عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۸
مردم همه جوهری و صاحب نظرند
در دست تو گوهر هنر می نگرند
صد خرمن خود فروشی از بیهنران
صاحب هنران ببرگ کاهی نخرند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۹
می را که خمار در کمین است چه سود
خیرش بهزار شر قرین است چه سود
گر سود تنست عقل و دین راست زیان
سودی که زیان عقل و دین است چه سود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۰
گر عمر بکار می کنی حیف بود
وین نامه بهر زه طی کنی حیف بود
جاییکه سروش غیب آید سوی تو
گرگوش بچنگ و نی کنی حیف بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۲
ای پیر شکسته توبه سست نهاد
تا کی بهوای دل دهی عمر بباد
گیرم ز خدا و خلق شرمت نبود
شرمنده خود نمیشوی شرمت باد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۳
گر رخش هوای دل اسیرت نبود
افتی بچهی که در ضمیرت نبود
مرکب به نشیب آرزو تیز مران
برتاب عنان که بار گیرت نبود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۴
در روی جوانان نظری میباید
اما نظری و گذری میباید
مردی که در این راه نلغزد بهوس
ثابت قدمی راهبری میباید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۵
شهوت نهلی که چون شرابت ببرد
برتاب عنان و گرنه تابت ببرد
اندازه چو جام عدل از دست مده
افراط مکن و گرنه آبت ببرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۶
کس در پی آزار دل افکار مباد
وز محنت شهوت دل کس زار مباد
در قید فتد سگی که شهوت راند
در لذت نفس کس گرفتار مباد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۷
آدم که بعشق محرم یار بود
در احسن تقویم سزاوار بود
هر گه که بشهوت آید از عشق فرو
در اسفل سافلین گرفتار بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۹
خوش گفت پدر مرا کسی مرد بود
کز زن گذرد فرد و جهان گرد بود
گر زن نکنی فرد شوی ای فرزند
فرزند که زن نباشدش فرد بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۱
دست تو بشاهدان عالم نرسد
ورهم برسد زور وزرت هم نرسد
قانع بیکی اگر شوی جمله تر است
ور جمله طلب کنی بجز غم نرسد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۵
آن خواجه که خانه را بکهگل اندود
کهگل بسرا ماند و او خود فرسود
تن پرور بیعقل چه پرورد بناز
گویی که ثبات برگ کاهیش نبود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۳
تا کار بخلقت نفتد یار تو اند
چون کار فتد دشمن خونخوار تواند
بنشین و بحاجت در احباب مزن
کاحباب بوقت حاجت اغیار تواند
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۶
من نقد درستم نه مس روی اندود
وین نقد گر امتحان کنی دارد سود
گر بر محکش زنی همانست که هست
گر بشکنیش همان درستست که بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۷
تا رهزن خواب در سرایت نبرد
بیدار نشین که هوش و تابت نبرد
گر ره ببری که ذوق بیداری چیست
حقا که دگر ز ذوق خوابت نبرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۸
عمر تو اگر بخواب غفلت گذرد
آن عمر کسی بزندگی کی شمرد
گر فهم کنی که ذوق بیداری چیست
شاید که گر ز ذوق خوابت نبرد
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۸
با علم خدا عین یقین میباید
چشم و دل و عقل خرده بین میباید
هر چیز که گویی به ازین میباید
حقا که چنین نیست چنین میباید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴۹
هر چند به حکمت شده یی فرد و وحید
بویی ز تو از راه شریعت نوزید
با اینهمه فضل اگر زدینت پرسند
شاید که تو خود پاک ندانی ز پلید
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۰
گر خرقه عارفان بصد چاک بود
باکی نبود ز چرکنی پاک بود
گر جامه چو گل پاره بود عیبی نیست
شرطست دلی که همچو گل پاک بود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۱
هر جانوری که در جهان باشد و بود
سر سوی زمینش بقیام است و قعود
انسان که چنین جانوری سر بهواست
از بهر شکست گردن اوست سجود