عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۱
طایر صفتان بخلق زوری نگنند
راضی بجوی شوند و شوری نکنند
رندان چو هما باستخوانی قانع
تا دانه هم از دانه موری نکنند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۲
اهلی بسخن کشت تو خرمن نشود
خاموش که کارها بگفتن نشود
شمعی که تو از رشته جان ساخته یی
بی برق قبول دوست و دشمن نشود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۶
آسوده بود هر که کم آزار بود
آزار کننده خود دل افکار بود
آزاده بود هما که مرغان نکشد
شاهین که کشنده شد گرفتار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۷
با خلق خدا نمیتوان غوغا کرد
خوش آنکه بخلق صید خاطرها کرد
صد دوست بیکروز توان دشمن ساخت
یکدوست بصد سال توان پیدا کرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۸
آنان که اساس کار بر خلق نهند
باید که جواب کس بتندی ندهند
خورشید که شمع عالم افروز بود
آن لحظه که گرمی کند از وی بجهند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۹
هر سخت سخن که تلخگویی دارد
در سینه خلق تخم کین میکارد
زنهار که تخم کین به بیهوده مکار
کاین آخر کار تلخی بار آرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۰
هر ذره که صبر یار خود خواهد کرد
خورشید فلک شکار خود خواهد کرد
از صبر هزار ساله چون نوح مرنج
هم صبر که صبر کار خود خواهد کرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۱
مستی که ندامت از شرابش باشد
ور ترس خدا دلی کبابش باشد
بهتر ز کسی که مست باشد ز غرور
در سجده حق سری به خوابش باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۴
آنان که بخلق از ره معنی نگرند
کی خلق خدا چو یکدیگر میشمرند
کی باز بود همچو کبوتر بوقار
او گوشت خورد کبوترش گوشت خورند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۵
عاقل ز حسود خود حذر خواهد کرد
کو ازره چشم بد نظر خواهد کرد
از رشک حسود زهر چشمی خیزد
وین زهر نظر در او اثر خواهد کرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۶
این مدعیان کی بشکایت ارزند
نامردم اگر هم بحکایت ارزند
در ارزششان اگر کنی غایت جهد
گو ز سگ تو غایت غایت ارزند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۸
نو کیسه که همچو غنچه زرناک شود
گر کیسه گشاییش جگر چاک شود
آن زر که بسعی حاصل از خاک شده
چندان نخورد که عاقبت خاک شود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۹
گر پیش سخی شب زر گردون باشد
صبح از کف او تمام بیرون باشد
از بخل بود که شخص قارون گردد
قارون که سخی بود نه قارون باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۰
درویش سخی را همه کس یار بود
وز منعم ممسک همه را عار بود
خاری که گلی دهد عزیزست چو گل
گلبن که گلی نیاورد خار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
از بخل درین سرا کسی میر نشد
از خوردن بیهوده غم پیر نشد
زان رو که نداشت در جبلت کرمی
از بیکرمی عجب که دلگیر نشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۳
تعظیم خسان به جا و مسکن باشد
گل باش که مسکن تو گلشن باشد
گردر تو فروغ معنیی هست چو شمع
هر جا که تویی جا به تو روشن باشد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۴
سهل است که مرد گوشه یی بگزیند
یا دامن صحبت از جهان برچیند
من بنده آنکسم که از صحبت خلق
برخیزد و کس بغیبتش ننشیند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۵
هر بیخردی که نخوتش کار بود
گر شاخ گلست در نظر خار بود
زان بر سر سرو ناز زد فاخته پای
کو را همه کبر و ناز بر بار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۶
آدم ز ادب فرشته اطوار بود
با خلق خدا بخلق در کار بود
هر کس که ز کبر پشت بر دیوارست
آدم نبود صورت دیوار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۷
آنانکه به بند زینت و زیب تنند
خود را بزبان مردمان می فکنند
آنکس که خود آراست بود دشمن خود
گر شاخ گل است کاخرش می شکنند