جلی نماید بنظر
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
شماعیک آن به بحر مکاری غرق
می ریزد شمع بسکه با حیله و زرق
یک چشم زدن بیش نباشد روشن
گویی که بود فتیله اش از رگ برق
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
حیف است اگر ز دخت رز جویی کام
کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام
تا کی سر خود به پای خودخواهی سود
تا چند کشی است منت این گوده حرام
جویای تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
ز آغاز وجود خویشتن تا انجام
هرگز نزدم در ره حق جویی گام
افسوس که پرکار صفت از غفلت
دورم همه در لغزش پا گشت تمام