عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷
از عمر من آن چه کاهد ای حور نسب
بر عمر تو افزاید و این نیست عجب
ایام من و تو چون شب و روز بود
بر روز فزاید آن چه کاهد از شب
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
فردا که حیات تازه گیرند اموات
خورشید پرستان همه یابند نجات
گر عذر پرستش خود ایرا گویند
کای را قبسی شمرده ایم از قبسات
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
گویند کسان جمله چه هشیار و چه مست
پیوستن شیشه نیست ممکن چو شکست
حیرت دارم از شیشه دل که چرا
هرچند شکست باز با او پیوست
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
چون شیشه شکسته شد بهرحال که هست
پیوستن آن به یکدگر ندید دست
وین طرفه که شیشه های دل را با هم
تا نیست شکستگی نشاید پیوست
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
افسوس که از کنار من یاری رفت
بر چشم من از چشم بد آزاری رفت
تا رنج کناره کردنش می جستم
فرمود خرد گلی ز گلزاری رفت
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
در عالم تنگ عرصه سفله نهاد
سر بر زانو بنفشه سان باید داد
گردون دونست روی او نتوان دید
گیتی تنگست راست نتوان ایستاد
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲
گر زان که فلک اهل دلی نگذارد
وان را بگذارد که کسان آزارد
چندان عجبی نیست فلک غربالی است
غربال نخاله را نگه میدارد
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۵
روزم به غم و شبم به شب میگذرد
این عمر عزیز من عجب میگذرد
از بس که کنم خیال آن زلف دراز
بر من هر شب هزار شب میگذرد
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
تا جان تو عزم رفتن از تن نکند
در سینه خیال یار مسکن نکند
تا شب نشود روز تو عاشق نشوی
در روز کسی چراغ روشن نکند
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
از گریه اگر چه یار همدم نشود
آن نیست کزو سوز دلی کم نشود
از گریه ابر خار خشک اندر باغ
ز آتش برهد اگرچه خرّم نشود
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
در علم و عمل هرکه مکمل گردید
گویند که چون مرد به مطلب برسید
ما چون به خدا رسیم کاندیشه ما
هرچند که جان داد جایی نرسید
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
تا نزد یکی بیار زو دوری دور
از دور رهت دهند در بزم حضور
خورشید که میکند طلوع از مشرق
می اندازد نخست بر مغرب نور
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۷
ای برده هوا سوی سماکت به سمک
روخواهی کرد سوی پستی بی شک
البته بود مسکن خاک آخر خاک
گر فی المثلش باد رساند به فلک
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
وصل تو به سیم و زر نکرد حاصل
وز گریه و زاری نشود حل مشکل
را هم بستند رو به هر جا کردم
من ماندم و راهی که ز دل هست به دل
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۳
ما چشم ز جستجوی درمان پوشیم
تا جامه درد دوست در جان پوشیم
پوشند برای زیب مردم جامه
ما بهر دویدن گریبان پوشیم
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۷
هرچند کیمیاست امروز سخن
هستیم هنوز اهل معنی دوسه تن
در دزدی شعریم شب و روز همه
من میدزدم ز چرخ و ایشان از من
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۱
بر بالش راحتی نیامد سر من
با پهلویم آشنا نشد بستر من
ره بسته شد از شش جهتم هستم من
چون مهره نرد و شش جهت ششدرمن
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
از عالم سفله ای پسر هیچ مخواه
چون درگذرست از گذر هیچ مخواه
از خشک و تر جهان دون گر مردی
الاّ لب خشک و چشم تر هیچ مخواه
ابوالحسن فراهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
زین سلسله تابه حال این فرزانه
بکری ننشسته بود در کاشانه
حیرت دارم که بکر فکر تو چرا
هرگز ننهند قدم برون از خانه
ابوالحسن فراهانی : مفردات
شمارهٔ ۴
تقلید طرز بلبل و پروانه ننگ ماست
بی شمع بال سوخته بی دام بسته ایم