عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۲
گر بگسلی از لذت تن همچو ملک
پرواز کند طایر روحت بفلک
از عرش فتاده یی بفرش از پی نفس
زنهار که تا نیفتی آخر بدرک
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۳
آدم به کریوه ایست در راه فلک
شیبش درک و فراز معراج ملک
عقلش سوی معراج کشد لیک بسعی
آسان بردش نفس و طبیعت بدرک
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۵
فرزند بخوی و بوی خودساز بزرگ
مگذار بصحبتش چو تاجیک چه ترک
در ظاهر کس مبین که بسیار کسی
با صورت یوسف است و با سیرت گرگ
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۷
شهوت چه حرام و چه حلال است و بال
کان یکدمه لذتست و صد ساله ملال
خون تو حلال است اگر هست حرام
مال تو حرام است اگر هست حلال
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۹
زاد همه راه برگ و سازست ایدل
زاد ره آخرت نمازست ایدل
دانی که نماز توشه آخرتست
بی توشه مرو که ره درازست ایدل
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۰
فرزند تو شاخیست تر از اول حال
هر گونه بر آرایش بر آید چو نهال
اکنونکه بحکم تست اگر راست نرفت
کی راست شود چو کج برآید دو سه سال
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۴
اهلی ز جهانیان چو مجنون بگسل
صحبت بحریفان دل آزار بهل
با طرفه غرالان سیه چشم نشین
کارایش عالمند و آسایش دل
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۸
یا رب مهل اندر گنه اندوختنم
بنما ره علم و حکمت آموختنم
از برق کرم چراغم افروخته کن
هر چند چو شمع لایق سوختنم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۱
گر در همه آفاق بگردی چو نسیم
کار همه کس بسنجی از طبع سلیم
دشوار تر از سؤال کاری نبود
خواهی ز کریم خواه و خواهی ز لییم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۲
صاحب هنری را که بود طبع سلیم
خاک ره خلق باشد از خلق کریم
گر مشک شوی دماغ خشکی مفروش
مانند بنفشه باش مسکین و حلیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۳
ما با می و مستی سر تقوی داریم
دنیا طلبیم و میل عقبا داریم
کی دنیی و دین هر دو بهم جمع شوند
اینست که ما نه دین نه دنیا داریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۴
تا کی ز خمار می سرافکنده شویم
میریم بصد درد و دگر زنده شویم
رسوای خلایقیم و از حق خجلیم
تا کی ز خدا و خلق شرمنده شویم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۸
دل کو که حدیث دیگران گوش کنم
یا با دگری دست در آغوش کنم
لعل نمکین تو گرم یاد نکرد
من حق نمک کجا فراموش کنم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۵
هرچند بود کلید هر کار زبان
مگشای بقول هرزه بسیار زبان
ایخواجه تو شمعی و سخن باد هواست
خواهی نرود سرت نگهدار زبان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۷
درویش توان بکهنه رختی بودن
سلطان نتوان به تیره بختی بودن
سختی همه آسان از صبر ولی
سختست همه عمر بسختی بودن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۸
زنهار که بد گفتن کس ورد مکن
وین آتش شر قرین گوگرد مکن
دانی که همیشه میجهد برق بلا
پس خر من فتنه گرد خود گردم مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۲
اهلی ز توفیق بد تبرا میکن
از خلق ببر بحق تولا میکن
چون معرکه جهان بلا انگیزست
بنشین بکناری و تماشام میکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۴
جز در ره علم دین دل آسوده مکن
جان از سخن فلسفه فرسوده مکن
تا لوح دل تو خالی از نیک و بدست
زنهار سیه ز حرف بیهوده مکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۶
بی وجه مبخش و بی سبب نیز مزن
درملک مثلا باغبان باش و چمن
شاخی که گلی برآورد آبش ده
خاری که خرابی کند از بیخ بکن
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۷
با حق پدی نا حق در جنگ مزن
یعنی بزنا در زدن کس چنگ مزن
خواهی که بسنگسار لایق نشوی
بر شیشه ناموس کسان سنگ مزن